کلمه جو
صفحه اصلی

beacon


معنی : چراغ دریایی، برج دیدبانی، دیدگاه، با چراغ یا نشان راهنمایی کردن
معانی دیگر : (شخص) رهبر، رهنما، منور کننده، دریا برج (یا فانوس دریایی) ایجاد کردن، راهنمایی یا آگه سازی کردن، (راه یا آینده را) منور کردن، آتشی که برای مخابره برفراز تپه یا برج و غیره روشن می کردند، آتش (یا نور) راهنما، آتش (یا نور) آگهساز، فانوس دریایی، فار، مناره البحر، (فرستنده ی رادیویی که برای راهنمایی هواپیما درمه یا شب نشان پراکنی می کند) ایستگاه هدایت، چراه دریایی، امواج رادیویی برای هدایت هواپیما، باچراه یانشان راهنمایی کردن

انگلیسی به فارسی

چراغ، چراغ دریایی، برج دیدبانی، دیدگاه، با چراغ یا نشان راهنمایی کردن


چراغ دریایی، دیدگاه، برج دیدبانی، امواج رادیویی برای هدایت هواپیما، با چراغ یا نشان راهنمایی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a signal of light that guides or gives warning, often located in an elevated position.
مترادف: signal
مشابه: alarm, alert, beam, flare, light, watch fire

- When they spotted the beacon, they knew they were close to shore.
[ترجمه ترگمان] وقتی آن ها را دیدند متوجه شدند که به ساحل نزدیک هستند
[ترجمه گوگل] وقتی آنها چراغ را دیدند، می دانستند که نزدیک ساحل هستند

(2) تعریف: a lighthouse or buoy providing navigational guidance to ships.
مترادف: buoy, lighthouse
مشابه: guide, guidepost, indicator, sign, signal, tower, watchtower

(3) تعریف: a radar or radio transmitter that emits radio waves at fixed intervals to provide navigational guidance.
مترادف: transmitter
مشابه: control tower, radar, radio

(4) تعریف: a person or thing that offers guidance or warning.
مترادف: guide
مشابه: alarm, alert, guidepost, indicator, pointer, sign, signal, warning
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beacons, beaconing, beaconed
(1) تعریف: to act or serve as a beacon to.
مترادف: guide, signal
مشابه: alarm, alert, warn

(2) تعریف: to provide or signal with a beacon or beacons.
مترادف: signal
مشابه: alert, beam, guide, radio, warn
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to act or serve as a beacon.
مشابه: beam, signal, warn

• warning light; lighthouse; guide
a beacon is a light or a fire on a hill or tower, which acts as a signal or a warning.
if you say that someone or something is a beacon of hope or light, you mean that they offer hope for the future; a literary use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چراغ دریایی - زوار پنجره
[برق و الکترونیک] راهنما سیستم کمک ناوبری که با استفاده از یک سیگنال مشخصه ی رادیویی، راداری، نوری، آکوستیکی یا ... اطلاعات راهنمای سمت، مسیر، یا محل را به کشتی یا هماپیما می دهد.

مترادف و متضاد

چراغ دریایی (اسم)
beacon, lantern, hurricane lamp

برج دیدبانی (اسم)
beacon, watchtower

دیدگاه (اسم)
sight, viewpoint, beacon, point of view, standpoint, peephole, look-out, peep sight

با چراغ یا نشان راهنمایی کردن (فعل)
beacon

light used as signal, guide


Synonyms: alarm, alert, balefire, beam, bonfire, flare, guidepost, heliograph, lamp, lantern, lighthouse, lodestar, pharos, radar, rocket, sign, signal fire, smoke signal, warning signal, watchtower


جملات نمونه

Truth shall beacon our way.

حقیقت راه ما را روشن خواهد کرد.


1. the beacon light guided the ships to harbor
فانوس دریایی کشتی ها را به لنگرگاه راهنمایی کرد.

2. truth shall beacon our way
حقیقت راه ما را روشن خواهد کرد.

3. the airport's revolving beacon
نورافکن چرخان فرودگاه

4. fatimeh's good influence shone like a beacon
آثار خوبی فاطمه همچون مشعل تابناکی می درخشید.

5. Ideal is the beacon. Without ideal, there is no secure direction ; without direction, there is no life.
[ترجمه ترگمان]ایده آل آن چراغ راهنما است بدون ایده آل هیچ مسیر امن وجود ندارد؛ بدون جهت، زندگی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]ایده آل چراغ است بدون ایده آل، هیچ مسیر امن وجود ندارد؛ بدون جهت، هیچ زندگی وجود دارد

6. The ship was assigned to beacon the shoals.
[ترجمه ترگمان]کشتی به امواج دریا سپرده شد
[ترجمه گوگل]این کشتی به بوکوحرام متصل بود

7. Our Parliament has been a beacon of hope to the peoples of Europe.
[ترجمه ترگمان]پارلمان ما نشانه ای از امید به مردم اروپا بوده است
[ترجمه گوگل]پارلمان ما یک قهرمان امید به مردم اروپا بوده است

8. The aircrafts homed in last night by radio beacon after bombing.
[ترجمه ترگمان]این هواپیماها در شب گذشته پس از بمب گذاری توسط امواج رادیویی راه اندازی شدند
[ترجمه گوگل]هواپیما بعد از بمب گذاری در شب گذشته توسط رادیو شلیک شد

9. The education program offers a beacon of hope to these children.
[ترجمه ترگمان]برنامه آموزشی نشانه ای از امید به این کودکان را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]برنامه آموزش و پرورش، امیلی برای این کودکان ارائه می دهد

10. He was a a beacon of hope for the younger generation.
[ترجمه ترگمان]او نشانه ای از امید برای نسل جوان بود
[ترجمه گوگل]او یک چراغ امید برای نسل جوان بود

11. A wreck on shore is a beacon at sea.
[ترجمه ترگمان]یک کشتی شکسته در ساحل یک چراغ دریایی است
[ترجمه گوگل]خرابه در ساحل یک چراغ دریایی در دریا است

12. The abolitionist stand does provide a warning beacon against which penal policies, such as prison building programmes, might be assessed.
[ترجمه ترگمان]استند abolitionist هشدار می دهد که سیاست های کیفری مانند برنامه های ساختمانی زندان ممکن است مورد ارزیابی قرار گیرد
[ترجمه گوگل]موضع انحلالطلبان می تواند یک پیشاهنگ هشدار علیه سیاست های کیفری، مانند برنامه های ساخت و ساز زندان، ارزیابی شود

13. The beacon sends out a beam of light every thirty seconds.
[ترجمه ترگمان]فانوس دریایی هر سی ثانیه یک شعاع نور را می فرستد
[ترجمه گوگل]چراغ روشن هر سی سی ثانیه یک پرتو نور می فرستد

14. He has been a guiding beacon in my professional life and a touchstone of human integrity.
[ترجمه ترگمان]او یک راهنمای راهنما در زندگی حرفه ای من و سنگ محک راستی انسانی بوده است
[ترجمه گوگل]او در زندگی حرفه ای من و یک نشانه ای از انسجام انسانی رهبر هدایت شده است

Fatimeh's good influence shone like a beacon.

آثار خوبی فاطمه همچون مشعل تابناکی می‌درخشید.


پیشنهاد کاربران

علامت دادن با چراغ یا نور

منوّر

به معنی چراغ گردان یا چشمک زن وسائل نقلیه امدادی و پلیس نیز می باشد.

نور امید

برج مراقبت ( پایه های بلوتوثی )

در برخی متون به نظر می آید تنها مترادف انگلیسی آن "signal" صحیح می باشد.

پرتوافکن

بیکن یک سیگنال ردیابی است که از ماهواره به زمین مخابره میشود. ( سیگنال ردیابی )

۱ - چراغ فانوس دریایی
The bright rotating light on the top of a lighthouse ( pharos ) is called beacon
۲ - آتشی که بر بالای تپه ای برای علامت، راهنمایی، هشدار و یا سیگنال دادن افروخته می شود.
A fire on a hill set as a signal, guiding or warning and can be seen from a distance
۳ - مجازا به معنای راهنما
figuratively; a source of inspiration, guidance, encouragement
۴ - سیگنال رادیویی Radio signal

•In tough times we have our purpose, our beacon


مشعل

beacon ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: نشان فرست
تعریف: فـرستنـده ـ گیرنـده ای با بُرد کوتاه که ارتباط بین وسایل نقلیه و مدیریت حمل ونقل را امکان پذیر می سازد


کلمات دیگر: