کلمه جو
صفحه اصلی

widow


معنی : بیوه، بیوهزن، بیوه کردن، بیوه شدن
معانی دیگر : شوهر مرده، شوهر کسی را کشتن، (امریکا) زنی که شوهرش او را تنها می گذارد، (چاپ) نیم سطر بالای صفحه

انگلیسی به فارسی

بیوه، بیوه زن، بیوه کردن، بیوه شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a woman whose husband has died and who has not married again.

- She had become a widow at a young age but resolved never to remarry.
[ترجمه آرشام] او در سن جوانی بیوه شد اما هرگز برای ازدواج تصمیم نگرفت
[ترجمه ترگمان] او بیوه شده بود ولی تصمیم گرفته بود دوباره ازدواج کند
[ترجمه گوگل] او در سن نوجوانی یک بیوه شده بود اما هرگز برای ازدواج مجدد تصمیم نگرفت
- This tragic accident left her a widow.
[ترجمه ترگمان] این حادثه غم انگیز او را بیوه کرد
[ترجمه گوگل] این حادثه غم انگیز او را بیوه گذاشت
- The general's widow is still living.
[ترجمه ترگمان] بیوه ژنرال هنوز زنده است
[ترجمه گوگل] بیوه عمومی هنوز زنده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: widows, widowing, widowed
مشتقات: widowhood (n.)
• : تعریف: to make (a woman) a widow.

- The war widowed many women.
[ترجمه مبینا] بسیاری از زنان در جنگ بیوه شدند
[ترجمه ترگمان] جنگ زنان بسیاری را بیوه کرده بود
[ترجمه گوگل] جنگ بسیاری از زنان بیوه بود
- She was widowed by an auto accident.
[ترجمه ترگمان] اون با یه تصادف ماشین بیوه شده بود
[ترجمه گوگل] او توسط یک تصادف اتوموبیل بیوه شد

• woman whose husband has died
cause to become a widow or a widower because of the death of a spouse; take away something valuable
a widow is a woman whose husband has died.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] سطر بیوه ؛ سطر تنهای اول صفحه ؛ اولین خط یک پاراگراف که در انتهاب یک صفحه متن تنها قرار دارد - تنها - اولین خط یک پاراگراف که در آخرین خط یک صفحه به صورت تنها قرار دارد. برخی از کلمه پردازها به طور خودکار این خطوط تنها را از انتهای صفحه بر میدارند. نگاه کنید به orphan.

مترادف و متضاد

بیوه (اسم)
widow

بیوه زن (اسم)
widow

بیوه کردن (فعل)
widow

بیوه شدن (فعل)
widow

جملات نمونه

1. the widow and her baby depended on the charity of their neighbors
بیوه زن و فرزند نوزاد او متکی به احسان همسایگان بودند.

2. the widow became reconciled to her lot
بیوه زن سرنوشت خود را قبول کرد.

3. the widow dresses modestly
بیوه زن عفیفانه لباس می پوشد.

4. the widow had denied herself any fun in life
بیوه زن هرگونه خوشی را در زندگی به خود حرام کرده بود.

5. the widow kept sighing
بیوه زن مرتبا آه می کشید.

6. the widow leaned over the yawn of the grave
بیوه زن روی دهانه ی قبر خم شد.

7. the widow was driven to every possible trick to entrap a suitable man
بیوه زن مجبور بود برای به تور انداختن یک مرد مناسب از کلیه ی حیله های ممکن استفاده کند.

8. a football widow
زنی که شوهرش او را تنها می گذارد و به تماشای فوتبال می رود.

9. a frazzled widow with six children
بیوه زن بی رمق با شش فرزند

10. a helpless widow
بیوه زن بینوا

11. a necessitous widow
بیوه زن تنگدست

12. a needy widow
بیوه زن تنگدست

13. a ready-to-cry widow
یک بیوه زن آماده به گریه

14. a merry old widow
بیوه زن زنده دل

15. he married a rich widow
او با بیوه زن پولداری ازدواج کرد.

16. the deceased leaves a widow and two children
متوفی یک بیوه زن و دو فرزند به جا گذاشته است.

17. he finally inveigled the rich widow into marrying him
بالاخره بیوه زن پولدار را فریب داد و با او ازدواج کرد.

18. her son's death left the widow single and penniless
مرگ پسرش بیوه زن را تنها و بی پول کرد.

19. the suppliant words of the widow
کلمات استغاثه آمیز آن بیوه زن

20. an outpouring of sympathy for the old widow
سیل همدردی با بیوه زن پیر

21. she hoped to match her son with the rich widow
او امیدوار بود که ترتیب ازدواج پسرش را با بیوه ی پولدار بدهد.

22. She's been a golf widow since she gave her husband his first set of clubs.
[ترجمه ترگمان]از موقعی که شوهرش اولین گروه چوگان را به شوهرش داد، او یک بیوه گلف بوده
[ترجمه گوگل]او یک بیوه گلف بوده است، زیرا او اولین شوهرش را به شوهرش داده است

23. The grief-stricken widow refused to leave her dead husband's side.
[ترجمه ترگمان]بیوه غمگین از رفتن به کنار شوهرش امتناع کرد
[ترجمه گوگل]بیوه ناراضی ناراضی از ترک شوهر مرده خودداری کرد

24. The sorrowful widow begged for mercy.
[ترجمه ترگمان]بیوه زن sorrowful التماس کرد که رحم کند
[ترجمه گوگل]بیوه غم انگیز خواستار رحمت است

25. Martha was a very rich young widow.
[ترجمه ترگمان]مارتا بیوه ثروتمند و ثروتمندی بود
[ترجمه گوگل]مارتا بیوه بسیار جوان بود

26. His widow became a virtual recluse for the remainder of her life.
[ترجمه ترگمان]بیوه او برای بقیه عمرش به طور مجازی recluse شد
[ترجمه گوگل]بیوه او برای بقیه عمر خود یک مجذوب مجازی بود

27. The widow and children are very poorly off.
[ترجمه ترگمان]بیوه زن و بچه ها خیلی poorly
[ترجمه گوگل]بیوه و کودکان بسیار ضعیف هستند

28. The widow has willed away all her fortune.
[ترجمه ترگمان]بیوه زن تمام ثروت خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل]بیوه تمام ثروتش را دور انداخته است

He married a rich widow.

او با بیوه زن پولداری ازدواج کرد.


Thousands of women were widowed by war.

جنگ هزاران زن را بیوه کرد.


A football widow.

زنی که شوهرش او را تنها می‌گذارد و به تماشای فوتبال می‌رود.


پیشنهاد کاربران

بیوه

زنی که شوهرش را در جوانی از دست داده است یعنی شوهرش مرد

Widow : بیوه
Willow : بید ( درخت )

برگ سبزی تحفه ی درویش

widow ( مطالعات زنان )
واژه مصوب: بیوه زن
تعریف: زنی که پس از درگذشت همسرش یا طلاق از او ازدواج نکرده باشد


کلمات دیگر: