کلمه جو
صفحه اصلی

bob


معنی : فریب، مسخره، ضربت، شاقول، سرزنش یا طعنه، شوخی، حقه، وزنه قپان، منگوله، حرکت تند و سریع، سرود یاتصنیف، یک شیلینگ، اونگان، فریب دادن، ضربت زدن
معانی دیگر : خودمانی: bobby) robert هم می گویند)، هرچیز قلمبه که از ریسمان و غیره آویخته باشد، (کودکان و زنان) گیسوی کوتاه، موی چتری، (گیسوی انسان یا دم حیوان) کوتاه کردن، چتری کردن، چرخی کردن، تعظیم تند و کوتاه، تند و کوتاه تعظیم کردن، (به عنوان ادای احترام) سرخم کردن، (با سرعت) بالا و پایین رفتن، ورجه وورجه کردن، ورجستن، (بالا و پایین) جهیدن، (انگلیس - محلی) خوشه ی آویزان، حلقه یا دسته ی موی کوتاه، طره ی گیسو، کاکل، دم قیچی شده ی اسب، دم چیده شده، حرکت تند و ناگهانی، جهش، چوب پنبه (یا چیز مشابه) که به ریسمان قلاب ماهیگیری می زنند تا آن را شناور نگه دارد، با این نوع قلاب ماهیگیری کردن، نوعی رقص تند اسکاتلندی، سورتمه ی کوچک (bobsled هم می گویند)، (قدیمی) ضربه ی تند و سبک (مثلا با سر انگشت)، آهسته ضربه زدن، با سر انگشت نواختن، (قدیمی) ترجیع بند کوتاه، (انگلیس - خودمانی) یک شیلینگ، ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن

انگلیسی به فارسی

فریب دادن، از راه فریب و خدعه چیزی را به‌دست آوردن،ضربت زدن، سرزنش یا طعنه، شوخی، حقه، شاقول، وزنه قپان، منگوله، حرکت تند و سریع، سرود یا تصنیف، ضربت، یک شیلینگ


باب، شاقول، ضربت، فریب، مسخره، سرزنش یا طعنه، شوخی، حقه، وزنه قپان، منگوله، حرکت تند و سریع، سرود یاتصنیف، یک شیلینگ، اونگان، فریب دادن، ضربت زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a quick dipping motion; a nod up and down.
مشابه: bow

- The boat gave a sudden bob that threw them off balance.
[ترجمه ترگمان] قایق به یک باب ناگهانی تبدیل شد که آن ها را به تعادل درآورده بود
[ترجمه گوگل] قایق یک بار ناگهانی به آنها داد تا آنها را از بین ببرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bobs, bobbing, bobbed
• : تعریف: to jerk down and up or nod rapidly.

- The child bobbed her head in enthusiastic agreement.
[ترجمه امید روحانی] بچه با شور و شوق بالا و پایین می پرید.
[ترجمه ترگمان] بچه با شور و شوق سر تکان داد
[ترجمه گوگل] فرزند او با موافقت مشتاق او را سرقت کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make a quick or jerky movement up and down.

- The cork bobbed unsteadily on the waves.
[ترجمه ترگمان] چوب پنبه با بی تعادلی سر تکان می خورد، موج می زد
[ترجمه گوگل] چوب پنبه به طور نامنظم بر روی امواج بوبید
- The doll's head bobbed back and forth as the dog carried it off in its mouth.
[ترجمه ترگمان] سر عروسک بیرون آمد و سگ آن را از دهانش بیرون آورد
[ترجمه گوگل] سر آن عروسک به عقب و جلو به عنوان سگ آن را در دهان خود را برداشت

(2) تعریف: to incline or dip one's body as a sign of respect; curtsy or bow.
مشابه: bow
اسم ( noun )
(1) تعریف: a style of short haircut, usu. for women and children.

- After having long hair for years, she loved her new short bob.
[ترجمه ترگمان] بعد از سال ها موهای بلند و موهای کوتاه او را دوست داشت
[ترجمه گوگل] پس از داشتن موهای طولانی برای سال ها، او را دوست داشت کوتاه او کوتاه

(2) تعریف: a small heavy object that hangs, as at the end of a plumb line.

(3) تعریف: a buoyant object, such as a cork, used in fishing; bobber.
مترادف: bobber
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bobs, bobbing, bobbed
• : تعریف: to cut very short, as hair, or as manes, tails, and the like in animals.
مشابه: dock

- They bobbed the horse's tail.
[ترجمه ترگمان] دم اسب را تکان دادند
[ترجمه گوگل] آنها دم دم اسبی را پشت سر گذاشتند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to try to seize floating or dangling objects with the mouth, as in a game.

- They bobbed for apples at the Halloween party.
[ترجمه ترگمان] آن ها در جشن هالو وین جشن سیب را قطع کرده بودند
[ترجمه گوگل] آنها برای سیب در حزب هالووین ببرند
اسم ( noun )
(1) تعریف: a light tap or blow.

(2) تعریف: a buffing or polishing wheel covered with soft material such as felt.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bobs, bobbing, bobbed
• : تعریف: to give a light blow; tap lightly.

• male first name (form of robert)
short haircut worn by women and children
cut hair in a bob; move up and down; appear, emerge
if something bobs, it moves up and down, like something does when it is floating on water.
in informal speech, people used to refer to a shilling as a bob. the plural form was also `bob'.
a bob is also a hair style in which a woman's hair is cut level with her chin.
see also bobbed.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] breakout box-جعبه ی مفصل وسیله ای برای آزمایش خط انتقال .
[مهندسی گاز] وزنه مدرج (جهت اندازه گیری عمق مایعات)
[ریاضیات] شاقول، وزنه

مترادف و متضاد

bounce up and down


Synonyms: bow, duck, genuflect, hop, jerk, jounce, leap, nod, oscillate, quaver, quiver, ricochet, seesaw, skip, waggle, weave, wobble


فریب (اسم)
bewitchment, conjuration, cheat, humbuggery, wile, allurement, lure, enticement, deception, deceit, fraud, delusion, temptation, seducement, magic, sorcery, bluff, bamboozle, bilk, bob, humbug, brogue, cantrip, imposture, swindle, defraudation, diabolism, hocus-pocus, goety, hoodoo, inveiglement

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

شاقول (اسم)
guideline, bob, plummet, plumb line

سرزنش یا طعنه (اسم)
bob

شوخی (اسم)
sport, game, fun, spree, raillery, quiz, jink, drollery, persiflage, jape, bob, joke, prank, humor, jest, bon mot, facetiae, curvet, gig, lark, funny bone, pleasantry, jocosity, waggery, witticism, laverock

حقه (اسم)
intake, shift, trick, foul play, bob, hob, flam, knack, hocus, pompon, monkeyshine

وزنه قپان (اسم)
bob

منگوله (اسم)
knot, bob, tassel, tuft, pompon

حرکت تند و سریع (اسم)
bob, jerk, scud, scurry, flitter

سرود یا تصنیف (اسم)
bob

یک شیلینگ (اسم)
bob

اونگان (اسم)
fly, bob

فریب دادن (فعل)
fool, cheat, deceive, defraud, jape, mump, delude, hoodwink, hum, bob, humbug, diddle, thimblerig, dissimulate, mislead, fob, short-change

ضربت زدن (فعل)
strike, bump, bob, jab, contuse, hammer, inflict, sock

جملات نمونه

a plumb bob

وزنه‌ی شاقول


The little girl bobbed down behind the hedge.

دخترک پرید پشت پرچین.


The frog bobbed on the grass.

قورباغه روی چمن ورجه‌وورجه می‌کرد.


1. bob up
ناگهان ظاهر شدن،ورجهیدن،ورجه زدن

2. a plumb bob
وزنه ی شاقول

3. they used to get four bob an hour
ساعتی چهار شیلینگ می گرفتند.

4. a tall lady with a black bob
خانم قد بلندی با گیسوی سیاه و کوتاه

5. There's nobody named Bob Hope here.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به اسم باب هوپ نیست
[ترجمه گوگل]هیچ کس به نام باب امید اینجا نیست

6. Why did you have to go and tell Bob about my illness? You just can't keep a secret, can you?
[ترجمه ترگمان]چرا باید بری و به باب راجع به بیماری من بگی؟ تو فقط نمی تونی یه راز رو نگه داری، می تونی؟
[ترجمه گوگل]چرا باید بروید و باب درباره بیماری من بگویید؟ شما نمیتوانید یک راز نگه دارید، آیا میتوانی

7. I lent her my Bob Marley tapes.
[ترجمه ترگمان]من فیلم های باب Marley رو بهش دادم
[ترجمه گوگل]او نوار های Bob Marley را به من قرض داد

8. The opening speech was by Bob Alan representing Amnesty International.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی آغازین باب آلن نماینده سازمان عفو بین الملل بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی افتتاح شده توسط باب آلن نماینده سازمان عفو ​​بین الملل بود

9. Is Bob an old friend of yours?
[ترجمه ترگمان]باب دوست قدیمی توست؟
[ترجمه گوگل]آیا باب دوست قدیمی شماست؟

10. You're the same old Bob, aren't you?
[ترجمه ترگمان]تو همون باب قبلی هستی، مگه نه؟
[ترجمه گوگل]شما همان باب قدیمی هستید، آیا شما نیستید؟

11. Bob Wilson is a Southerner, from Texas.
[ترجمه ترگمان]باب ویلسون اهل تگزاس است
[ترجمه گوگل]باب ویلسون جنوبی، از تگزاس است

12. I saw Bob in town with his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]من باب رو با دوست دخترش تو شهر دیدم
[ترجمه گوگل]باب در شهر با دوست دخترش را دیدم

13. Bob Ewell spat contemptuously right in the lawyer's face.
[ترجمه ترگمان]باب Ewell با تحقیر به صورت وکیل تف کرد
[ترجمه گوگل]باب Ewell sponeless prepostavously حق در صورت وکیل است

14. All the students fell about, when Bob came in wearing his strange funny clothes.
[ترجمه ترگمان]وقتی باب لباس های عجیب و غریب خود را پوشیده بود، همه دانش اموزان در اطرافشان بودند
[ترجمه گوگل]همه دانشجویان در مورد آن، زمانی که باب لباس پوشیدن لباس های عجیب و غریب خود را در آورد

a tall lady with a black bob

خانم قد بلندی با گیسوی سیاه و کوتاه


a girl with blonde bobbed hair

دختری با موی طلایی چتری


He bobbed his head at the audience.

سرش را به طرف حضار خم کرد.


The cork kept bobbing on the surface (of the water).

چوب پنبه مرتب در سطح آب بالا و پایین می‌رفت.


The mouse kept bobbing its head in and out of the hole.

موش مرتب سرش را از سوراخ بیرون می‌آورد و تو می‌کرد.


when you turn the key, the door opens and bob's your uncle!

کلید را که بچرخانی در باز می‌شود، والسلام!


They used to get four bob an hour.

ساعتی چهار شیلینگ می‌گرفتند.


اصطلاحات

bob up

ناگهان ظاهر شدن، ورجهیدن، ورجه زدن


bits and bobs

(انگلیس - عامیانه) خرده ریز، جزئیات، خرت وپرت


bob's your uncle

(انگلیس - عامیانه) به همین سادگی، همین و بس، والسلام


پیشنهاد کاربران

move up and down

موی کوتاه ( چتری )

𝙄𝙩 𝘽𝙧𝙤𝙠𝙚𝙙 𝙈𝙮 𝙃𝙚𝙖𝙧𝙩
𝘽𝙪𝙩 𝙊𝙥𝙚𝙣𝙚𝙙 𝙈𝙮 𝙀𝙮𝙚𝙨!
bob ( shayan ) ♥️👑
LOVE. ?

تکان خوردن . بالا پایین رفتن

حرکت کردن

به معنی مرتیکه خیلی جاها استفاده میشه


کلمات دیگر: