کلمه جو
صفحه اصلی

sherif


(عربی)، شریف، شریف مکه، اولاد پیغمبر

انگلیسی به فارسی

(عربی) شریف


(عربی) سید، از خاندان حضرت محمد


شريف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an Arab ruler, chief, or prince.

(2) تعریف: the chief magistrate or governor of Mecca.

(3) تعریف: a descendant of Muhammad by way of Fatima, his daughter.

جملات نمونه

1. Since the Sherif study several researchers have followed up with studies of conflict resolution between groups.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این مطالعه شریف چندین محقق را مورد مطالعه قرار داده است مطالعات مربوط به حل اختلاف بین گروه ها را دنبال کرده است
[ترجمه گوگل]از آنجایی که مطالعه Sherif چندین پژوهشگر با مطالعات در مورد حل اختلاف بین گروهها پیگیری کرده است

2. During the Second World War, when Sherif became a psychologist, women were much more numerous among psychological testers than experimenters.
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ جهانی دوم، زمانی که شریف به یک روانشناس تبدیل شد، تعداد زنان در میان testers روانشناسی نسبت به experimenters بیشتر بود
[ترجمه گوگل]در طول جنگ جهانی دوم، زمانی که شریف روانشناسی شد، زنان در میان آزمایشکنندگان روانشناختی بیشتر از آزمایشکنندگان بودند

3. Sherif Doss, the head of Egypt's association of Coptics, said 17 civilians died and 40 were injured.
[ترجمه ترگمان]شریف Doss، رئیس انجمن s، گفت که ۱۷ غیرنظامی کشته و ۴۰ نفر مجروح شدند
[ترجمه گوگل]شریف داوس، رئیس انجمن قبطیان مصر، گفت که 17 غیرنظامی کشته و 40 تن زخمی شدند

4. Sherif replied, You call the blood of Egyptians silly business!
[ترجمه ترگمان]شریف جواب داد: شما به خون Egyptians معروف هستید!
[ترجمه گوگل]شریف پاسخ داد: شما خون مصری کسب و کار احمقانه را می خوانید!

5. I caught up with Sherif and asked him about his group of political activists.
[ترجمه ترگمان]من با شریف بزرگ شدم و از او در مورد گروه فعالان سیاسی پرسیدم
[ترجمه گوگل]من با شریف روبرو شدم و از او درباره گروهی از فعالان سیاسی خواسته بودم

6. I found Sherif by the field clinic next to the barricade.
[ترجمه ترگمان]شریف را در کلینیک field کنار سنگر پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من شریف را با کلینیک میدان در کنار مانع یافتم

7. Sherif, like many on the square, was unimpressed: Baradei?
[ترجمه ترگمان]شریف، مانند بسیاری در میدان، تحت تاثیر قرار نگرفته بود: Baradei؟
[ترجمه گوگل]شریف، مانند بسیاری از مربیان، باریدی غافلگیر شد؟

8. Sherif suffers from asthma, and he was choking.
[ترجمه ترگمان]شریف از تنگی نفس رنج می برد و او خفه می شد
[ترجمه گوگل]شریف از آسم رنج می برد و خفه شد

9. He came over and began to upbraid Sherif, brusquely waving his hands.
[ترجمه ترگمان]او آمد و شروع به سرزنش شریف کرد و با خشونت دست هایش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او آمد و شروع به شفی کرد و به آرامی دستها را تکان داد

10. It's getting more complicated by the hour, Sherif told me at one point.
[ترجمه ترگمان]در یک لحظه شریف به من گفت: تا یک ساعت دیگه قضیه پیچیده می شه
[ترجمه گوگل]شریف در یک لحظه به من گفت: پیچیده تر از ساعت است

11. Sherif decided to spend the night on the square.
[ترجمه ترگمان]شریف تصمیم گرفت شب را در میدان بگذراند
[ترجمه گوگل]شریف تصمیم گرفت شب را بر روی مربع صرف کند

12. Sherif went back to work, too, but returned each afternoon to his friends on the square.
[ترجمه ترگمان]شریف هم به محل کارش برگشت، اما بعد از ظهر هر روز بعد از ظهر به دوستان خود در میدان بازگشت
[ترجمه گوگل]شریف هم به کار برگشت، اما هر روز بعد از ظهر به دوستانش در میدان برگشت

13. The first systematic study of intergroup competition was made about twenty years ago by Sherif and colleagues in the United States.
[ترجمه ترگمان]اولین مطالعه نظام مند این رقابت در حدود بیست سال پیش توسط شریف و همکاران در آمریکا انجام شد
[ترجمه گوگل]اولین مطالعه سیستماتیک رقابت بین گروهی حدود بیست سال پیش توسط شریف و همکارانش در ایالات متحده صورت گرفت

14. It shows that you are willing, you are eager, and I would recommend it to any graduate, Sherif said.
[ترجمه ترگمان]شریف گفت: نشان می دهد که شما مایل هستید، و من آن را به هر graduate توصیه می کنم
[ترجمه گوگل]شریف گفت: این نشان می دهد که شما مایل هستید، مشتاق هستید و من آن را به هر فارغ التحصیل توصیه می کنم

پیشنهاد کاربران

کلانتر


کلمات دیگر: