رول، نورد، گردش، فهرست، لوله، چرخش، غلتک، طومار، توپ، صورت، نان ساندویچی، غل، تمایل، ثبت، چیز پیچیده، فرد، غلتیدن، غلت خوردن، پیچیدن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، گرد کردن، بدوران انداختن، گشتن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن
rolls
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] سنگ شکن، غلتکی، جفت غلتک، ماشین کلوخه سازی
جملات نمونه
1. the rolls of parliament
اسناد پارلمان
2. five bread rolls
پنج گرده نان
3. strike off (or from) the rolls
از عضویت اخراج کردن
پیشنهاد کاربران
گوشتی که بصورت همبرگر عرضه و پخته شود
نان باگت
شیرینی دانمارکی
کلمات دیگر: