یکجا,باهم ,دمسازانه
concurrently
یکجا,باهم ,دمسازانه
انگلیسی به فارسی
بهطور همزمان
انگلیسی به انگلیسی
• simultaneously, synchronously, at the same time; accordantly
جملات نمونه
1. her class and mine ran concurrently
کلاس او با کلاس من همزمان بود.
2. Who gives us meet but not concurrently give us forever.
[ترجمه ترگمان]که به ما کمک می کند که همدیگر را ملاقات کنیم اما همزمان برای همیشه به ما ندهند
[ترجمه گوگل]چه کسی به ما می دهد ملاقات کرد، اما نه همزمان ما را برای همیشه لطفا برای ما
[ترجمه گوگل]چه کسی به ما می دهد ملاقات کرد، اما نه همزمان ما را برای همیشه لطفا برای ما
3. Because his prison sentences run concurrently, he could be free in two years.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که محکومیت زندان او به صورت همزمان اجرا می شود، او می تواند در عرض دو سال آزاد باشد
[ترجمه گوگل]از آنجا که مجازات زندان او همزمان اجرا می شود، در دو سال می تواند آزاد باشد
[ترجمه گوگل]از آنجا که مجازات زندان او همزمان اجرا می شود، در دو سال می تواند آزاد باشد
4. The prison sentences will run concurrently.
[ترجمه ترگمان]حکم زندان به صورت همزمان اجرا خواهد شد
[ترجمه گوگل]احکام زندان به طور همزمان اجرا خواهند شد
[ترجمه گوگل]احکام زندان به طور همزمان اجرا خواهند شد
5. He was jailed for 33 months to run concurrently with a sentence he is already serving for burglary.
[ترجمه ترگمان]او به مدت ۳۳ ماه به زندان افتاد تا به صورت همزمان با یک جمله که در حال حاضر در حال خدمت به دزدی است، به زندان برود
[ترجمه گوگل]او برای 33 ماه به زندان افتاده بود تا همزمان با اجرای یک جمله ای که برای سرقت به سر می برد، اجرا شود
[ترجمه گوگل]او برای 33 ماه به زندان افتاده بود تا همزمان با اجرای یک جمله ای که برای سرقت به سر می برد، اجرا شود
6. He was given two prison sentences, to run concurrently.
[ترجمه ترگمان]به او دو جمله زندان داده شد تا به صورت همزمان اجرا شود
[ترجمه گوگل]او دو زندان محکوم به اجرا گذاشته شد
[ترجمه گوگل]او دو زندان محکوم به اجرا گذاشته شد
7. Epstein taught college courses concurrently with his work at the two newspapers.
[ترجمه ترگمان]او همزمان با کار خود در دو روزنامه دوره های دانشگاهی را تدریس می کرد
[ترجمه گوگل]اپستین همزمان با کار خود در دو روزنامه، دوره های کالج را آموزش داد
[ترجمه گوگل]اپستین همزمان با کار خود در دو روزنامه، دوره های کالج را آموزش داد
8. Typically the various stimuli are presented concurrently, each associated with a different outcome or requiring a different response.
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، محرک های مختلف به صورت همزمان ارایه می شوند، که هر کدام با یک پیامد متفاوت مرتبط بوده و یا نیاز به واکنش متفاوتی دارند
[ترجمه گوگل]به طور معمول، محرک های مختلف به طور همزمان ارائه می شوند، هر کدام با یک نتیجه متفاوت یا نیاز به پاسخ متفاوت دارند
[ترجمه گوگل]به طور معمول، محرک های مختلف به طور همزمان ارائه می شوند، هر کدام با یک نتیجه متفاوت یا نیاز به پاسخ متفاوت دارند
9. Thus systemic and schematic knowledge develop concurrently, each supportive of the other.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، دانش سیستماتیک و فراگیر به صورت همزمان رشد می کنند و هر کدام حامی دیگری هستند
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب دانش سیستماتیک و یکپارچه توسعه همزمان، هر یک از طرفداران دیگر
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب دانش سیستماتیک و یکپارچه توسعه همزمان، هر یک از طرفداران دیگر
10. Concurrently, interest rates, especially on savings deposits, have not been very rewarding.
[ترجمه ترگمان]در همان زمان، نرخ بهره، به ویژه بر روی ذخایر پس انداز، بسیار رضایت بخش نبوده است
[ترجمه گوگل]همزمان، نرخ بهره، به ویژه در سپرده های پس انداز، بسیار ارزشمند نبوده است
[ترجمه گوگل]همزمان، نرخ بهره، به ویژه در سپرده های پس انداز، بسیار ارزشمند نبوده است
11. Co-ownership Co-ownership entitles two or more persons concurrently to the possession and enjoyment of the same land.
[ترجمه ترگمان]مالکیت تعاونی به صورت همزمان دو یا چند نفر را به صورت همزمان در اختیار داشتن و برخورداری از یک زمین قرار می دهد
[ترجمه گوگل]مالکیت مشترک مالکیت مشترک دو یا چند نفر را به طور همزمان به مالکیت و لذت بردن از همان زمین می دهد
[ترجمه گوگل]مالکیت مشترک مالکیت مشترک دو یا چند نفر را به طور همزمان به مالکیت و لذت بردن از همان زمین می دهد
12. Often a seller will deal concurrently with a number of potential buyers.
[ترجمه ترگمان]اغلب یک فروشنده به صورت همزمان با تعدادی از خریداران احتمالی برخورد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اغلب یک فروشنده همزمان با تعدادی از خریداران بالقوه مقابله خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اغلب یک فروشنده همزمان با تعدادی از خریداران بالقوه مقابله خواهد کرد
13. Occasionally, primary hyperparathyroidism has been known to occur concurrently with a malignancy, but this is very rare.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، hyperparathyroidism اولیه به صورت همزمان با یک تومور رخ می دهد، اما این اتفاق بسیار نادر است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، هیپرپاراتیروئیدیسم اولیه به طور همزمان با بدخیم شناخته می شود، اما این بسیار نادر است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، هیپرپاراتیروئیدیسم اولیه به طور همزمان با بدخیم شناخته می شود، اما این بسیار نادر است
14. The special session will run concurrently with the regular legislative session beginning today.
[ترجمه ترگمان]نشست ویژه همزمان با شروع جلسه عادی قانونی امروز صورت خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]جلسه ویژه همزمان با جلسه قانون اساسی که امروز آغاز می شود، اجرا خواهد شد
[ترجمه گوگل]جلسه ویژه همزمان با جلسه قانون اساسی که امروز آغاز می شود، اجرا خواهد شد
15. He or she may have several diseases concurrently which will complicate nursing care.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است چندین بیماری داشته باشد که مراقبت پرستاری را پیچیده می کند
[ترجمه گوگل]او ممکن است همزمان چندین بیماری داشته باشد که مراقبت پرستاری را پیچیده می کند
[ترجمه گوگل]او ممکن است همزمان چندین بیماری داشته باشد که مراقبت پرستاری را پیچیده می کند
پیشنهاد کاربران
به طور هم زمان، هم زمان
باهم
همزمان, باهم
توامان
کلمات دیگر: