کلمه جو
صفحه اصلی

dramatize


(داستان و رمان و رویداد و غیره را) به صورت نمایش درآوردن، روی صحنه ی تئاتر (یا پرده ی سینما و تلویزیون) نشان دادن، مجسم کردن، (به صورت پرشور یا غلوآمیز) بیان کردن، (به طور زنده و موثر) آشکار کردن، بشکل درام یا نمایش دراوردن

انگلیسی به فارسی

به‌شکل درام یا نمایش درآوردن


دراماتیزه کردن، بشکل درام یا نمایش دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

• adapt for theatrical presentation; exaggerate; add details to, embellish (also dramatise)
if a book or story is dramatized, it is rewritten as a play.
if you dramatize an event or situation, you try to make it seem more serious or exciting than it really is.

مترادف و متضاد

make a performance of


Synonyms: act, amplify, burlesque, enact, exaggerate, execute, farcialize, give color to, ham it up, lay it on, make a production of, melodramatize, overdo, overstate, perform, playact, play on heartstrings, play to gallery, play up, present, produce, show, splash, stage, tragedize


جملات نمونه

1. He is planning to dramatize the novel.
[ترجمه A.A] او درحال برنامه ریزی برای نمایش دادن رمان است
[ترجمه ترگمان]او در حال برنامه ریزی برای بازنویسی این رمان است
[ترجمه گوگل]او در حال برنامه ریزی برای رمان است

2. They have a tendency to show off, to dramatize almost every situation.
[ترجمه A.A] آنها دوست دارن برای پز دادن تقریبا هر شرایطی را بزرگنمائی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل دارند که نمایش را نشان دهند و تقریبا هر وضعیتی را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها تمایل دارند تا نشان دهند، تقریبا هر وضعیت را به نمایش می گذارند

3. Why do you have to dramatize everything?
[ترجمه ترگمان]چرا باید همه چیز رو خراب کنی؟
[ترجمه گوگل]چرا باید همه چیز را به نمایش بگذارید؟

4. The biography of the great leader will dramatize well.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه رهبر بزرگ به خوبی به پایان خواهد رسید
[ترجمه گوگل]بیوگرافی رهبر بزرگ به خوبی دراماتیک خواهد شد

5. Don't dramatize so much, just give us the facts.
[ترجمه ترگمان]زیاد نگران نباش، فقط حقایق رو به ما بگو
[ترجمه گوگل]خیلی نگران نباشید، فقط حقایق را به ما بدهید

6. Some newspapers tend to dramatize reports of property crimes.
[ترجمه ترگمان]برخی از روزنامه ها گزارش ها مربوط به جرایم مربوط به اموال را گزارش می کنند
[ترجمه گوگل]برخی از روزنامه ها تمایل دارند گزارشات مربوط به جنایات املاک را به نمایش بگذارند

7. The story would dramatize admirably.
[ترجمه ترگمان]این داستان به نحو احسن انجام می شد
[ترجمه گوگل]این داستان قابل تحسین است

8. I can dramatize this by discussing the one time when I did try to aim for a distant target.
[ترجمه ترگمان]من می تونم راجع به یه زمانی که سعی کردم هدف دور رو هدف بگیرم بحث کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم این را با بحث در مورد یک زمان که من سعی کردم به هدف برای هدف دور

9. King tried moving into a slum to dramatize the housing crisis, but Chicagoans already knew about the slums.
[ترجمه ترگمان]کینگ سعی کرد به یک محله فقیرنشین حرکت کند تا به بحران مسکن بپردازد، اما Chicagoans پیش از این در مورد محلات فقیر نشین خبر داشت
[ترجمه گوگل]پادشاه سعی کرد به شکوفایی برای تحریک بحران مسکن حرکت کند، اما شیکاگوها در مورد زاغه ها می دانستند

10. So we have come here today to dramatize an shameful condition.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما امروز به اینجا آمده ایم تا وضع شرم آوری پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین امروز ما اینجا آمده ایم تا شرایط شرم آور را تحسین کنیم

11. So we've come here today to dramatize a shameful condition.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما امروز به اینجا آمده ایم تا وضع شرم آوری پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین امروز به اینجا آمده ایم تا شرایط شرم آور را تحسین کنیم

12. Often, well - worded speech can dramatize the situation far better.
[ترجمه ترگمان]اغلب، سخنرانی مناسب می تواند وضعیت را بسیار بهتر کند
[ترجمه گوگل]اغلب سخنرانی های خوب می توانند وضعیت را به مراتب بهتر نشان دهند

13. To dramatize the necessity of clandestine warfare, instructors objectively recited case histories and their import.
[ترجمه ترگمان]برای دفاع از ضرورت جنگ پنهانی، استادان دانشگاه تاریخ و اهمیت آن ها را ازبر می دانست
[ترجمه گوگل]مربیان برای نشان دادن ضرورت جنگ مخفی، به طور عینی تاریخچه پرونده ها و واردات آنها را می خوانند

14. So we have come here today to dramatize the shameful condition.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما امروز به اینجا آمده ایم تا وضع شرم آور را شروع کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین امروز ما اینجا آمده ایم تا شرایط شرم آور را تحسین کنیم

15. S o we have come here today to dramatize an appalling condition.
[ترجمه ترگمان]امروز ما به اینجا آمده ایم که وضع مخوفی داشته باشیم
[ترجمه گوگل]ما امروز برای به دست آوردن یک شرم آور و بی رحمانه آمده ایم

Several of his stories were later dramatized.

چندین داستان او بعداً به صورت نمایش درآورده شد.


An hour-long show that dramatizes the dissolution of a family.

برنامه‌ی یک ساعته‌ای که فروپاشی خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد.


She is used to dramatizing everything.

او عادت دارد همه چیز را بزرگ جلوه دهد.


Wartime shortages dramatized the importance of foreign trade.

کمبودهای زمان جنگ اهمیت تجارت خارجی را به وضوح آشکار کرد.


پیشنهاد کاربران

وخیم نشان دادن - مخاطره آمیز نشان دادن - اسفناک نشان دادن

توضیح بیشتر دراماتیزه

به تصویر کشیدن

برجسته کردن

اغراق شده

1. She explains that animation was used as a tool to dramatize the passionate, hysterical, overwrought and angry elements of teenagers' lives.
او توضیح می دهد که از انیمیشن به عنوان ابزاری برای دراماتیک کردن عناصر پرشور ، هیستریک ، پر از خشم و عصبانیت زندگی نوجوانان استفاده شده است.
2. Imagination, special effects and prosthetics helped to further dramatize a true story already laden with violence.
تخیل ، جلوه های ویژه و مصنوعات به دراماتیک کردن یک داستان واقعی که از قبل پر از خشونت است کمک کرد.
3. But I also think that there have been, you know, regular visits to Judy, for example, to dramatize her case.
اما من همچنین فکر می کنم که ، به عنوان مثال ، برای جنجالی کردن پرونده او ، جودی به طور منظم ملاقات داشته است.
4. They may not follow the actual occurrences but often dramatize the events in a popularized manner.
آنها ممکن است وقایع واقعی را دنبال نکنند اما غالباً رویدادها را به روشی رایج نمایشی می کنند.
5. The panels are separated by 8 - inch glass slits, which dramatize their lightness and thinness.
پانل ها با شکاف های شیشه ای 8 اینچی از هم جدا می شوند که سبک و نازک بودن آنها را نمایان می کند.
6. Both stories dramatize the validation that they desire in a world that refuses to recognize them.
هر دو داستان اعتبار مورد نظر خود را در جهانی که از شناخت آنها امتناع می ورزد ، نمایان می کنند.
7. The effect of his work is not to explain anything, but rather to dramatize the purposeful obfuscation of information.
تأثیر کار او توضیح دادن هیچ چیز نیست ، بلکه بیشتر آشکار کردن پنهان کاری هدفمند اطلاعات است.
8. It's difficult to imagine anyone better equipped to dramatize these questions than the show's creators.
دشوار است تصور کنید کسی برای بیان کردن این سوالات آماده تر از سازندگان نمایش باشد.
9. Because it's too cautious to dramatize real problems and too reductive to tackle them realistically.
زیرا برای به نمایش در آوردن مشکلات واقعی بسیار محتاطانه و برای مقابله با واقع گرایی بیش از حد ناپخته و خام است.

Dramatize ( verb ) = دراماتیک کردن، به شکل درام یا به نمایش در آوردن، جنجالی کردن، نمایان کردن، آشکار کردن ( به طور زنده و موثر ) ، بیان کردن ( به طور پرشور و غلوآمیز )


معانی دیگر>>>>>>>>>>>>> بزرگ کردن یا اغراق آمیز کردن، روی صحنه تاتر یا پرده نمایش سینما یا تلویزیون نشان دادن، مجسم کردن

یک رمان و یا داستان را به فیلم تلویزیونی تبدیل کنی و یا اینکه این داستان رو تو تئاتر بازی کنی مثل وقتی که بچه مدرسه ای ها داستان سفید برفی رو روی صحنه تئاتر مدرسه اجرا می کنند


کلمات دیگر: