(داستان و رمان و رویداد و غیره را) به صورت نمایش درآوردن، روی صحنه ی تئاتر (یا پرده ی سینما و تلویزیون) نشان دادن، مجسم کردن، (به صورت پرشور یا غلوآمیز) بیان کردن، (به طور زنده و موثر) آشکار کردن، بشکل درام یا نمایش دراوردن
dramatize
(داستان و رمان و رویداد و غیره را) به صورت نمایش درآوردن، روی صحنه ی تئاتر (یا پرده ی سینما و تلویزیون) نشان دادن، مجسم کردن، (به صورت پرشور یا غلوآمیز) بیان کردن، (به طور زنده و موثر) آشکار کردن، بشکل درام یا نمایش دراوردن
انگلیسی به فارسی
بهشکل درام یا نمایش درآوردن
دراماتیزه کردن، بشکل درام یا نمایش دراوردن
انگلیسی به انگلیسی
if a book or story is dramatized, it is rewritten as a play.
if you dramatize an event or situation, you try to make it seem more serious or exciting than it really is.
مترادف و متضاد
make a performance of
Synonyms: act, amplify, burlesque, enact, exaggerate, execute, farcialize, give color to, ham it up, lay it on, make a production of, melodramatize, overdo, overstate, perform, playact, play on heartstrings, play to gallery, play up, present, produce, show, splash, stage, tragedize
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]او در حال برنامه ریزی برای رمان است
[ترجمه گوگل]آنها تمایل دارند تا نشان دهند، تقریبا هر وضعیت را به نمایش می گذارند
[ترجمه گوگل]چرا باید همه چیز را به نمایش بگذارید؟
[ترجمه گوگل]بیوگرافی رهبر بزرگ به خوبی دراماتیک خواهد شد
[ترجمه گوگل]خیلی نگران نباشید، فقط حقایق را به ما بدهید
[ترجمه گوگل]برخی از روزنامه ها تمایل دارند گزارشات مربوط به جنایات املاک را به نمایش بگذارند
[ترجمه گوگل]این داستان قابل تحسین است
[ترجمه گوگل]من می توانم این را با بحث در مورد یک زمان که من سعی کردم به هدف برای هدف دور
[ترجمه گوگل]پادشاه سعی کرد به شکوفایی برای تحریک بحران مسکن حرکت کند، اما شیکاگوها در مورد زاغه ها می دانستند
[ترجمه گوگل]بنابراین امروز ما اینجا آمده ایم تا شرایط شرم آور را تحسین کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین امروز به اینجا آمده ایم تا شرایط شرم آور را تحسین کنیم
[ترجمه گوگل]اغلب سخنرانی های خوب می توانند وضعیت را به مراتب بهتر نشان دهند
[ترجمه گوگل]مربیان برای نشان دادن ضرورت جنگ مخفی، به طور عینی تاریخچه پرونده ها و واردات آنها را می خوانند
[ترجمه گوگل]بنابراین امروز ما اینجا آمده ایم تا شرایط شرم آور را تحسین کنیم
[ترجمه گوگل]ما امروز برای به دست آوردن یک شرم آور و بی رحمانه آمده ایم
Several of his stories were later dramatized.
چندین داستان او بعداً به صورت نمایش درآورده شد.
An hour-long show that dramatizes the dissolution of a family.
برنامهی یک ساعتهای که فروپاشی خانوادهای را به تصویر میکشد.
She is used to dramatizing everything.
او عادت دارد همه چیز را بزرگ جلوه دهد.
Wartime shortages dramatized the importance of foreign trade.
کمبودهای زمان جنگ اهمیت تجارت خارجی را به وضوح آشکار کرد.
پیشنهاد کاربران
او توضیح می دهد که از انیمیشن به عنوان ابزاری برای دراماتیک کردن عناصر پرشور ، هیستریک ، پر از خشم و عصبانیت زندگی نوجوانان استفاده شده است.
2. Imagination, special effects and prosthetics helped to further dramatize a true story already laden with violence.
تخیل ، جلوه های ویژه و مصنوعات به دراماتیک کردن یک داستان واقعی که از قبل پر از خشونت است کمک کرد.
3. But I also think that there have been, you know, regular visits to Judy, for example, to dramatize her case.
اما من همچنین فکر می کنم که ، به عنوان مثال ، برای جنجالی کردن پرونده او ، جودی به طور منظم ملاقات داشته است.
4. They may not follow the actual occurrences but often dramatize the events in a popularized manner.
آنها ممکن است وقایع واقعی را دنبال نکنند اما غالباً رویدادها را به روشی رایج نمایشی می کنند.
5. The panels are separated by 8 - inch glass slits, which dramatize their lightness and thinness.
پانل ها با شکاف های شیشه ای 8 اینچی از هم جدا می شوند که سبک و نازک بودن آنها را نمایان می کند.
6. Both stories dramatize the validation that they desire in a world that refuses to recognize them.
هر دو داستان اعتبار مورد نظر خود را در جهانی که از شناخت آنها امتناع می ورزد ، نمایان می کنند.
7. The effect of his work is not to explain anything, but rather to dramatize the purposeful obfuscation of information.
تأثیر کار او توضیح دادن هیچ چیز نیست ، بلکه بیشتر آشکار کردن پنهان کاری هدفمند اطلاعات است.
8. It's difficult to imagine anyone better equipped to dramatize these questions than the show's creators.
دشوار است تصور کنید کسی برای بیان کردن این سوالات آماده تر از سازندگان نمایش باشد.
9. Because it's too cautious to dramatize real problems and too reductive to tackle them realistically.
زیرا برای به نمایش در آوردن مشکلات واقعی بسیار محتاطانه و برای مقابله با واقع گرایی بیش از حد ناپخته و خام است.
Dramatize ( verb ) = دراماتیک کردن، به شکل درام یا به نمایش در آوردن، جنجالی کردن، نمایان کردن، آشکار کردن ( به طور زنده و موثر ) ، بیان کردن ( به طور پرشور و غلوآمیز )
معانی دیگر>>>>>>>>>>>>> بزرگ کردن یا اغراق آمیز کردن، روی صحنه تاتر یا پرده نمایش سینما یا تلویزیون نشان دادن، مجسم کردن