کلمه جو
صفحه اصلی

prostitute


معنی : پارگی، فاجره، فاحشه، خود فروش، فاحشه بازی کردن، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن
معانی دیگر : روسپی گری کردن، فاحشگی کردن، جندگی کردن، به فاحشگی واداشتن، جنده کردن، (به ویژه در مورد نویسنده و هنرمند) خود فروشی کردن، بی مقدار کردن، مزدوری کردن، گلنده، لگوری، قحبه، کشنحان، کنفاله، کونی، همجنس باز پولی

انگلیسی به فارسی

فاحشه، فاجره، پارگی، فاحشه بازی کردن، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن، خود فروش


فاحشه، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who earns money by engaging in sexual relations with others for a fee.
مترادف: bawd, gigolo, harlot, hooker, trollop, whore
مشابه: call girl, courtesan, hussy, madam, slut, streetwalker, strumpet, tart, tramp, wench

(2) تعریف: one who uses his or her abilities, reputation, or the like for unworthy purposes, usu. in exchange for money.
مترادف: hack, whore
مشابه: hack, hireling, Judas, mercenary
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prostitutes, prostituting, prostituted
(1) تعریف: to offer the sexual services of (oneself or another) for money.

(2) تعریف: to sell or use (oneself, one's abilities, or the like) for an unworthy purpose.
مشابه: corrupt, debase, demean, lower, misuse, profane, sell

• whore, harlot, person who provides sexual services for a fee
provide sex services for a fee; engage in prostitution; devote oneself to dishonorable causes in return for profit
a prostitute is a person, usually a woman, who has sex with men in exchange for money.

مترادف و متضاد

پارگی (اسم)
rupture, laceration, tear, prostitute, horse, rent, prostitution

فاجره (اسم)
prostitute, rakehall

فاحشه (اسم)
drab, fancy women, harlot, besom, whore, slut, prostitute, hooker, geisha, moll, callet, courtesan, madam, madame, wench, hack, trull, hetaera, light-o'love, quean, streetwalker, strumpet

خود فروش (صفت)
purulent, ostentatious, venal, prostitute, bribable, hireling, rotten-hearted, swollen-headed, top-lofty

فاحشه بازی کردن (فعل)
prostitute, fornicate

فاحشه شدن (فعل)
prostitute

برای پول خود را پست کردن (فعل)
prostitute

person who sells own abilities, talent, or name for inferior purpose


Synonyms: betrayer, cheater, deceiver, gigolo, hustler, seducer


to put one’s talent to an unworthy use


Synonyms: abuse, cheapen, corrupt, debase, debauch, degrade, demean, deprave, devalue, misapply, misemploy, misuse, pervert, profane, vitiate


جملات نمونه

men who prostitute their learning for the sake of profit

مردانی که به‌خاطر سود علم خود را می‌فروشند


1. do not prostitute thy daughter
(انجیل) دختر خود را به روسپی گری واندار.

2. men who prostitute their learning for the sake of profit
مردانی که به خاطر سود علم خود را می فروشند

3. he turned literary prostitute and wrote poems in praise of tyrants
او یک خودفروش ادبی شد و شعر در مدح ستمگران نوشت.

4. A prostitute was soliciting on the street.
[ترجمه مهدی] روسپی در خیابان در حال عرضه خود بود
[ترجمه ترگمان]یک روسپی به خیابان می رفت
[ترجمه گوگل]فاحشه در خیابان خواستار شد

5. She became a prostitute in order to pay for her cocaine habit.
[ترجمه مهدی] او به منظور پرداخت هزینه اعتیاد به کوکایین خود به فاحشگی روی آورد
[ترجمه ترگمان]او برای پرداخت پول کوکائین به یک فاحشه تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او برای فریب دادن عادت کوکائین خود، فاحشه شد

6. She didn't look like a prostitute. She wasn't even wearing any make-up.
[ترجمه مهدی] او به سان یک روسپی نبود . او حتی مانند یک روسپی خود را نمیآراست
[ترجمه ترگمان]او مثل یک روسپی به نظر نمی رسید اون حتی لباس هم نپوشیده بود
[ترجمه گوگل]او مانند یک فاحشه نگاه نکرد حتی لباس آرایش هم نداشت

7. He does not prostitute his talents.
[ترجمه مهدی] او استعدادهایش را هرگز به خفت ارائه نمیکند
[ترجمه ترگمان] اون فاحشه هاش رو فاحشه نکرده
[ترجمه گوگل]او استعدادهای خود را فحش نمی دهد

8. Government-owned prostitute of Song Chao, from wide admit, not only become malefactor family member male prostitute, be grabbed even avowedly come, force fine is prostitute!
[ترجمه ترگمان]prostitute Song که متعلق به دولت است، از صمیم قلب اقرار می کند که نه تنها یک روسپی مرد را به عنوان یک روسپی مرد به دست می آورند، حتی جان خود را می گیرند و جریمه می شوند
[ترجمه گوگل]فاحشه دولتی Song Chao، از اعتراف گسترده، نه تنها تبدیل به یکی از اعضای خانواده مخرب فاحشه مردانه می شود، حتی به طور آشکارا به دست آمده است، نیروی جسور فاحشه است!

9. One Popayan prostitute told RCN TV that some soldiers spent four straight days in a brothel.
[ترجمه ترگمان]یک فاحشه Popayan به تلویزیون RCN گفت که برخی سربازان چهار روز متوالی را در فاحشه خانه سپری کردند
[ترجمه گوگل]یک فاحشه پاپایان به تلویزیون رادیو تلویزیونی گفت که برخی از سربازان چهار روز مستقیم در فاحشهخانه زندگی می کنند

10. SANTIAGO (Reuters) - A Chilean prostitute has auctioned 27 hours of sex to raise money for the country's largest charity during an annual fund-raising campaign.
[ترجمه مهدی] خبرگذاری رویترز : یک روسپی اهل شیلی پول بدست امده ۲۷ ساعت از زمان انجام سکس خود را برای بخشیدن به بزرگترین خیریه کشور در زمان برگزاری کمپین بخشیدن کمک های همگانی پرداخت نمود
[ترجمه ترگمان]SANTIAGO (رویترز)- یک روسپی اهل شیلی در طی یک کمپین سالیانه جمع آوری سرمایه، ۲۷ ساعت از سکس را به حراج گذاشته است
[ترجمه گوگل]SANTIAGO (رویترز) - یک فاحشه شیلی 27 ساعته جنس مخالف برای جمع آوری پول برای بزرگترین موسسه خیریه در طول مبارزات انتخاباتی سالانه جمع آوری شده است

11. How can this university prostitute itself with this dictator here?
[ترجمه ترگمان]چگونه این دانشگاه می تواند خود را با این دیکتاتور در اینجا روسپی کند؟
[ترجمه گوگل]این دانشگاه چگونه می تواند در اینجا با این دیکتاتور فاحشه کند؟

12. The prostitute industry firstly started in the religious rite in ancient Greece.
[ترجمه مهدی] تجارت و بیزینس روسپی گری ابتدا در مرسومات مذهبی در یونان باستان آغاز گردید
[ترجمه ترگمان]صنعت روسپی ابتدا در مراسم مذهبی یونان باستان آغاز شد
[ترجمه گوگل]صنعت فحشا در ابتدا در مراسم مذهبی یونان باستان آغاز شد

13. Hooter: We should use new name -- prostitute person!
[ترجمه ترگمان]hooter: ما باید از یک فرد روسپی نام جدید استفاده کنیم!
[ترجمه گوگل]Hooter ما باید از نام جدید استفاده کنیم - فاحشه!

14. Jack picks up a prostitute, Georgette, at a cafe.
[ترجمه مهدی] جک یک روسپی اهل گرجستان رو در کافه بار مخ کرد ( بلند کرد )
[ترجمه ترگمان]، \"جک\" یه فاحشه رو انتخاب کرده \"جرجت\" توی یه کافه
[ترجمه گوگل]جک یک جادوگر، جورجت، در یک کافه می گیرد

15. She was arrested and charged with being a common prostitute.
[ترجمه ترگمان]او دستگیر شد و به داشتن یک فاحشه مشهور متهم شد
[ترجمه گوگل]او بازداشت شد و متهم به فحش دادن بود

She spent her youth prostituting.

جوانی خود را به فاحشگی گذراند.


Do not prostitute thy daughter.

(انجیل) دختر خود را به روسپی‌گری واندار.


He turned literary prostitute and wrote poems in praise of tyrants.

او یک خودفروش ادبی شد و شعر در مدح ستمگران نوشت.


پیشنهاد کاربران

فاسد

زن بدکاره


روسپی، فاحشه

prostitute ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: روسپی
تعریف: شخصی، معمولاً یک زن، که در فعالیت جنسی برای دریافت پول شرکت می کند

نَشمِه = روسپی
نَشمِهیدَن = مانند روسپی رفتاریدن/ بی - بند - و - بار بودن


کلمات دیگر: