کلمه جو
صفحه اصلی

resonate with

پیشنهاد کاربران

همخوانی داشتن با
پرشدن با
پیچیدن در

با چیزی هماهنگ بودن
سازگار بودن

مأنوس بودن با کسی یا چیزی، همساز بودن
His book mostly resonated with young adults
کتاب هایش بیشتر با جوانان بالغ مأنوس بود.
My ideas for the film resonated with what the producers had in mind
اندیشه هایم برای فیلم مورد نظر، با آنچه تولید کنندگان در ذهن داشتند همساز ( هماهنگ ) بود.

هم آهنگ بودن با

سرشار بودن از چیزی ( مانند معنی یا مفهمومی. . . )

you like sth
به دلم میشینه


کلمات دیگر: