1. a foolhardy man who challenged two hungry lions and was eaten
آدم بی کله ای که یک نفره به جنگ دو شیر گرسنه رفت و خورده شد.
2. It was foolhardy to go swimming alone.
[ترجمه ترگمان]کار جسورانه ای بود که تنهایی برم شنا
[ترجمه گوگل]احمقانه بود که به تنهایی به شنا بپردازم
3. It would be foolhardy to sail in weather like this.
[ترجمه ترگمان]این کار عاقلانه است که با چنین هوایی راه برویم
[ترجمه گوگل]این امر می تواند بی نظیر باشد تا در آب و هوا مانند این اتفاق بیافتد
4. It would be foolhardy to try and predict the outcome of the talks at this stage.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه نتیجه مذاکرات در این مرحله را پیش بینی کرده و پیش بینی کنیم، foolhardy است
[ترجمه گوگل]این امر می تواند بی نظیر باشد تا نتیجه مذاکرات را در این مرحله پیش بینی کند
5. They were very foolhardy to jump off the bus while it was still moving.
[ترجمه ترگمان]خیلی بی پروا بودند که از اتوبوس پیاده شدند و در حالی که هنوز حرکت می کرد، از اتوبوس پیاده شدند
[ترجمه گوگل]آنها بسیار احمقانه بودند تا از اتوبوس در حالی که هنوز در حال حرکت بودند، پریدند
6. He paid for the foolhardy act with his life.
[ترجمه ترگمان]اون تاوان کاری جسورانه زندگیش رو پرداخت کرد
[ترجمه گوگل]او برای انجام عمل عصبانی با زندگی خود پرداخت کرد
7. It would be foolhardy to try and reach Chimneys, alone and on foot, in this weather.
[ترجمه ترگمان]برای تلاش و رسیدن به chimneys، تنها و پیاده، در این هوا، foolhardy است
[ترجمه گوگل]در این آب و هوای بی نظیر خواهد بود که سعی کند به دودکش ها نفوذ کند
8. I thought the idea was totally foolhardy.
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم این ایده کاملا بی پروا بود
[ترجمه گوگل]فکر کردم این ایده کاملا احمقانه بود
9. Owen cursed himself for having been so foolhardy as to get involved in this affair.
[ترجمه ترگمان]آون به خاطر اینکه این قدر بی پروا بود که درگیر این ماجرا شد، خودش را نفرین کرد
[ترجمه گوگل]اوون خود را لعنت کرد زیرا که در این امر دخیل بوده است
10. I drove to the hospital at a foolhardy speed, arriving just after my wife.
[ترجمه ترگمان]با سرعت بی پروا به بیمارستان رفتم، درست بعد از زنم
[ترجمه گوگل]من به سرعت بی رحم به بیمارستان رفتم، درست بعد از همسرش وارد شدم
11. He accepted he'd been grossly stupid and foolhardy.
[ترجمه ترگمان]او قبول کرد که او خیلی احمق و بی پروا بوده است
[ترجمه گوگل]او قبول کرد که بسیار احمقانه و بی رحمانه بوده است
12. It was foolhardy to take the plane up alone, with so little flying experience.
[ترجمه ترگمان]این کار عاقلانه بود که هواپیما را تنها با این تجربه کوچک پرواز کند
[ترجمه گوگل]هواپیما به تنهایی با تجربه پرواز بسیار کمی احمقانه بود
13. I thought it foolhardy and told my colleague John so.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم بی پروا هستم و به همکارم \"جان\" گفتم
[ترجمه گوگل]من فکر کردم این احمقانه است و به همکار من جان گفت
14. What happened next was a classic example of foolhardy daring which very nearly came badly unstuck.
[ترجمه ترگمان]چیزی که بعد از آن اتفاق افتاد یک نمونه کلاسیک از شجاعت foolhardy بود که نزدیک بود به شدت آسیب ببیند
[ترجمه گوگل]بعدا بعدا یک نمونه کلاسیک جسورانه احمقانه بود که تقریبا به شدت از بین رفته بود
15. Call it foolhardy or brilliant or shocking or crazy.
[ترجمه ترگمان]بهش بگو بی پروا، یا زیرک یا شوکه یا دیوونه
[ترجمه گوگل]آن را بی رحم و یا درخشان و یا تکان دهنده یا دیوانه کنید