کلمه جو
صفحه اصلی

prohibitive


معنی : گران، جلوگیری کننده، منعی، موجب منع
معانی دیگر : (بها) گران، گزاف، کمرشکن، بازدارنده، باز مانگر، منع کننده، prohibitory منعی

انگلیسی به فارسی

( prohibitory ) منعی، گران، جلوگیری کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: prohibitively (adv.), prohibitiveness (n.)
(1) تعریف: serving as a prohibition; forbidding.
مترادف: forbidding, inhibitive

(2) تعریف: serving as a preventative.
مترادف: inhibitive
متضاد: conducive
مشابه: preventive, restrictive

- The cost of parking downtown has become prohibitive.
[ترجمه ترگمان] هزینه پارکینگ مرکز شهر ممنوع شده است
[ترجمه گوگل] هزینه پارکینگ مرکز شهر بسیار مهیج است

• forbidding, disallowing, enjoining; preventing, hindering, preclusive
if the cost of something is prohibitive, it is so high that you cannot afford it.

مترادف و متضاد

گران (صفت)
dear, heavy, onerous, costly, exclusive, expensive, prohibitive, sumptuous, deluxe, prohibitory

جلوگیری کننده (صفت)
prohibitive, preventative, preventive, suppressive, prohibitory

منعی (صفت)
prohibitive, prohibitory

موجب منع (صفت)
prohibitive

restrictive; beyond one’s


Synonyms: financial means conditional, excessive, exorbitant, expensive, extortionate, forbidding, high-priced, limiting, preposterous, preventing, prohibiting, proscriptive, repressive, restraining, sky-high, steep, suppressive


Antonyms: reasonable, unlimited, unrestrictive


جملات نمونه

1. prohibitive prices
قیمت های گزاف

2. The cost of land in Tokyo is prohibitive.
[ترجمه ترگمان]هزینه زمین در توکیو گران است
[ترجمه گوگل]هزینه زمین در توکیو فوق العاده است

3. The cost of private treatment can be prohibitive.
[ترجمه ترگمان]هزینه درمان خصوصی می تواند بازدارنده باشد
[ترجمه گوگل]هزینه درمان خصوصی ممنوع است

4. The price of property in the city is prohibitive.
[ترجمه ترگمان]قیمت املاک در شهر ممنوع است
[ترجمه گوگل]قیمت اموال در شهر غیرواقعی است

5. The cost of repairs would be prohibitive.
[ترجمه ترگمان]هزینه تعمیرات گران است
[ترجمه گوگل]هزینه تعمیرات ممنوع است

6. The cost of property in the city is prohibitive.
[ترجمه ترگمان]هزینه دارایی در شهر ممنوع است
[ترجمه گوگل]هزینه اموال در شهر ممنوع است

7. The cost of launderettes is prohibitive on a subsistence income - so the washing gets done in the sink.
[ترجمه ترگمان]هزینه of بر درآمد subsistence گران است، بنابراین شستشو در سینک انجام می شود
[ترجمه گوگل]هزینه های شستشوی شستشو بر درآمد معیشت غلبه می کند بنابراین شستشو می تواند در حوضچه انجام شود

8. And the cost can be prohibitive.
[ترجمه ترگمان]و هزینه می تواند بازدارنده باشد
[ترجمه گوگل]و هزینه می تواند فوق العاده باشد

9. Formal regulation finds expression through technically prohibitive statements of law, backed up by the threat of some sanction consequent upon breach.
[ترجمه ترگمان]مقررات رسمی بیان از طریق بیانیه های قانونی منع قانونی از قانون، پشتیبانی از تهدید برخی از احکام ناشی از نقض قانون را بیان می کند
[ترجمه گوگل]مقررات رسمی بیان می شود از طریق بیانیه های قانونی غیر قانونی قانون، که تهدید بعضی تحریم ها در پی نقض آن است

10. The cost of uniforms and books was becoming prohibitive and the gang scene was worsening at school.
[ترجمه ترگمان]هزینه یونیفورم و کتاب گران شده بود و صحنه باند در مدرسه رو به وخامت می رفت
[ترجمه گوگل]هزینه یونیفورم ها و کتاب ها بسیار پررنگ شد و صحنه ی باند در مدرسه بدتر شد

11. Today the cost seems utterly prohibitive, and Washington and Oregon would probably resist the engineers with tanks.
[ترجمه ترگمان]امروزه این هزینه بسیار گران به نظر می رسد، و واشنگتن و اورگون ممکن است در برابر مهندسین با تانک مقاومت کنند
[ترجمه گوگل]امروز هزینه به نظر می رسد کاملا غیر قابل پیش بینی است، و واشنگتن و اورگان احتمالا مقاومت در برابر مهندسان با مخازن است

12. In mixed religion abstinency in, buddhism gives strictly prohibitive, this is the action that causes because of sex instinct and desire can cause soulful disturbance and trouble most.
[ترجمه ترگمان]در دین مختلط، مکتب بودا به شدت بازدارنده است، این اقدامی است که به خاطر غریزه جنسی و تمایل می تواند موجب ایجاد اغتشاش و آشفتگی بیشتر شود
[ترجمه گوگل]در مذهب مخلوط مذهب، بودیسم به شدت منع مانده است، این عمل است که به دلیل غریزه جنسی باعث می شود و میل می تواند باعث اختلال روحی و بیشتر شود

13. It is cost prohibitive and requires time and patience.
[ترجمه ترگمان]این هزینه گران است و مستلزم زمان و صبر است
[ترجمه گوگل]این هزینه بسیار زیاد است و نیاز به زمان و صبر دارد

14. Hotel prices in the major cities are high but not prohibitive.
[ترجمه ترگمان]قیمت هتل در شهرهای اصلی زیاد است اما گران نیست
[ترجمه گوگل]قیمت هتل ها در شهرهای بزرگ زیاد است اما غیر قابل پیش بینی است

15. Personally, I was excited at the prospect of participating in a real blood-and-guts battle against a prohibitive odds-on favorite.
[ترجمه ترگمان]من شخصا از امید مشارکت در نبرد واقعی با خون و روده در مقابل یک مبارزه با اختلاف عمده هیجان زده بودم
[ترجمه گوگل]شخصا، من با چشم انداز شرکت در یک مبارزه واقعی خون و خوک در برابر یک احتمال فوق العاده در مورد علاقه مندی هیجان زده شد

prohibitive prices

قیمت‌های گزاف


پیشنهاد کاربران

غیر قابل قبول

هزینه گزاف

بازدارنده، چیزی که باعث دلسردی و پس زدن دیگران می شود ( بیشتر در مورد قیمت ها ) tending to discourage
Somethig that prevents or forbids
the prohibitive cost of production

بازدارنده


کلمات دیگر: