کلمه جو
صفحه اصلی

evocative


معنی : احضارکننده
معانی دیگر : انگیزان، فراخوانشی، یادآور، مهیج

انگلیسی به فارسی

انگیزان، فراخوانشی، احضارکننده، فراخوان، یادآور، احضارکننده


تحریک کننده، احضارکننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: evocatively (adv.), evocativeness (n.)
• : تعریف: tending to or able to evoke.
مشابه: expressive, suggestive, vivid

- The smell of wood smoke in the chill air was evocative of childhood Christmases.
[ترجمه سها] بوی دود چوب در هوای سرد یادآور کریسمس در دوران بچگی بود.
[ترجمه ترگمان] بوی دود چوب در هوای سرد، انگیزشی در دوران کودکی بود
[ترجمه گوگل] بوی دود چوب در هوای سرد باعث جذابیت کریسمس دوران کودکی شد

• tending to evoke, tending to call forth, summoning
something that is evocative makes you think about or remember a place or a past event.

مترادف و متضاد

احضارکننده (صفت)
evocative

suggestive


Synonyms: calling up, expressive, graphic, redolent, remindful of, reminiscent, resonant with


جملات نمونه

1. his book contains evocative scenes of the korean war
کتاب او حاوی صحنه های مهیجی از جنگ کره است.

2. a preface that is evocative of interest
پیش گفتاری که علاقه را تحریک می کند

3. Those old toys are evocative of my boyhood.
[ترجمه Ashm] آن اسباب بازی ها یادآور دوران پسری ( کودکی ) من میشوند
[ترجمه ترگمان]آن اسباب بازی های قدیمی برای دوران کودکی من مهیج هستند
[ترجمه گوگل]این اسباب بازی های قدیمی باعث بوجود آمدن فرزند من می شود

4. The taste of the cakes was evocative of my childhood.
[ترجمه ترگمان]مزه کیک، evocative از دوران کودکی من بود
[ترجمه گوگل]طعم کیک از دوران کودکی من است

5. Her story is sharply evocative of Italian provincial life.
[ترجمه ترگمان]داستان او به شدت از زندگی روستایی ایتالیا الهام گرفته شده است
[ترجمه گوگل]داستان او به شدت از زندگی استانی ایتالیا تحریک می شود

6. Her new book is wonderfully evocative of village life.
[ترجمه ترگمان]کتاب جدید او به طرز شگفت انگیزی از زندگی روستایی است
[ترجمه گوگل]کتاب جدید خود را زیبا از زندگی روستا تحریک می کند

7. That smell is evocative of school.
[ترجمه ترگمان]آن بو، انگیزشی مدرسه است
[ترجمه گوگل]این بوی مدرسه را تحریک می کند

8. Poetic, evocative, black-and-white footage alternates with a more pragmatic, colorful picture of the family today.
[ترجمه ترگمان]فیلم های شاعرانه، مهیج، سیاه - و - سفید به همراه تصویر pragmatic و رنگی از خانواده امروزی جایگزین می شوند
[ترجمه گوگل]فیلم های شعری، آویزه ای، سیاه و سفید جایگزین فیلم های پرجرم تر و رنگارنگ تر از خانواده می شوند

9. Evocative packaging makes the pens even more appealing!
[ترجمه ترگمان]بسته بندی Evocative، the را جذاب تر می سازد!
[ترجمه گوگل]بسته بندی انحصاری باعث می شود قلم ها جذاب تر شوند!

10. Tuyman's drawings are strangely evocative of the paintings of Egon Schiele.
[ترجمه ترگمان]نقاشی های Tuyman به طرز عجیبی از نقاشی های of schiele الهام گرفته شده است
[ترجمه گوگل]نقاشی های تویمان به طرز عجیب و غریبی از نقاشی های اگون اسکل استفاده می شود

11. Her pictures remain richly evocative of natural forms and textures.
[ترجمه ترگمان]تصاویر او به صورت غنی از اشکال طبیعی و بافت های طبیعی باقی می ماند
[ترجمه گوگل]تصاویر او باقی می ماند عمیقا از اشکال و بافت طبیعی شکل می گیرد

12. Devising an evocative name is only the first hurdle.
[ترجمه ترگمان]ایجاد یک نام انگیزشی تنها اولین مانع است
[ترجمه گوگل]ایجاد یک نام تحریک کننده تنها اولین مانع است

13. Evocative, yes, but don't think that today's Ireland is set in some quaint emerald aspic.
[ترجمه ترگمان]Evocative، بله، اما فکر نکنید که ایرلند امروز در برخی از aspic زمردی ظاهر شده است
[ترجمه گوگل]اخراج، بله، اما فکر نمی کنم که ایرلند امروز در برخی از معجزه های معجزه آسایی قرار دارد

14. Some representations of St James the Greater are evocative of Sucellus.
[ترجمه ترگمان]برخی از نمایش های سنت جیمز بزرگ تر، انگیزشی غالب هستند
[ترجمه گوگل]برخی از بازنمایی های سنت جیمز بزرگ در حال تحریک از Sucellus هستند

15. The graveyard at Satipur was especially evocative.
[ترجمه ترگمان]گورستان at به خصوص انگیزشی بود
[ترجمه گوگل]قبرستان در ساتیپور به ویژه اختراع شد

a preface that is evocative of interest.

پیش‌گفتاری که علاقه را تحریک می‌کند.


his book contains evocative scenes of the Korean war.

کتاب او حاوی صحنه‌های مهیجی از جنگ کره است.


پیشنهاد کاربران

انگیزشی

تحریک کننده ، چیزی که باعث شود انسان احساس یا چیزی را بهخاطر بیاورد

تداعی گر

خاطره انگیز

تداعی گر

( دقیق ترین معنی با توجه به جمله های نمونه، تداعی گره یا به فارسی: فراخوانش گر )
( adj ) ( صفت ) مشتق شده از فعلِ evoke

برانگیزنده، ترغیب کننده، تهییج کننده

evocative از کلمه لاتین evocare میاد, به معنی to call
صدا زدن، فرا خواندن. فراخوانشی مناسبه.


کلمات دیگر: