کلمه جو
صفحه اصلی

disparagement


معنی : کاهش، توهین، بی اعتباری، بی احترامی، خوار شماری، انکارفضیلت
معانی دیگر : کم ارج سازی، پست انگاری، دون سازی، بدگویی، بی ارج سازی

انگلیسی به فارسی

بی‌احترامی، توهین، بی‌اعتباری، خوا‌رشماری، کاهش، انکار فضیلت


نابسامانی، توهین، بی احترامی، بی اعتباری، خوار شماری، کاهش، انکارفضیلت


انگلیسی به انگلیسی

• degradation, scorn, slander, belittlement
disparagement is the act of speaking about someone or something in a way which shows that you do not have a good opinion of them; a formal word.

مترادف و متضاد

کاهش (اسم)
decrease, abatement, reduction, decline, decrement, diminution, disparagement, detraction, rebate, wastage, devaluation, downturn, subtraction

توهین (اسم)
abuse, contumely, insult, offense, libel, disparagement, flout, vituperation, insolence, aspersion

بی اعتباری (اسم)
nullity, disparagement, discredit, disfavour, unreliability, disfavor

بی احترامی (اسم)
disparagement, insolence, disrespect, disrepute

خوار شماری (اسم)
disparagement, self-humbleness, self-humiliation

انکارفضیلت (اسم)
disparagement

strong criticism; detraction


Synonyms: aspersion, backbiting, backstabbing, belittlement, blame, calumny, censure, condemnation, contempt, contumely, debasement, degradation, denunciation, depreciation, derision, derogation, discredit, disdain, impairment, lessening, lie, prejudice, reproach, ridicule, scandal, scorn, slander, tale, underestimation


Antonyms: approval, commendation, compliment, flattery, praise, sanction


جملات نمونه

1. her disparagement of her brother's wife was not fair
بدگویی او از زن برادرش منصفانه نبود.

2. the marriage of a lord's daughter with a commoner was considered as a disparagement
ازدواج دختر یک لرد با یک فرد عادی باعث حقارت بود.

3. Reviewers have been almost unanimous in their disparagement of this book.
[ترجمه ترگمان]reviewers در disparagement این کتاب همه با هم توافق کرده اند
[ترجمه گوگل]داوران در تقابل با این کتاب تقریبا یکسانی دارند

4. The ridicule and disparagement on talk radio confirms why an Ebonics program makes sense.
[ترجمه ترگمان]تمسخر و disparagement درباره رادیو، تایید می کند که چرا برنامه Ebonics منطقی بنظر می رسد
[ترجمه گوگل]مکاشفه و ناسازگاری در رادیو صحبت می کند که چرا یک برنامه Ebonics معقول است

5. Furthermore, Christianity's disparagement of passions, particularly the sexual ones, lowered the believer's general state of vitality.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، disparagement مسیحیت از انفعالات، به خصوص روابط جنسی، حالت کلی معتقد به سرزندگی را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، ناسزا مسیحیت از احساسات، به خصوص جنبه های جنسی، وضعیت عمومی عمر مؤمن را کاهش داده است

6. Along with this disparagement of a compliment is the American tendency to laugh at one's own mistakes and admit one's weaknesses.
[ترجمه ترگمان]همراه با این disparagement از یک تعریف، تمایل آمریکا به خندیدن به اشتباه ات خودش و تصدیق ضعف های یک فرد است
[ترجمه گوگل]همراه با این نادیده گرفتن تعریف، تمایل آمریکا به اشتباهات شخصی خود است و ضعف های خود را می پذیرد

7. But in the development of world literature some problems from them hide a certain subtle disparagement.
[ترجمه ترگمان]اما در توسعه ادبیات جهان برخی مشکلات از آن ها برخی disparagement ظریف را پنهان می کنند
[ترجمه گوگل]اما در توسعه ادبیات جهان برخی از مشکلات از آنها پنهان کردن برخی از پریشانی ظریف است

8. Shall not intentionally expose the student to embarrassment or disparagement.
[ترجمه ترگمان]نباید به طور عمدی دانش آموز را در معرض ناراحتی یا disparagement قرار دهید
[ترجمه گوگل]نباید به طور آشکار دانش آموز را به خجالت یا ناسازگاری افشا کند

9. Piett thought he was out of earshot, but the disparagement was still heard by Bossk, a towering reptilian humanoid and skilled predator.
[ترجمه ترگمان]Piett فکر می کرد که او کسی را نمی شنود، اما the هنوز در اثر Bossk، شبیه یک حیوان وحشی و یک شکارچی ماهر بود
[ترجمه گوگل]پیت فکر کرد که او از صدای زنگ ندیده بود، اما بواسک، یک انسان انسانی خزنده و شکارچی ماهر، شگفت زده شد

10. Four years later, the heads of that department charged Blower with "verbal abuse, false statements, disparagement, and harassment of faculty, " according to a news report in Science.
[ترجمه ترگمان]چهار سال بعد، رئیس آن بخش، Blower را به \"سو مصرف کلامی\"، اظهارات غلط، disparagement و آزار و اذیت هیات علمی متهم کرد
[ترجمه گوگل]به گزارش خبرگزاری علوم، علیرغم اینکه چهار سال بعد، سران آن اداره، «دموکراسی عرفانی، اظهارات دروغین، ناسزاگویی و آزار و اذیت اساتید را متهم کردند»

11. He was humble and meek, filled with self - disparagement and abasement.
[ترجمه ترگمان]او حقیر و بردبار بود، سرشار از تحقیر نفس و تحقیر بود
[ترجمه گوگل]او فروتن و خشن بود، پر از خود نافرمانی و abasement

12. The first is that however you tart it up, a message of broad continuity makes a nonsense of the Grand Old Party's shrill disparagement of the incumbent president's foreign policy.
[ترجمه ترگمان]اولی این است که با این حال آن را tart، پیام تداوم گسترده سخنان پوچ حزب بزرگ قدیمی را به انتقاد تند از سیاست خارجی رئیس جمهور کنونی تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]نخستین این است که با وجود آنکه شما آنرا تردید می کنید، پیامی از تداوم وسیع، بی نظمی از نادیده گرفتن حزب حاکمیت قدیمی حزب حاکم بر سیاست خارجی رئیس جمهور است

13. Since the moment he announced that he would leave Real Madrid a campaign of disparagement on which Beckham can make very few to avoid has begun.
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد اعلام کرد که قصد ترک باشگاه رئال مادرید را دارد، campaign که بکهام برای اجتناب از آن می تواند بسیار کمی از آن اجتناب کند
[ترجمه گوگل]از آن لحظه او اعلام کرد که او رئال مادرید را ترک خواهد کرد و کمپین ناامیدی را که بکهام می تواند برای جلوگیری از آن چندین برابر کند، آغاز کرده است

14. The examples used throughout this book of various applications, software bugs, and software test tools are in no way intended as an endorsement or a disparagement of the software.
[ترجمه ترگمان]مثال های مورد استفاده در این کتاب کاربردهای مختلف، اشتباه ات نرم افزاری، و ابزارهای تست نرم افزار به هیچ وجه به عنوان تایید یا a از نرم افزار در نظر گرفته نشده اند
[ترجمه گوگل]نمونه هایی که در طول این کتاب از برنامه های مختلف، اشکالات نرم افزاری و ابزارهای تست نرم افزاری استفاده می شود، به هیچ وجه به عنوان تایید و یا ناسازگاری از نرم افزار در نظر گرفته نشده است

The marriage of a lord's daughter with a commoner was considered as a disparagement.

ازدواج دختر یک لرد با یک فرد عادی باعث حقارت بود.


Her disparagement of her brother's wife was not fair.

بدگویی او از زن برادرش منصفانه نبود.


پیشنهاد کاربران

هتکِ حرمت


کلمات دیگر: