کلمه جو
صفحه اصلی

contributor


معنی : اعانه دهنده، هم بخشگر، شرکت کننده
معانی دیگر : شرکت کننده، اعانه دهنده، هم بخشگر

انگلیسی به فارسی

شرکت‌کننده، اعانه‌دهنده، هم‌بخش‌گر


مشارکت کننده، اعانه دهنده، هم بخشگر، شرکت کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one that contributes individually or with others to a common fund or collective effort.

- She was one of the major contributors to the library fund; without her help the project might have failed.
[ترجمه حسن رحیمی] او یکی از حامیان مالی صندوق کتابخانه بود بدون کمک او امکان شکست پروژه وجود داشت
[ترجمه ترگمان] او یکی از حامیان اصلی صندوق کتابخانه بود؛ بدون کمک او پروژه ممکن است شکست خورده باشد
[ترجمه گوگل] او یکی از اعضای اصلی صندوق کتابخانه بود؛ بدون کمک او پروژه ممکن است شکست خورده باشد

(2) تعریف: one who, along with others, provides written material for publication in a magazine, book, or the like.

(3) تعریف: something that plays a role in causing something.

- Lack of sanitation is a contributor to ill health.
[ترجمه اراد] کمبود بهداشت عاملی برای سلامت بیمار است.
[ترجمه ترگمان] کمبود بهداشت یکی از عوامل سلامت بیمار است
[ترجمه گوگل] فقدان بهداشتی موجب ناتوانی در سلامت می شود
- Their dog is a big contributor to the noise in this neighborhood.
[ترجمه ترگمان] سگ آن ها نقش بزرگی در سر و صداها در این محله دارد
[ترجمه گوگل] سگ آنها همکاری بزرگی در سر و صدا در این محله دارد

• donor, giver, supporter
a contributor is someone who donates money, resources, or help to something.
a contributor is also someone who writes something that is published in a book, magazine, or newspaper.
you can also use contributor to refer to one of the causes of an event or situation.

مترادف و متضاد

اعانه دهنده (اسم)
contributor, subscriber

هم بخشگر (اسم)
contributor

شرکت کننده (اسم)
participant, contributor

subscriber


Synonyms: donor, giver, grantor, donor, patron


جملات نمونه

1. Dr Win was a major contributor to the research.
[ترجمه فیروزآبادی] دکتر وین کمک شایانی به تحقیقات کرد.
[ترجمه ترگمان]دکتر پیروزی یکی از عوامل اصلی این تحقیق بود
[ترجمه گوگل]دکتر Win یکی از بزرگترین مشاغل تحقیقاتی بود

2. Sulphur dioxide is a pollutant and a major contributor to acid rain.
[ترجمه ترگمان]گوگرد دی اکسید یک آلاینده بوده و عامل اصلی باران اسیدی است
[ترجمه گوگل]دی اکسید گوگرد آلاینده و عامل اصلی باران اسیدی است

3. He is a generous contributor.
[ترجمه رعنا] او شرکت کننده ای بخشنده بود.
[ترجمه ترگمان]او نویسنده بزرگی است
[ترجمه گوگل]او مشارکت سخاوتمندانه است

4. Carbon dioxide is the largest contributor to the greenhouse effect.
[ترجمه ترگمان]دی اکسید کربن بزرگ ترین عامل در اثر گلخانه ای است
[ترجمه گوگل]دی اکسید کربن بزرگترین اثر اثر گلخانه ای است

5. The most obvious contributor was indeed the organization.
[ترجمه ترگمان]برجسته ترین شرکت کننده در واقع سازمان بود
[ترجمه گوگل]واضح ترین سازنده در واقع این سازمان بود

6. Astor was a substantial contributor to charities and to the Conservative Party.
[ترجمه ترگمان]Astor نقش مهمی در موسسات خیریه و حزب محافظه کار ایفا کرد
[ترجمه گوگل]Astor همکاری قابل توجهی با موسسات خیریه و حزب محافظه کار بود

7. Unfortunately, the next biggest contributor was Extras, and 286 all out looked very thin; until, that is, I. T.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، بزرگ ترین شرکت کننده بعدی Extras بود، و ۲۸۶ نفر بسیار لاغر بودند؛ تا این که، من تی
[ترجمه گوگل]متأسفانه، بزرگترین مشارکت کننده افزودنیهای اضافی بود، و 286 مورد بسیار نازک بود؛ تا آن زمان، یعنی I T

8. Harris has been a major contributor to the Dodgers' success this season.
[ترجمه ترگمان]هریس عامل اصلی موفقیت Dodgers در این فصل بوده است
[ترجمه گوگل]هریس یکی از مهمترین اهداف موفقیت Dodgers در این فصل بوده است

9. Tourism is our second biggest contributor - after North Sea oil - to gross domestic product.
[ترجمه ترگمان]گردشگری دومین عامل بزرگ ما پس از تولید ناخالص ملی نفت به دریای شمال است
[ترجمه گوگل]گردشگری دومین بزرگترین مشارکت ما - پس از نفت دریای دریای - به تولید ناخالص داخلی است

10. Emotional interaction using ideas is therefore an important contributor to creative and flexible thinking.
[ترجمه ترگمان]تعامل عاطفی با استفاده از ایده ها، عامل مهمی در تفکر خلاق و انعطاف پذیر است
[ترجمه گوگل]بنابراین تعامل احساسی با استفاده از ایده ها، نقش مهمی در تفکر خلاق و انعطاف پذیر است

11. Columnist Hal Crowther, a contributor to these pages, wrote one of the few unkind obituaries of Nixon.
[ترجمه ترگمان]Columnist هال Crowther، که یکی از نویسندگان این صفحات بود، یکی از معدود obituaries unkind نیکسون را نوشت
[ترجمه گوگل]هال کروثر، ستون نویسی، یکی از شرکت کنندگان در این صفحات، یکی از چند نکته غیرقابل توصیف نیکسون را نوشت

12. Such obstructionism is a major contributor to delay and the high cost of litigation.
[ترجمه ترگمان]چنین obstructionism عامل اصلی تاخیر و هزینه بالای دعوی حقوقی است
[ترجمه گوگل]چنین انحطاطی یک عامل مهم برای تأخیر و هزینه بالای دادرسی است

13. A major contributor to M. I. 's success is the flexibility of the courses, both in style and structure.
[ترجمه ترگمان]یکی از contributor اصلی ام من موفقیت این دوره ها، هم از لحاظ سبک و هم در ساختار، انعطاف پذیری این دوره ها بوده است
[ترجمه گوگل]یکی از مهمترین دستاوردهای موفقیت M I انعطاف پذیری دوره ها، هم در سبک و هم در ساختار است

14. B has shown she can be a major contributor.
[ترجمه ترگمان]B نشان داده است که می تواند کمک کننده بزرگ باشد
[ترجمه گوگل]ب نشان داده است که او می تواند یک شرکت بزرگ باشد

پیشنهاد کاربران

یاری رساننده

کسی که اجازه میدهد قطعات هنری و نوشته هایش به نمایش گذاشته شود یا چاپ شود در کتاب. در واقع کسایی هستند که مطالب به جایی اضافه می کنند.

دلال

عامل نشر وگسترش

مشارکت کننده، عامل

مقاله نویس، نویسنده

عامل، پشتیبان، حامی، تأمین کننده

دست اندرکار

نویسندگان ( روانشناسی )

نویسنده

colleague

سهیم، مشارکت کننده

عامل

عامل - عوامل

یک عامل احتمالی : A likely contributor


کلمات دیگر: