کلمه جو
صفحه اصلی

revelation


معنی : الهام، اشکار سازی، افشاء، فاش سازی، وحی
معانی دیگر : آشکار سازی، هویدا سازی، نمایان سازی، (الهیات) وحی، الهام الهی، مکاشفه، اشراق، کشف و شهود، تجلی (خواسته ی خداوند)، تجلی گری، رازگشایی، افشاگری، آفتابی سازی، پرده برداری

انگلیسی به فارسی

فاش سازی، اشکار سازی، افشا ، وحی، الهام


افشا، وحی، افشاء، الهام، فاش سازی، اشکار سازی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of revealing.
مترادف: disclosure, manifestation
متضاد: concealment

- When will the revelation of the winner's name take place?
[ترجمه محسن] چه زمانی نام برندگان افشا خواهد شد؟
[ترجمه ترگمان] چه زمانی کشف نام برنده چه زمانی رخ می دهد؟
[ترجمه گوگل] چه زمانی اعلام نام برنده می شود؟

(2) تعریف: something that is revealed or newly realized.
مترادف: disclosure, epiphany, eye-opener
مشابه: inspiration, intuition

- The public was dismayed at the startling revelations concerning the former president.
[ترجمه ترگمان] مردم از revelations تکان دهنده مربوط به رئیس جمهور سابق وحشت داشتند
[ترجمه گوگل] مردم در وحی های شگفت انگیز درباره رییس جمهور سابق ناامید شدند
- The revelation that his father was actually alive filled him with both joy and apprehension.
[ترجمه ترگمان] آشکار بود که پدرش در حقیقت زنده است و هر دو شادی و دلهره او را فرا گرفته است
[ترجمه گوگل] وحی که پدرش واقعا زنده بود او را با هر دو شادی و بدبختی پر کرد
- At that moment, she had a revelation that she had the power to choose her own fate.
[ترجمه ترگمان] در آن لحظه احساس می کرد که قدرتش را دارد که سرنوشت خود را انتخاب کند
[ترجمه گوگل] در آن لحظه او مکاشفه ای داشت که او توانست سرنوشت خود را انتخاب کند

(3) تعریف: in Christianity, the making known of God to the world; divine manifestation.

(4) تعریف: (cap.) the final book of the New Testament, which prophesies the end of the world and God's victory over Satan; the Apocalypse.
مترادف: Apocalypse

• act of showing, act of displaying; disclosure, divulgence; epiphany, sudden realization; divulgence of god's will to humans (theology)
revelations are interesting facts that are made known to people.
if an experience is a revelation to you, it makes you aware of something that you did not know before.

مترادف و متضاد

disclosure, telling


الهام (اسم)
inspiration, enthusiasm, vision, afflatus, revelation, apocalypse, ecstasy, suggestion, rage, prescience

اشکار سازی (اسم)
manifestation, revelation, decryption, showing

افشاء (اسم)
revelation, disclosure, exposure, overture, divulgence, transpiration

فاش سازی (اسم)
revelation, disclosure

وحی (اسم)
inspiration, vision, revelation, oracle

Synonyms: adumbration, announcement, apocalypse, betrayal, blow by blow, break, broadcasting, clue, communication, cue, discovery, display, divination, divulgement, earful, exhibition, expose, exposition, exposure, eye-opener, flash, foreshadowing, inspiration, leak, lightning bolt, manifestation, news, oracle, proclamation, prophecy, publication, scoop, showing, sign, the latest, tip, uncovering, unearthing, unveiling, vision


Antonyms: secret


جملات نمونه

1. the revelation of his identity
آشکارسازی هویت او

2. the revelation to the jews assembled around mount sinai
وحی الهی به یهودیانی که در اطراف کوه سینا گرد آمده بودند

3. to them the church was the only medium of god's revelation
برای آنها کلیسا یگانه رسانگر تجلی خدا بود.

4. He claimed to know these things by divine revelation.
[ترجمه ترگمان]مدعی بود که این چیزها را با الهام الاهی می داند
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که این چیزها را با وحی الهی بدانیم

5. There can be no keener revelation of a society's soul than the way in which it treats its children. Nelson Mandela
[ترجمه نرگس سنایی] هیچ چیزی مثل نحوه ی رفتار جامعه با کودکان نمیتواند از روح جامعه پرده برداری کند
[ترجمه ترگمان]برای روح جامعه بیش از شیوه ای که در آن با فرزندان خود رفتار می کند، وجود ندارد نلسون ماندلا
[ترجمه گوگل]هیچ روحیه ای از روح جامعه وجود ندارد که بتوان آن را با فرزندان خود رفتار کرد نلسون ماندلا

6. Each successive revelation of incompetence is another nail in the chairman's coffin.
[ترجمه ترگمان]هر افشاگری پی درپی of یک میخ دیگر در تابوت رئیس است
[ترجمه گوگل]هر کشف پیروی از بی کفایتی یک ناخن دیگر در تابوت رئیس است

7. His performance in the race today was a revelation to everyone.
[ترجمه ترگمان]عملکرد او در مسابقه امروز برای همه آشکار بود
[ترجمه گوگل]عملکرد وی در مسابقه امروز، وحی برای همه بود

8. Degas's work had been a revelation to her.
[ترجمه ترگمان]کار دگا برای او یک مکاشفه بود
[ترجمه گوگل]کار دگاس برای او وحی بوده است

9. His acting ability was a revelation to us all.
[ترجمه ترگمان]توانایی بازیگری او برای همه ما یک افشاگری بود
[ترجمه گوگل]توانایی عمل او، وحی برای همه ما بود

10. The revelation of his scandalous past led to his resignation.
[ترجمه ترگمان]افشای گذشته scandalous منجر به استعفای او شد
[ترجمه گوگل]کشف گذشته افسارگویی او منجر به استعفای وی شد

11. Alice Walker's novel was a real revelation to me.
[ترجمه ترگمان]داستان الیس واکر برای من یک مکاشفه واقعی بود
[ترجمه گوگل]رمان آلیس واکر یک وحی واقعی برای من بود

12. The demonstration proves something of a revelation for our teachers.
[ترجمه ترگمان]این تظاهرات چیزی از مکاشفه ای برای معلمان ما به اثبات می رساند
[ترجمه گوگل]تظاهرات چیزی برای وحی برای معلمان ما است

13. He claimed to have had a revelation from God.
[ترجمه ترگمان]مدعی بود که از خداوند الهام پذیرفته است
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که از خدا آگاهی داشته باشد

14. This book came as a complete revelation to me.
[ترجمه ترگمان]این کتاب به عنوان یک کشف کامل برای من آمد
[ترجمه گوگل]این کتاب به عنوان یک وحی کامل برای من آمده است

15. These events were seen as a divine revelation.
[ترجمه ترگمان]این وقایع به منزله وحی الهی تلقی می شدند
[ترجمه گوگل]این حوادث به عنوان یک وحی الهی دیده می شود

the revelation of his identity

آشکارسازی هویت او


the revelation to the Jews assembled around Mount Sinai

وحی الهی به یهودیانی که در اطراف کوه سینا گرد آمده بودند


پیشنهاد کاربران

رمزگشایی

The act of revealing or disclosing

افشا گری

Revolution : انقلاب
Revelation : افشاگری - آشکار سازی - وحی - الهام

Revelation از Reveal میاد به معنای فاش کردن. مثلا میگن Face reveal
Revolution از Revolt به معنی انقلاب کردن

مکاشفه یوحنا ( انجیل )

نوید


کلمات دیگر: