1. his intellect astounded me
تیز هوشی او مرا به شگفتی انداخت.
2. the intellect of the city recognized his superiority
خردمندان شهر برتری او را تشخیص دادند.
3. the intellect separates humans from animals
خرد انسان را از جانوران جدا می سازد.
4. a man of intellect and learning
مردی باهوش و دانشمند
5. her emotions were forever embroiling her intellect
احساساتش دایما فکر او را مختل می کرد.
6. Anger rusts intellect so that it cannot discern right from wrong.
[ترجمه ترگمان]عصبانیت به صورت هوش زنگ می زند به طوری که نمی تواند درست از غلط تشخیص بدهد
[ترجمه گوگل]عصبانیت عصبی است، به طوری که نمی تواند به درستی از اشتباه تشخیص دهد
7. Newton is a man of great intellect.
[ترجمه ترگمان]نیوتن مردی با هوش فراوان است
[ترجمه گوگل]نیوتن یک مرد عقل بزرگ است
8. She had the combined talents of toughness, intellect, experience and unsullied reputation.
[ترجمه ترگمان]او استعدادهای ترکیبی سختی، خرد، تجربه و شهرت پاک داشت
[ترجمه گوگل]او دارای استعدادهای ترکیبی استحکام، عقل، تجربه و شهرت بی نظیر بود
9. Her energy and intellect are respected all over the world.
[ترجمه ترگمان]انرژی و هوش او در سراسر جهان مورد احترام است
[ترجمه گوگل]انرژی و عقل او در سراسر جهان مورد احترام است
10. Intellect distinguishes humans from other animals.
[ترجمه ترگمان]عقل انسان ها را از حیوانات دیگر متمایز می کند
[ترجمه گوگل]عقل انسان را از حیوانات دیگر متمایز می کند
11. His intellect and mental agility have never been in doubt.
[ترجمه ترگمان]عقل و چابکی روانی او هرگز در تردید نبوده است
[ترجمه گوگل]عقل و چابکی ذهنی او هرگز شک نداشتند
12. They described him as a man of keen intellect.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را مردی با هوش تیز توصیف کردند
[ترجمه گوگل]آنها او را به عنوان یک مرد عقل متعصب توصیف کردند
13. Her intellect is famed far and wide.
[ترجمه ترگمان]هوش او بسیار مشهور و گسترده است
[ترجمه گوگل]عقل او مشهور به دور و گسترده است
14. He combined a formidable intellect with a talent for speaking.
[ترجمه ترگمان]او یک هوش قوی داشت که استعداد سخن گفتن داشت
[ترجمه گوگل]او عقل محض را با استعداد برای گفتگو ترکیب کرد
15. He enjoyed exercising his intellect in analysing the controversies of his day.
[ترجمه ترگمان]از این که در تجزیه و تحلیل بحث های روزانه خود از نیروی فکری خود لذت می برد لذت می برد
[ترجمه گوگل]او در تجزیه و تحلیل اختلافات روز خود از عقل خود لذت برد
16. She entranced them with her intellect and the joy of her company.
[ترجمه ترگمان]او آن ها را با هوش و لذت شرکت شیفته خود کرده بود
[ترجمه گوگل]او با عقل و شادی شرکت او را تحسین کرد