کلمه جو
صفحه اصلی

irk


معنی : ازردن، رنجاندن، عذاب دادن، بد دانستن، بیزار بودن، فرسوده شدن، بی میل بودن
معانی دیگر : آزردن، رنج دادن، رنجه داشتن، ملول کردن، خسته شدن

انگلیسی به فارسی

خسته شدن، فرسوده شدن، بی میل بودن، بیزار بودن، بددانستن، رنجاندن، ازردن


وحشت، فرسوده شدن، بی میل بودن، بیزار بودن، عذاب دادن، بد دانستن، رنجاندن، ازردن


انگلیسی به انگلیسی

• annoy, bother, irritate; tire
if something irks you, it irritates or annoys you; a formal word.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: irks, irking, irked
• : تعریف: to annoy, irritate, or exasperate.
مترادف: annoy, bug, exasperate, irritate, miff, nettle, peeve, rile, roil, tee off, vex
متضاد: please
مشابه: aggravate, anger, bother, chafe, enrage, gall, grate, gripe, incense, infuriate, offend, pester, piss off, provoke, rasp, ruffle

- The barking from the dog next door really irks me when I'm trying to sleep.
[ترجمه دکتر کروژدهی] صدای پارس سگ همسایه خیلی آزار دهندس وقتی میخوام بخابم
[ترجمه ترگمان] وقتی سعی می کنم بخوابم، صدای پارس سگ از در مجاور به گوش می رسد
[ترجمه گوگل] وقتی که سعی می کنم بخوابم، سعی می کنم از سگ در کنار هم بخوابم
- It irked her that he was late for dinner yet again.
[ترجمه ترگمان] از اینکه برای شام دیر کرده بود حوصله اش سر رفته بود
[ترجمه گوگل] او را ناراحت کرد که دوباره برای شام دیر است
- It always irks me when she doesn't answer her phone.
[ترجمه دکتر کروژدهی] همیشه آزارم میده وقتی او جواب تلفنش را نمیدهد
[ترجمه ترگمان] وقتی تلفنش را جواب نمی دهد، همیشه اذیتم می کند
[ترجمه گوگل] همیشه وقتی که او به تلفن او پاسخ نمی دهد، من را ناراحت می کند

مترادف و متضاد

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

رنجاندن (فعل)
annoy, mortify, vex, offend, irk, irritate, put out

عذاب دادن (فعل)
annoy, pester, trouble, bother, irk, hassle, give trouble, molest, importune

بد دانستن (فعل)
irk, loathe, proscribe, dispraise, deprecate, discountenance

بیزار بودن (فعل)
hate, irk, loathe, dislike

فرسوده شدن (فعل)
fray, outwear, irk

بی میل بودن (فعل)
irk, hesitate

aggravate; rub the wrong way


Synonyms: abrade, annoy, bother, bug, discommode, disturb, eat, fret, gall, get on nerves, get to, give a hard time, harass, incommode, inconvenience, irritate, make waves, miff, nettle, peeve, provoke, put out, rasp, rile, ruffle, trouble, vex


Antonyms: delight, please


جملات نمونه

1. The rehearsal process also irked him increasingly.
[ترجمه ترگمان]فرآیند تمرین همچنین او را به شدت ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]فرایند تمرین نیز او را به طور فزاینده ای تحریک می کرد

2. It irks him to have to clean his house.
[ترجمه Reyhaneh] او مجبور است خانه خود را به سختی تمیز کند.
[ترجمه ترگمان]این موضوع او را ناراحت می کند که مجبور است خانه اش را تمیز کند
[ترجمه گوگل]او را مجبور به تمیز کردن خانه خود می کند

3. It irks me to see money being wasted.
[ترجمه ترگمان]این آزارم می دهد که می بینم پول هدر می رود
[ترجمه گوگل]من را به دیدن پول خراب می کند

4. It irks them that some people have more of a chance than others for their voices to be heard.
[ترجمه ترگمان]این موضوع آن ها را ناراحت می کند که برخی افراد شانس بیشتری نسبت به دیگران دارند تا صدایشان شنیده شود
[ترجمه گوگل]آنها را برانگیخته می کند که برخی از مردم شانس بیشتری نسبت به دیگران دارند تا صدای خود را شنیده باشند

5. Luna never told me what irked her that Sunday morning.
[ترجمه ترگمان]لونا هیچ وقت به من نگفت که صبح روز یکشنبه چقدر او را ناراحت می کند
[ترجمه گوگل]لونا هرگز به من نگفت که چهارشنبه یکشنبه صبح به او خیره شده است

6. The pianist was irked because the audience's coughing drowned out his playing.
[ترجمه ترگمان]نوازنده پیانو ناراحت بود، زیرا سرفه می کرد و صدای پیانو زدن او را خفه می کرد
[ترجمه گوگل]پیانیست به علت سرفه مخاطب از بازی او غرق شد

7. It irks us to wait for people who are late.
[ترجمه ترگمان]این موضوع ما را ناراحت می کند که برای کسانی که دیر کرده اند صبر کنیم
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که ما منتظر افرادی باشند که دیر شده اند

8. I must admit it irks me to see this guy get all this free publicity.
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که این یارو منو ناراحت می کنه که این یارو همه این تبلیغات مجانی رو بگیره
[ترجمه گوگل]باید اعتراف کنم که من این را می بینم که این مرد این همه تبلیغات را دریافت کند

9. The negative reply to my complaint really irked me.
[ترجمه ترگمان]جواب منفی من به شکایت من خیلی آزار دهنده است
[ترجمه گوگل]پاسخ منفی به شکایت من واقعا باعث ناراحتی من شد

10. Claire had seemed a little irked when he left.
[ترجمه ترگمان]وقتی رفت، کلر یکم ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]کلر به نظر می رسید وقتی که او را ترک کرد کم خجالت زده بود

11. It irked him that she had thought of it first.
[ترجمه ترگمان]او از این که اول به آن فکر کرده بود حوصله اش سر رفته بود
[ترجمه گوگل]او این را تحقیر کرد که ابتدا به آن فکر کرده بود

12. The trouble irks me a lot.
[ترجمه ترگمان]دردسر خیلی اذیتم می کنه
[ترجمه گوگل]این مشکل من را خیلی زحمت می کشد

13. It irks me to stay at home all day long.
[ترجمه ترگمان]این من را آزار می دهد که تمام روز در خانه بمانم
[ترجمه گوگل]این باعث می شود من در تمام طول روز در خانه باقی بمانم

14. It irks me that the Five-Hundred-Mile-Race grandstands are basically inaccessible-a group of us are working diligently to correct that.
[ترجمه ترگمان]این موضوع مرا ناراحت می کند که the Race مایل به مایل اساسا غیرقابل دسترسی هستند - گروهی از ما با جدیت تلاش می کنند که این کار را تصحیح کنند
[ترجمه گوگل]به من می گوید که پایه های پنج صد صدور می کند که اساسا غیرقابل دسترسی هستند - گروهی از ما به شدت در حال کار برای اصلاح آن هستیم

15. He was irked, I could tell.
[ترجمه ترگمان]می توانستم بگویم که حوصله اش سر رفته بود
[ترجمه گوگل]او ناراحت شد، می توانستم بگویم

It irks me to see such waste.

اسراف و تبذیر این‌جوری مرا رنج می‌دهد.


Restrictions that irked buyers.

محدودیت‌هایی که موجب رنجه‌ی خریداران می‌شد.


پیشنهاد کاربران

آزرده خاطر کردن ، رنج دادن ، موجب رنجش شدن ، اذیت کردن و . . .


کلمات دیگر: