قانون ـ فقه : امهات ورزش : مهارتهاى اصولى
fundamentals
قانون ـ فقه : امهات ورزش : مهارتهاى اصولى
انگلیسی به فارسی
اصول
انگلیسی به انگلیسی
• system of ideas or principals which serve as a base or foundation
جملات نمونه
1. The new law strikes at the very fundamentals of a free press.
[ترجمه ترگمان]قانون جدید به اصول آزادی مطبوعات آزاد حمله می کند
[ترجمه گوگل]قانون جدید به اصول اولیه یک مطبوعات آزاد حمله می کند
[ترجمه گوگل]قانون جدید به اصول اولیه یک مطبوعات آزاد حمله می کند
2. The fundamentals of inorganic chemistry are very important.
[ترجمه ترگمان]اصول شیمی معدنی بسیار مهم هستند
[ترجمه گوگل]اصول شیمی معدنی بسیار مهم هستند
[ترجمه گوگل]اصول شیمی معدنی بسیار مهم هستند
3. It's important for children to be taught the fundamentals of science.
[ترجمه ترگمان]مهم است که کودکان به اصول علم آموزش داده شوند
[ترجمه گوگل]مهم است که کودکان به اصول علم آموزش داده شوند
[ترجمه گوگل]مهم است که کودکان به اصول علم آموزش داده شوند
4. The government went back to fundamentals, concentrating on avoiding food shortages.
[ترجمه ترگمان]دولت به اصول اولیه بازگشت و بر اجتناب از کمبود مواد غذایی تمرکز کرد
[ترجمه گوگل]دولت به اصول اولیه بازگشت و تمرکز خود را بر اجتناب از کمبود مواد غذایی متمرکز کرد
[ترجمه گوگل]دولت به اصول اولیه بازگشت و تمرکز خود را بر اجتناب از کمبود مواد غذایی متمرکز کرد
5. They agree on fundamentals, like the need for further political reform.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد اصول، مانند نیاز به اصلاح سیاسی بیشتر موافق هستند
[ترجمه گوگل]آنها بر اساس اصول، مانند نیاز به اصلاحات سیاسی بیشتری، موافقت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها بر اساس اصول، مانند نیاز به اصلاحات سیاسی بیشتری، موافقت می کنند
6. He taught me the fundamentals of the job.
[ترجمه ترگمان]او اصول کار را به من یاد داد
[ترجمه گوگل]او مبانی کار را به من آموخت
[ترجمه گوگل]او مبانی کار را به من آموخت
7. Every political system rests on certain fundamentals.
[ترجمه ترگمان]هر نظام سیاسی بر پایه اصول خاص استوار است
[ترجمه گوگل]هر نظام سیاسی بر اساس اصول خاصی استوار است
[ترجمه گوگل]هر نظام سیاسی بر اساس اصول خاصی استوار است
8. Virtually everywhere, the fundamentals are sound: the number of older people is growing and they are spending more on leisure.
[ترجمه ترگمان]تقریبا همه جا، اصول اولیه صدا هستند: تعداد افراد مسن تر در حال افزایش است و آن ها بیشتر اوقات فراغت خود را صرف می کنند
[ترجمه گوگل]تقریبا در همه جا، اصول پایدار هستند: تعداد افراد سالخورده در حال رشد است و بیشتر در اوقات فراغت صرف می کنند
[ترجمه گوگل]تقریبا در همه جا، اصول پایدار هستند: تعداد افراد سالخورده در حال رشد است و بیشتر در اوقات فراغت صرف می کنند
9. As a consequence the markets were distracted from fundamentals and concentrated instead on special situations and gossip.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، بازارها از اصول و اصول منحرف شدند و به جای آن به موقعیت های خاص و شایعات تمرکز یافتند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه، بازارها از مبانی متمایز شدند و به جای موقعیت های خاص و شایعات متمرکز شدند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه، بازارها از مبانی متمایز شدند و به جای موقعیت های خاص و شایعات متمرکز شدند
10. Let us start with one or two fundamentals.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید با یک یا دو روش اصولی شروع کنیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید با یک یا دو اصول شروع کنیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید با یک یا دو اصول شروع کنیم
11. Following the introductory chapter, the fundamentals of the law of contract are discussed and related to computer technology.
[ترجمه ترگمان]در ادامه فصل مقدماتی، اصول قانون قراردادها مورد بحث و بررسی قرار می گیرند و به تکنولوژی کامپیوتر مربوط می شوند
[ترجمه گوگل]پس از فصل مقدماتی، مبانی قانون قرارداد مورد بحث و مرتبط با فناوری رایانه است
[ترجمه گوگل]پس از فصل مقدماتی، مبانی قانون قرارداد مورد بحث و مرتبط با فناوری رایانه است
12. She is a believer in fundamentals, in technique.
[ترجمه ترگمان]او معتقد به اصول و اصول است
[ترجمه گوگل]او معتقد به اصول، در روش است
[ترجمه گوگل]او معتقد به اصول، در روش است
13. It strikes at the very fundamentals of a free press, by placing a cost barrier on access to information.
[ترجمه ترگمان]با قرار دادن یک مانع هزینه بر روی دسترسی به اطلاعات، به اصول اولیه یک مطبوعات آزاد ضربه می زند
[ترجمه گوگل]بر اساس اصول آزادی مطبوعات، با قرار دادن مانع هزینه در دسترسی به اطلاعات، اعتصاب می کند
[ترجمه گوگل]بر اساس اصول آزادی مطبوعات، با قرار دادن مانع هزینه در دسترسی به اطلاعات، اعتصاب می کند
14. But the fundamentals of low inflation and low growth failed to assuage the bond market yesterday.
[ترجمه ترگمان]اما اصول تورم پایین و رشد پایین نتوانست بازار اوراق قرضه را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]اما پایه های تورم پایین و رشد پایین، دیروز بازار بورس اوراق بهادار را نادیده گرفت
[ترجمه گوگل]اما پایه های تورم پایین و رشد پایین، دیروز بازار بورس اوراق بهادار را نادیده گرفت
15. Although the economic fundamentals are regarded as sound, there seemed to be no end in sight to the downward spiral.
[ترجمه ترگمان]هر چند که اصول اقتصادی به عنوان صدا در نظر گرفته می شوند، به نظر می رسد که هیچ پایانی برای دیدن مارپیچ رو به پایین وجود ندارد
[ترجمه گوگل]اگر چه اصول اقتصادی به عنوان صدا در نظر گرفته می شود، به نظر می رسد که در معرض مارپیچ پایین قرار ندارد
[ترجمه گوگل]اگر چه اصول اقتصادی به عنوان صدا در نظر گرفته می شود، به نظر می رسد که در معرض مارپیچ پایین قرار ندارد
پیشنهاد کاربران
قانون
اصول پایه، اصول بنیادی
مبانی
بن مایه های، بن پایه های، پایه های
با سپاس
با سپاس
زیرساخت ها
شاخص های بنیادین
کلمات دیگر: