کلمه جو
صفحه اصلی

rosy


معنی : خوشبو، گل دار، گلگون، سرخ، لعل فام، گل پاشیده
معانی دیگر : گلرنگ، گلی، قرمز، گلین، دارای آینده ی درخشان، امیدبخش، درخشان، روشن، خوش بینانه، مانندگل محمدی، رز مانند، گلسان، گلدیس، (قدیمی) گلدار، گل آذین شده، ساخته شده از گل، گلی کردن

انگلیسی به فارسی

گلگون، سرخ، لعل فام، خوشبو، گل پاشیده، گلی کردن


شاد، گلگون، خوشبو، سرخ، لعل فام، گل پاشیده، گل دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: rosier, rosiest
مشتقات: rosily (adv.), rosiness (n.)
(1) تعریف: deep reddish pink.
مترادف: rose, rose-colored, roseate
مشابه: florid, flush, pinkish, red, ruddy

- Those rosy peaches look ripe to me.
[ترجمه ترگمان] این هلو پوست کنده به من میرسه
[ترجمه گوگل] این هویج های سبز به من رسیده است

(2) تعریف: having a healthy, cheerful glow.
مترادف: blushing, flush, glowing, ruddy
متضاد: cadaverous, pale, sallow, sickly
مشابه: beaming, bright, florid, radiant, rubicund

- The child had recovered well and now had a rosy complexion.
[ترجمه ترگمان] بچه حالش خوب شده بود و حالا چهره گلگون داشت
[ترجمه گوگل] کودک به خوبی بهبود پیدا کرده و در حال حاضر دارای چهره ای شاداب است

(3) تعریف: optimistic, promising, or favorable.
مترادف: bright, cheerful, cheery, rose-colored, roseate, sunny
متضاد: bleak, dismal
مشابه: auspicious, favorable, hopeful, optimistic, promising, upbeat

- The company's advertisements paint a rosy picture of life in their retirement homes.
[ترجمه ترگمان] تبلیغات این شرکت تصویری گل رنگ از زندگی را در خانه های خود نقاشی می کنند
[ترجمه گوگل] آگهی های این شرکت تصویری شادابانه از زندگی در خانه های بازنشستگی خود را نشان می دهد

(4) تعریف: made of or with, or decorated with, roses.
مترادف: rose
مشابه: floral, flowered, flowery, rosaceous

• having a pinkish or reddish coloring; promising, favorable
something that is rosy is pink.
if a situation seems rosy, it seems likely to be good.

مترادف و متضاد

خوشبو (صفت)
aromatic, fragrant, scented, rosy, balmy

گل دار (صفت)
floriferous, florescent, blooming, rosy, floral, floriated, inwrought

گلگون (صفت)
rosy, florid, ruddy, roseate, rose-colored, rose-coloured

سرخ (صفت)
rosy, sanguine, red, gules, scarlet

لعل فام (صفت)
rosy

گل پاشیده (صفت)
rosy

pink, reddish in color


Synonyms: aflush, blooming, blushing, colored, coral, deep pink, fresh, glowing, healthy-looking, high-colored, incarnadine, pale red, peach, red, red-complexioned, red-faced, roseate, rose-colored, rubicund, ruddy


Antonyms: pale


cheerful, hopeful


Synonyms: alluring, auspicious, bright, encouraging, favorable, glowing, likely, optimistic, pleasing, promising, reassuring, roseate, rose-colored, sunny


Antonyms: depressing, hopeless, sad


جملات نمونه

1. a rosy future
آینده ی درخشان

2. her rosy cheeks had been blanched by the cold
سرما گونه های سرخش را بی رنگ کرده بود.

3. the child's rosy cheeks
گونه های سرخ کودک

4. the baby had rosy cheeks
کودک لپ های گلگونی داشت.

5. to draw a rosy picture of the situation
تصویر خوش بینانه ای از وضعیت ارائه دادن

6. to prognosticate a rosy future
آینده ی امیدبخشی را پیش بینی کردن

7. (b. jonson) i sent thee late a rosy wreath
اخیرا برایت یک دسته گل سرخ فرستادم.

8. The little girl ran with rosy cheeks.
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک با گونه های گلگون به دویدن ادامه داد
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو با گونه های شفاف فرار کرد

9. He painted a rosy picture of family life.
[ترجمه ترگمان]تصویر گلی از زندگی خانوادگی را نقاشی کرد
[ترجمه گوگل]او یک تصویر شاداب از زندگی خانوادگی را نقاشی کرد

10. The rosy bloom of her cheeks had faded.
[ترجمه ترگمان]گونه هایش گل انداخته بود
[ترجمه گوگل]شکوفه های شاداب گونه اش فرو می ریزد

11. Billy had rosy cheeks and blue eyes.
[ترجمه ترگمان]بیلی گونه های گلگون و چشمان آبی داشت
[ترجمه گوگل]بیلی تا به حال گونه های روغنی و چشم آبی داشت

12. She painted a rosy picture of the firm's future.
[ترجمه ترگمان]او تصویری سرخ از آینده شرکت ترسیم کرد
[ترجمه گوگل]او نقاشی سبز از آینده شرکت را نقاشی کرد

13. Letters to relatives in Europe painted a rosy picture of life in the United States.
[ترجمه ترگمان]نامه هایی به خویشاوندان در اروپا تصویر تازه ای از زندگی در آمریکا به تصویر کشید
[ترجمه گوگل]نامه های به خویشاوندان اروپا یک تصویر شاداب از زندگی در ایالات متحده را نقاشی کرد

14. Her rosy view of life abroad seems rather naive.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه گلگون از زندگی در خارج نسبتا ساده به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]دیدگاه شفاف او در مورد زندگی در خارج از کشور به نظر می رسد به ندرت

15. A rosy future lies before us.
[ترجمه ترگمان]آینده ای درخشان در مقابل ما قرار دارد
[ترجمه گوگل]آینده ای روشن از قبل پیش رویم

16. The future is looking very rosy for our company.
[ترجمه ترگمان]آینده برای شرکت ما بسیار گلگون است
[ترجمه گوگل]آینده برای شرکت ما بسیار پر زرق و برق است

the child's rosy cheeks

گونه‌های سرخ کودک


a rosy future

آینده‌ی درخشان


to draw a rosy picture of the situation

تصویر خوش‌بینانه‌ای از وضعیت ارائه دادن


پیشنهاد کاربران

خوشبو

گل و بلبل


کلمات دیگر: