کلمه جو
صفحه اصلی

integrating

انگلیسی به فارسی

یکپارچه سازی، کامل کردن، تمام کردن، درست کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن


دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] انتگرال ساز، انتگرال گیری

جملات نمونه

1. a project for integrating immigrants into our society
طرحی برای هم آمیز کردن کوچگران در جامعه ی ما

پیشنهاد کاربران

انتگرال گیری

یکپارچه سازی

کامل کردن، درست کردن، یکی کردن، تمام کردن

ادغام، هم افزایی

در هم آمیخته شدن

ادغام

بکارگیری


کلمات دیگر: