کلمه جو
صفحه اصلی

placing

انگلیسی به فارسی

قرار دادن، جای دادن، گذاشتن، گماردن، در محلی گذاردن


دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] ریختن،بتن ریزی

جملات نمونه

1. placing weights at the bottom of a ship increases its stability
قرار دادن وزن در ته کشتی تعادل آنرا بیشتر می کند.

2. we have difficulty placing our students
ما در کاریابی برای دانشجویان خود اشکال داریم.

3. defrost the frozen meat by placing in it lukewarm water
گوشت یخ زده را با قرار دادن در آب ولرم یخ زدایی کنید.

پیشنهاد کاربران

عرضه خصوصی اوراق بهادار

بتن ریزی ( مهندسی عمران )

جاگیر کردن


ریختن. چاه کردن. بتن ریزی

استقرار

قرار دادن

انتصاب


کلمات دیگر: