(جانورشناسی) دروازی، پلانکتون، (کاشانی) شوجه، موجودات ریز و شناور ازاد بر سطح دریا مثل گمزادان و اغازیان و جلبکها
plankton
(جانورشناسی) دروازی، پلانکتون، (کاشانی) شوجه، موجودات ریز و شناور ازاد بر سطح دریا مثل گمزادان و اغازیان و جلبکها
انگلیسی به فارسی
(جانورشناسی) موجودات ریز و شناور آزاد بر سطح دریا(مثل گمزادان و آغازیان و جلبکها)
پلانکتون
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
مشتقات: planktonic (adj.)
مشتقات: planktonic (adj.)
• : تعریف: free-floating, usu. microscopic plant and animal life found in fresh or salt water.
• microscopic organisms which live in water and serve as a basic food source for aquatic animals
plankton are very small animals and plants that live near the surface of the sea.
plankton are very small animals and plants that live near the surface of the sea.
دیکشنری تخصصی
[زمین شناسی] پلانکتون ،جانور شناور، جانداران آبزى که شناگرانى غیر ارادى محسوب مى شوند
جملات نمونه
1. The fish live on the plankton.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها در پلانکتون زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]ماهی ها در پلانکتون زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]ماهی ها در پلانکتون زندگی می کنند
2. Plankton is at the bottom of the marine food chain.
[ترجمه ترگمان]plankton در پایین زنجیره غذایی دریایی قرار دارد
[ترجمه گوگل]پلانکتون در پایین زنجیره غذایی دریایی قرار دارد
[ترجمه گوگل]پلانکتون در پایین زنجیره غذایی دریایی قرار دارد
3. The first organisms that reproduced sexually were free-floating plankton.
[ترجمه ترگمان]اولین ارگانیسم هایی که به صورت جنسی تکثیر شدند، پلانکتون شناور آزاد بودند
[ترجمه گوگل]اولین موجودات زنده ای که به صورت جنسی تولید شده بودند، پلانکتون شناور آزاد بودند
[ترجمه گوگل]اولین موجودات زنده ای که به صورت جنسی تولید شده بودند، پلانکتون شناور آزاد بودند
4. The ocean had so uch plankton in it that the sea itself had changed colour.
[ترجمه ترگمان]اقیانوس چنان plankton داشت که خود دریا رنگ عوض کرده بود
[ترجمه گوگل]اقیانوس پلانکتون در آن وجود داشت که دریای رنگ خود را تغییر داده بود
[ترجمه گوگل]اقیانوس پلانکتون در آن وجود داشت که دریای رنگ خود را تغییر داده بود
5. Against the pale background the plankton which swarmed on the surface were clearly visible.
[ترجمه ترگمان]در برابر این پس زمینه رنگ پریده، پلانکتون که روی سطح موج می زد آشکارا مشهود بود
[ترجمه گوگل]در برابر پس زمینه های رنگی پلانکتون که روی سطح ظاهر شد، به وضوح قابل مشاهده بود
[ترجمه گوگل]در برابر پس زمینه های رنگی پلانکتون که روی سطح ظاهر شد، به وضوح قابل مشاهده بود
6. The ocean had so much plankton in it that the sea itself had changed colour.
[ترجمه ترگمان]اقیانوس آن همه plankton داشت که خود دریا رنگ عوض کرده بود
[ترجمه گوگل]اقیانوس در آن پلانکتون بسیار زیاد بود که دریایی رنگ خود را تغییر داده بود
[ترجمه گوگل]اقیانوس در آن پلانکتون بسیار زیاد بود که دریایی رنگ خود را تغییر داده بود
7. Through most of the summer, then, the plankton in open ocean is gradually depleted.
[ترجمه ترگمان]در بیشتر تابستان، پلانکتون در اقیانوس باز به تدریج کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]پس از تابستان بیشتر، پلانکتون در اقیانوس آرام به تدریج تخلیه می شود
[ترجمه گوگل]پس از تابستان بیشتر، پلانکتون در اقیانوس آرام به تدریج تخلیه می شود
8. The plankton, he said, produce natural chemicals whose effect is similar to that of oil on the water.
[ترجمه ترگمان]او گفت که پلانکتون مواد شیمیایی طبیعی تولید می کند که اثر آن مشابه روغن در آب است
[ترجمه گوگل]او گفت، پلانکتون، مواد شیمیایی طبیعی تولید می کند که اثر آن شبیه به نفت در آب است
[ترجمه گوگل]او گفت، پلانکتون، مواد شیمیایی طبیعی تولید می کند که اثر آن شبیه به نفت در آب است
9. All creatures that live in the plankton have to devise means of staying afloat.
[ترجمه ترگمان]همه موجوداتی که در پلانکتون زندگی می کنند باید وسایلی برای شناور ماندن ابداع کنند
[ترجمه گوگل]تمام موجوداتی که در پلنکتون زندگی می کنند، باید ابعاد ماندگاری را طراحی کنند
[ترجمه گوگل]تمام موجوداتی که در پلنکتون زندگی می کنند، باید ابعاد ماندگاری را طراحی کنند
10. Whales have been lounging about and eating plankton for some fifty million years.
[ترجمه ترگمان]در حدود پنجاه میلیون سال است که وال ها در حال پرسه زدن و خوردن پلانکتون هستند
[ترجمه گوگل]نهنگ ها حدود پنجاه میلیون سال در حال خوردن و خوردن پلانکتون هستند
[ترجمه گوگل]نهنگ ها حدود پنجاه میلیون سال در حال خوردن و خوردن پلانکتون هستند
11. Unlike the plankton of the open seas the intertidal zones suffer no shortage of nutrients.
[ترجمه ترگمان]برخلاف پلانکتون دریاهای آزاد، مناطق intertidal از کمبود مواد غذایی رنج نمی برند
[ترجمه گوگل]برخلاف پلانکتون دریاهای آزاد، مناطق بینابینی بدون کمبود مواد مغذی رنج می برند
[ترجمه گوگل]برخلاف پلانکتون دریاهای آزاد، مناطق بینابینی بدون کمبود مواد مغذی رنج می برند
12. Fisheries are sustained by the plankton which depends upon a constant re-cycling of nutrients stirred up from the sea bottom.
[ترجمه ترگمان]ماهیگیری توسط پلانکتون حفظ می شود که به مقدار ثابتی از مواد مغذی که از کف دریا به حرکت در می آیند، بستگی دارد
[ترجمه گوگل]شیلات توسط پلانکتون حفظ می شود که بستگی به دوچرخه سواری دائمی مواد مغذی دارد که از پایین ترین سطح دریا عبور می کند
[ترجمه گوگل]شیلات توسط پلانکتون حفظ می شود که بستگی به دوچرخه سواری دائمی مواد مغذی دارد که از پایین ترین سطح دریا عبور می کند
13. Because the creatures of the plankton individually are small, they are not always visible to the naked eye.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که موجودات of به صورت انفرادی کوچک هستند، همیشه نسبت به چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیستند
[ترجمه گوگل]از آنجا که موجودات پلانکتون به صورت جداگانه کوچک هستند، آنها همیشه برای چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیستند
[ترجمه گوگل]از آنجا که موجودات پلانکتون به صورت جداگانه کوچک هستند، آنها همیشه برای چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیستند
14. Krill swam with the plankton, a school of young menhaden swam after the krill.
[ترجمه ترگمان]krill با موجودات plankton شنا می کرد، یک مکتب of جوان که پس از krill شنا می کرد
[ترجمه گوگل]کریل با پلانکتون شنا کرد، مدرسه ای از منهادن جوان پس از کریل شنا کرد
[ترجمه گوگل]کریل با پلانکتون شنا کرد، مدرسه ای از منهادن جوان پس از کریل شنا کرد
15. Whales use their pectinate teeth to gather plankton.
[ترجمه ترگمان]وال ها از دندان های pectinate برای جمع آوری پلانکتون استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]نهنگ ها از دندان پکتینید خود برای جمع آوری پلانکتون استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]نهنگ ها از دندان پکتینید خود برای جمع آوری پلانکتون استفاده می کنند
پیشنهاد کاربران
plankton ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: دروایان
تعریف: اندامگان های آبی که با جریان آب جابه جا می شوند و معمولاً اندام حرکتی ندارند
واژه مصوب: دروایان
تعریف: اندامگان های آبی که با جریان آب جابه جا می شوند و معمولاً اندام حرکتی ندارند
کلمات دیگر: