1- (به خاطر کمبود سوخت یا برق و غیره) از کار ایستادن 2- (با ماشین و غیره به کسی یا چیزی) زدن و افکندن، 3- تعقیب کردن و گرفتن (یا کشتن)، (ساختمان و غیره) مخروبه، نیازمند به تعمیر، روبه ویرانی، (اتومبیل و غیره) قراضه، تااخرین نفس دنبال کردن، مندرس، کهنه، خلاصه، کوتهواره
run down
1- (به خاطر کمبود سوخت یا برق و غیره) از کار ایستادن 2- (با ماشین و غیره به کسی یا چیزی) زدن و افکندن، 3- تعقیب کردن و گرفتن (یا کشتن)، (ساختمان و غیره) مخروبه، نیازمند به تعمیر، روبه ویرانی، (اتومبیل و غیره) قراضه، تااخرین نفس دنبال کردن، مندرس، کهنه، خلاصه، کوتهواره
انگلیسی به فارسی
با وسیلهی نقلیه به کسی زدن
با جستجو پیدا کردن
از دست دادن انرژی
سطحی خواندن
تقلیل دادن کسبوکار (به منظور بسته شدن)
رها کن، تااخرین نفس دنبال کردن
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to skim; review.
• مترادف: look over, review, scan, skim
• مشابه: survey
• مترادف: look over, review, scan, skim
• مشابه: survey
- She ran down the list of lecture topics.
[ترجمه ترگمان] او لیست موضوعات سخنرانی را یادداشت کرد
[ترجمه گوگل] او لیستی از موضوعات سخنرانی را اجرا کرد
[ترجمه گوگل] او لیستی از موضوعات سخنرانی را اجرا کرد
• (2) تعریف: to criticize harshly.
• مترادف: belittle, decry, depreciate, diminish, disparage, dispraise, excoriate
• مشابه: censure, criticize, degrade, discredit
• مترادف: belittle, decry, depreciate, diminish, disparage, dispraise, excoriate
• مشابه: censure, criticize, degrade, discredit
• (3) تعریف: to chase until captured.
• مترادف: hunt
• مشابه: chase, ferret, stalk, trace, track
• مترادف: hunt
• مشابه: chase, ferret, stalk, trace, track
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: in poor physical condition or health.
• مترادف: ailing, decrepit, feeble, frail, sickly
• مشابه: broken, unhealthy
• مترادف: ailing, decrepit, feeble, frail, sickly
• مشابه: broken, unhealthy
- The run-down house looked better after a fresh coat of paint.
[ترجمه بهزاد نوروزی] خانه کهنه, بعد از یک پوشش از رنگ بهتر به نظر می رسید.
[ترجمه ترگمان] بعد از یک کت و شلوار تازه، بهتر به نظر می رسید[ترجمه گوگل] پس از یک کت رنگ تازه، خانه رانده شده بهتر شد
- He was feeling kind of run-down so he had the doctor do some tests.
[ترجمه ترگمان] اون یه جورایی احساس خستگی می کرد واسه همین دکتر یه سری آزمایش انجام داد
[ترجمه گوگل] او احساس خستگی می کرد، تا او دکتر را انجام دهد
[ترجمه گوگل] او احساس خستگی می کرد، تا او دکتر را انجام دهد
• (2) تعریف: tired or exhausted.
• مترادف: drained, exhausted, fatigued, spent, tired, worn-out
• مشابه: beat, enervated, weary, worn
• مترادف: drained, exhausted, fatigued, spent, tired, worn-out
• مشابه: beat, enervated, weary, worn
- She wasn't really ill, just very run-down.
[ترجمه مهناز] در واقع او مریض نبود و فقط خسته بود
[ترجمه ترگمان] اون واقعا مریض نبود، فقط یه کم عجله داشت[ترجمه گوگل] او واقعا بیمار نبود، فقط خیلی زحمت کشید
• (3) تعریف: not in proper working order.
• مترادف: beat-up, broken-down, dilapidated
• مشابه: broken, decrepit, malfunctioning, ramshackle, rickety, seedy, shabby, tumble-down
• مترادف: beat-up, broken-down, dilapidated
• مشابه: broken, decrepit, malfunctioning, ramshackle, rickety, seedy, shabby, tumble-down
- The washing machine is run-down and needs to be fixed.
[ترجمه ترگمان] ماشین لباس شویی در حال اجرا است و باید ثابت شود
[ترجمه گوگل] ماشین لباسشویی دچار ریزش است و باید ثابت شود
[ترجمه گوگل] ماشین لباسشویی دچار ریزش است و باید ثابت شود
• (4) تعریف: having wound down, as a watch or clock.
• مشابه: slow
• مشابه: slow
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a review or summary of the main points of something.
• مشابه: review
• مشابه: review
• (2) تعریف: a baseball play in which a runner is put out when caught between bases.
• criticize; run over, hit with a vehicle; chase and capture; become exhausted; make less valuable
dilapidated, ramshackle; exhausted, weakened
if someone is run-down, they are tired or ill; an informal use.
a run-down building or organization is in very poor condition.
if you give someone the run-down on a situation or subject, you tell them the important facts about it; an informal use.
quick review, synopsis, brief summary; reduction
dilapidated, ramshackle; exhausted, weakened
if someone is run-down, they are tired or ill; an informal use.
a run-down building or organization is in very poor condition.
if you give someone the run-down on a situation or subject, you tell them the important facts about it; an informal use.
quick review, synopsis, brief summary; reduction
مترادف و متضاد
ridicule
Synonyms: belittle, criticize, decry, defame, denigrate, depreciate, derogate, detract, diminish, disparage, dispraise, downcry, knock, make fun of, opprobriate, revile, speak ill of, vilify
Antonyms: praise
Hit someone with a car or other vehicle and injure or kill them
Criticize someone or an organisation (often unfairly)
Find something or someone after searching for a long time
Lose power slowly
Read quickly a list or other short text
Reduce the size or stock levels of a business (often with a view to closure)
جملات نمونه
1. It's earier to run down the hill than go up.
[ترجمه محمدسینا] پایین امدن از کوه اسانتر از بالا رفتن از آن است
[ترجمه ترگمان]باید از تپه پایین برویم تا بالا برویم[ترجمه گوگل]بیشتر از آنکه قدم بزنید، تپه را پایین بیاورید
2. The south side of town is pretty run down.
[ترجمه hojjat] قسمت جنو بی شهر موقعیت بسیار بدی دارد
[ترجمه ترگمان]قسمت جنوبی شهر خیلی پایین است[ترجمه گوگل]طرف جنوب شهر بسیار پایین است
3. Don't run down the stairs. Just walk down slowly.
[ترجمه نیلوووو] از پله ها بالا ندوید فقط به آرامی بالا بروید
[ترجمه احمدرضا] پله ها را به پایین ندوید. فقط به ارامی پایین بروید.
[ترجمه ترگمان]از پله ها پایین نرو آروم راه برو[ترجمه گوگل]راه رفتن را نزنید فقط به آرامی راه برو
4. This government has systematically run down public services since it took office.
[ترجمه ترگمان]این دولت از زمانی که اداره را به دست گرفت بطور سیستماتیک از خدمات عمومی استفاده کرده است
[ترجمه گوگل]این دولت به طور سیستماتیک از زمان شروع به کار، خدمات عمومی را کاهش داده است
[ترجمه گوگل]این دولت به طور سیستماتیک از زمان شروع به کار، خدمات عمومی را کاهش داده است
5. If you leave your headlights on you'll soon run down the battery.
[ترجمه ترگمان]اگر چراغ های جلوی چراغ را روشن بگذاری، زود از باتری پایین می افتی
[ترجمه گوگل]اگر چراغ های خود را بر روی شما می گذارید، به زودی باتری را خاموش کنید
[ترجمه گوگل]اگر چراغ های خود را بر روی شما می گذارید، به زودی باتری را خاموش کنید
6. Tears started to run down her cheeks.
[ترجمه ترگمان]اشک از گونه هایش سرازیر شد
[ترجمه گوگل]اشک شروع به فروختن گونه هایش کرد
[ترجمه گوگل]اشک شروع به فروختن گونه هایش کرد
7. His father is terribly run down and is unfit for work right now.
[ترجمه ترگمان]پدرش خیلی ضعیف است و الان برای کار مناسب نیست
[ترجمه گوگل]پدرش وحشتناکی رها شده است و اکنون برای کار مناسب است
[ترجمه گوگل]پدرش وحشتناکی رها شده است و اکنون برای کار مناسب است
8. Their daughter was run down by a car.
[ترجمه ترگمان]دخترشان از اتومبیل پیاده شده بود
[ترجمه گوگل]دخترش با یک ماشین رانده شد
[ترجمه گوگل]دخترش با یک ماشین رانده شد
9. The local steelworks is being run down and is likely to close within three years.
[ترجمه ترگمان]steelworks محلی در حال اجرا است و احتمالا ظرف سه سال به اتمام خواهد رسید
[ترجمه گوگل]فولاد تولیدی محلی در حال سقوط است و احتمالا نزدیک به سه سال است
[ترجمه گوگل]فولاد تولیدی محلی در حال سقوط است و احتمالا نزدیک به سه سال است
10. It's a lovely sunny day; why don't we run down to the coast?
[ترجمه ترگمان]امروز روز آفتابی قشنگی است، چرا به ساحل دویدیم؟
[ترجمه گوگل]این یک روز آفتابی دوست داشتنی است چرا ما به ساحل نمی رویم؟
[ترجمه گوگل]این یک روز آفتابی دوست داشتنی است چرا ما به ساحل نمی رویم؟
11. The cyclist was run down by a lorry.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه سوار در کنار یک کامیون نشسته بود
[ترجمه گوگل]دوچرخه سوار توسط کامیون رانده شد
[ترجمه گوگل]دوچرخه سوار توسط کامیون رانده شد
12. She felt a tremor run down her back when she saw him.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دید لرزشی احساس کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او را دیدم، احساس لرزش به او زد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او را دیدم، احساس لرزش به او زد
13. The criminal was eventually run down in the woods near his home.
[ترجمه ترگمان]مجرم سرانجام در جنگل نزدیک خانه او فرار کرد
[ترجمه گوگل]جنایتکار در نهایت در جنگل نزدیک خانه اش سقوط کرد
[ترجمه گوگل]جنایتکار در نهایت در جنگل نزدیک خانه اش سقوط کرد
14. He is quite run down and needs a vacation.
[ترجمه Melin] او کاملا خسته است و به تعطیلات نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او کاملا در حال دویدن است و به یک تعطیلات نیاز دارد[ترجمه گوگل]او کاملا رها شده و به تعطیل نیاز دارد
15. Many smaller local hospitals are being run down.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیمارستان های کوچک کوچک تر در حال پایین رفتن هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیمارستان های محلی کوچکتر از بین می روند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیمارستان های محلی کوچکتر از بین می روند
16. Here's a rundown of the options.
[ترجمه ترگمان]این یه گزارش مختصر از انتخاب هامه
[ترجمه گوگل]در اینجا یک پیشگویی از گزینه ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]در اینجا یک پیشگویی از گزینه ها وجود دارد
17. Connors promised to give me a rundown on local police activity.
[ترجمه ترگمان]کانرز قول دادند که در مورد فعالیت پلیس محلی مطالبی را به من بگویند
[ترجمه گوگل]کانرر وعده داده است که به من اطلاعاتی درباره فعالیت های پلیس محلی داده شود
[ترجمه گوگل]کانرر وعده داده است که به من اطلاعاتی درباره فعالیت های پلیس محلی داده شود
18. I can give you a brief rundown on each of the job applicants.
[ترجمه ترگمان]من می توانم برای هر یک از متقاضیان کار یک جریان کوتاه به شما بدهم
[ترجمه گوگل]من می توانم خلاصه ای از هر یک از متقاضیان کار را به شما بدهم
[ترجمه گوگل]من می توانم خلاصه ای از هر یک از متقاضیان کار را به شما بدهم
19. I need a complete rundown of the situation.
[ترجمه ترگمان]یه گزارش کامل از این وضعیت لازم دارم
[ترجمه گوگل]من نیاز به خلاص شدن کامل از وضعیت نیاز دارم
[ترجمه گوگل]من نیاز به خلاص شدن کامل از وضعیت نیاز دارم
20. You can re- create a rundown play involving four different defensive players and still have ample opportunity to observe the next pitch.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک بازی قدیمی شامل چهار بازیکن مهاجم مختلف را ایجاد کنید و هنوز فرصت کافی برای مشاهده گام بعدی دارید
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک بازی پیش رونده شامل چهار بازیکن مختلف دفاعی ایجاد کنید و هنوز هم فرصت زیادی برای مشاهده زمین بعدی دارید
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک بازی پیش رونده شامل چهار بازیکن مختلف دفاعی ایجاد کنید و هنوز هم فرصت زیادی برای مشاهده زمین بعدی دارید
21. Here's a rundown of the wines you're most likely to find in local wine stores.
[ترجمه ترگمان]در اینجا مقداری از انواع شراب که به احتمال زیاد در انبارهای شراب محلی پیدا می کنید، وجود دارد
[ترجمه گوگل]در اینجا قصد از شراب هایی است که احتمالا در فروشگاه های شراب محلی پیدا می کنید
[ترجمه گوگل]در اینجا قصد از شراب هایی است که احتمالا در فروشگاه های شراب محلی پیدا می کنید
22. The rundown remains of Liverpool Castle a replica of King John's famous fortress have received a £40,000 cash boost.
[ترجمه ترگمان]بقایای قدیمی قلعه لیورپول یک کپی از قلعه مشهور شاه جان به ۴۰ هزار پوند رسید
[ترجمه گوگل]باقی مانده از باقی مانده از قلعه لیورپول یک نسخه از قلعه مشهور پادشاه جان دریافت کرده اند 40،000 � افزایش نقدی
[ترجمه گوگل]باقی مانده از باقی مانده از قلعه لیورپول یک نسخه از قلعه مشهور پادشاه جان دریافت کرده اند 40،000 � افزایش نقدی
23. So maybe he already had the rundown on me when he gave me that sexy sneaky grin that day.
[ترجمه ترگمان]پس شاید اون یه گزارش کامل بهم داده بود که اون روز اون پوزخند سکسی و سکسی رو بهم زد
[ترجمه گوگل]بنابراین ممکن است او در حال حاضر در مورد منفجر شده بود که او به من داد که این سکوت اب زیر کاه سکسی در آن روز
[ترجمه گوگل]بنابراین ممکن است او در حال حاضر در مورد منفجر شده بود که او به من داد که این سکوت اب زیر کاه سکسی در آن روز
24. I want a complete rundown of what's been happening while I've been away.
[ترجمه ترگمان]می خوام یه گزارش کامل از اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود رو بدم
[ترجمه گوگل]من می خواهم به طور کامل از آنچه اتفاق افتاده است می خواهم در حالی که من دور شده ام
[ترجمه گوگل]من می خواهم به طور کامل از آنچه اتفاق افتاده است می خواهم در حالی که من دور شده ام
25. Yartsov and 12 other families who were assigned rundown concrete one-room hovels clustered in a muddy field.
[ترجمه ترگمان]Yartsov و ۱۲ خانواده دیگر که در یک کلبه پیش ساخته بتنی به جای گذاشته بودند در یک زمین گلی جمع شدند
[ترجمه گوگل]یارسوف و 12 خانواده دیگر که بتونی یک بشقاب یکبار گلدان را در یک میدان گل آلود قرار داده بودند
[ترجمه گوگل]یارسوف و 12 خانواده دیگر که بتونی یک بشقاب یکبار گلدان را در یک میدان گل آلود قرار داده بودند
26. An old rickety rundown rooming house was the scene of some kind of tragedy.
[ترجمه ترگمان]خانه ای قدیمی و زواردررفته، صحنه ای از یک نوع تراژدی بود
[ترجمه گوگل]یک خانه سالم و بی رحمانه کهنه کار، صحنه نوعی فاجعه بود
[ترجمه گوگل]یک خانه سالم و بی رحمانه کهنه کار، صحنه نوعی فاجعه بود
27. For a rundown on the precautions you should take see p. 2
[ترجمه ترگمان]در مورد اقدامات احتیاطی که باید انجام دهید، باید صفحه را ببینید ۲
[ترجمه گوگل]برای خلاص شدن در مورد اقدامات احتیاطی، باید بدانید 2
[ترجمه گوگل]برای خلاص شدن در مورد اقدامات احتیاطی، باید بدانید 2
28. Here is a rundown on the outdoor activities available in the resort.
[ترجمه ترگمان]در اینجا مروری بر فعالیت های فضای باز موجود در این پیست وجود دارد
[ترجمه گوگل]در اینجا فعالیتی در فضای باز در دسترس است
[ترجمه گوگل]در اینجا فعالیتی در فضای باز در دسترس است
29. There is also a rundown of each team's history plus tips on the players to watch out for this season.
[ترجمه ترگمان]همچنین سابقه هر تیم و نکاتی مربوط به بازیکنان برای مراقبت از این فصل وجود دارد
[ترجمه گوگل]همچنین پیش بینی تاریخچه هر تیم علاوه بر راهنمایی های بازیکنان برای تماشای این فصل نیز وجود دارد
[ترجمه گوگل]همچنین پیش بینی تاریخچه هر تیم علاوه بر راهنمایی های بازیکنان برای تماشای این فصل نیز وجود دارد
30. What follows is a rundown of all the ways one company tries to market its products.
[ترجمه ترگمان]آنچه که در زیر آورده شده است، یکی از مواردی است که یک شرکت تلاش می کند تا محصولات خود را به بازار عرضه کند
[ترجمه گوگل]آنچه در ادامه می آید این است که از همه ی راه هایی که یک شرکت سعی در فروش محصولات خود می کند، نادیده گرفته شده است
[ترجمه گوگل]آنچه در ادامه می آید این است که از همه ی راه هایی که یک شرکت سعی در فروش محصولات خود می کند، نادیده گرفته شده است
پیشنهاد کاربران
درب و داغون خسته مریض احوال
خلاصه - بیان اجمالی - چکیده
خسته
خسته
مترادف: . . . . . . . , bored, tired
مترادف: . . . . . . . , bored, tired
مکانی را به صورت پنهانی ترک کردن
تا اخر ین نفس دنبال کردن
Very tired and not healthy
خسته و مریض
خسته و مریض
۱. تحلیل و یا خلاصه چیزی، توسط فردی دانا و خبره
۲. نزول در باروری یا فعالیت های یک شرکت یا یک موسسه
۲. نزول در باروری یا فعالیت های یک شرکت یا یک موسسه
انرژی نداشتن ، خیلی خسته بودن
رها نشدن، باز نشدن ( در موقع تا کردن پیراهن، لباس، . . . )
خسته و داغون - خسته و بیمار یا بی انرژی
درب و داغون
( با وسیله ی نقیله ) به/با کسی کوبیدن/تصادف کردن
فکسنی
دربه داغون
کوچک
دربه داغون
کوچک
جمع و جور
تا پایین کشیده شدن
very tired and not heathy برا اونا ک میرن کلاس زبان میشه خسته و مریض ( نیاز ب استراحت داشتن )
Very tired and not healthy
با خودرو زیر گرفتن کسی
کهنه. فرسوده. قدیمی. مختصر. موجز
از پا افتاده
Very tired and not heathy
گزارش
اختصار , خلاصه , چکیده موضوع , بیان اصل مطلب
ناعادلانه انتقاد کردن
به اصطلاح ( خراب کردنه چیزی یا کسی ( انتقاد ) )
می چکید
شره می کرد
شره می کرد
از کار افتادن
معلومات ، اطلاعات
a brief review or summary
Very tired
خسته و کم جون
خسته و کم جون
افکندن
از کار ایستادن
تعقیب کردن
بی رمق [شدن]
run - down:خسته، وامانده
مثال:You look a bit run - down
مثال:You look a bit run - down
:Run - down: very tired and no healthy
. You need a holiday; you look a bit run - down
. You need a holiday; you look a bit run - down
از پا افتادن
رد کردن ( برای عبور از چراغ راهنمایی )
We runnig all the red lights down
We runnig all the red lights down
مخروبه
🔰دنبال کردن/رفتن ( سمت جایی/پایین، امتداد چیزی و غیره )
A ) She ran her finger along/down the page/list, looking for her name
B ) I’m going to run down to the bank to cash my check
I suddenly found myself running down the street
ناگهان خودم رو درحال راه رفتن در خیابان دیدم
🔰سرازیر /جاری بودن ( رو به پایین )
Tears were running down her face
A ) She ran her finger along/down the page/list, looking for her name
B ) I’m going to run down to the bank to cash my check
I suddenly found myself running down the street
ناگهان خودم رو درحال راه رفتن در خیابان دیدم
🔰سرازیر /جاری بودن ( رو به پایین )
Tears were running down her face
از رده خارج،
بدرد نخور
They had let the office accommodation become rundown and shabby
اونا گذاشته بودن وسایل ( راحتی ) دفتر کهنه و از رده خارج بشه
بدرد نخور
They had let the office accommodation become rundown and shabby
اونا گذاشته بودن وسایل ( راحتی ) دفتر کهنه و از رده خارج بشه
مخروبه
خرابه
خرابه
بعضی مواقع به معنی خالی کردن شارژ وسایل برقی
My laptop is quite old , so the battery runs down quite quickly
لپ تاپ من خیلی قدیمی است بنابراین باتری زود خالی میکنه
My laptop is quite old , so the battery runs down quite quickly
لپ تاپ من خیلی قدیمی است بنابراین باتری زود خالی میکنه
فرسودگی
اطلاعات مختصر
تا آخرین نفس ( رمق ) دویدن به سمت جایی یا شخصی
To hit sb and knock them to the ground
Wornout
Very tired and not health, she/he needs a holiday
کلمات دیگر: