به آسانی، بدون کوشش، بسهولت، بدون احتیاط
hands down
به آسانی، بدون کوشش، بسهولت، بدون احتیاط
انگلیسی به فارسی
(در گفتگو) بدون کوشش، بسهولت، بدون احتیاط
دستها پایین، بسهولت، بدون کوشش، بدون احتیاط
مترادف و متضاد
with no difficulty
Synonyms: easily, effortlessly, going away, in a walk, with both eyes closed, with one hand tied behind one's back
جملات نمونه
1. She won the debate hands down.
[ترجمه مجتبی افشار] او خیلی راحت برنده مباحثه شد
[ترجمه ترگمان]او دست مباحثه را پایین برد[ترجمه گوگل]او دست کم بحث گفتگو را به دست آورد
2. The French team won hands down.
[ترجمه مجتبی افشار] تیم فرانسه پیروز قاطع میدان شد
[ترجمه ترگمان]تیم فرانسوی پیروز شد[ترجمه گوگل]تیم فرانسوی به دست آورد
3. Nigel always won hands down in any argument.
[ترجمه مجتبی افشار] نیگل در هر بحث و جدلی خیلی راحت پیروز می شود
[ترجمه ترگمان]نی گل همیشه با هر بحثی دست و پنجه نرم می کند[ترجمه گوگل]نایجل همیشه در هر استدلالی به دست آورد
4. The local team won hands down.
[ترجمه ترگمان]تیم محلی پیروز شد
[ترجمه گوگل]تیم محلی به دست آورد
[ترجمه گوگل]تیم محلی به دست آورد
5. He smacked his hands down on his knees.
[ترجمه ترگمان]او دست هایش را روی زانوهایش گذاشت
[ترجمه گوگل]دستانش را روی زانوهایش گذاشت
[ترجمه گوگل]دستانش را روی زانوهایش گذاشت
6. He predicted the French would win hands down in the play-offs.
[ترجمه ترگمان]او پیش بینی کرد که فرانسوی ها در این بازی دست به دست هم خواهند داد
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرد که فرانسوی ها در بازی های خانگی برنده خواهند شد
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرد که فرانسوی ها در بازی های خانگی برنده خواهند شد
7. I pulled my hands down toward her knees.
[ترجمه ترگمان]دست هایم را پایین کشیدم تا زانو بزنم
[ترجمه گوگل]دستم را به طرف زانوهایم گذاشتم
[ترجمه گوگل]دستم را به طرف زانوهایم گذاشتم
8. He had won hands down - again.
[ترجمه ترگمان]او دوباره دستش را دراز کرده بود
[ترجمه گوگل]او دست به دست آورد - دوباره
[ترجمه گوگل]او دست به دست آورد - دوباره
9. He had won again, won hands down.
[ترجمه ترگمان]او دوباره پیروز شده بود، دستش را دراز کرده بود
[ترجمه گوگل]او دوباره پیروز شده است، دست به دست آورد
[ترجمه گوگل]او دوباره پیروز شده است، دست به دست آورد
10. The Socialists will win hands down if the election is free and fair.
[ترجمه ترگمان]اگر انتخابات آزاد و عادلانه باشد سوسیالیست ها دست به دست هم خواهند داد
[ترجمه گوگل]اگر انتخابات آزاد و عادلانه باشد، سوسیالیست ها دست پایین خواهند برد
[ترجمه گوگل]اگر انتخابات آزاد و عادلانه باشد، سوسیالیست ها دست پایین خواهند برد
11. The newer model wins hands down when it comes to speed and capacity.
[ترجمه ترگمان]مدل جدیدتر زمانی که به سرعت و ظرفیت می رسد، دست به دست می شود
[ترجمه گوگل]مدل جدیدتر وقتی که به سرعت و ظرفیت می آید دست به پایین برسد
[ترجمه گوگل]مدل جدیدتر وقتی که به سرعت و ظرفیت می آید دست به پایین برسد
12. Standard really do win hands down for quality, variety and colour.
[ترجمه ترگمان]این استاندارد واقعا برای کیفیت، تنوع و رنگ دست برنده می شود
[ترجمه گوگل]استاندارد واقعا کیفیت، تنوع و رنگ را به دست می آورد
[ترجمه گوگل]استاندارد واقعا کیفیت، تنوع و رنگ را به دست می آورد
13. Caroline strode to the windows and plumped her hands down on the sill.
[ترجمه ترگمان]کارولین با گام های بلند به طرف پنجره رفت و دست او را روی درگاه گذاشت
[ترجمه گوگل]کارولین به پنجره ها زد و دستانش را روی آستانه قرار داد
[ترجمه گوگل]کارولین به پنجره ها زد و دستانش را روی آستانه قرار داد
14. You then bring your hands down and show that the birds have flown.
[ترجمه ترگمان]سپس دست ها را پایین بیاورید و نشان دهید که پرندگان پرواز کرده اند
[ترجمه گوگل]سپس دست های خود را پایین آورده و نشان می دهید که پرندگان پرواز کرده اند
[ترجمه گوگل]سپس دست های خود را پایین آورده و نشان می دهید که پرندگان پرواز کرده اند
15. OK, you can all put your hands down now.
[ترجمه ترگمان] خیلی خب، حالا همتون میتونین دستات رو بندازین پایین
[ترجمه گوگل]خوب، شما هم اکنون می توانید دستان خود را پایین بیاورید
[ترجمه گوگل]خوب، شما هم اکنون می توانید دستان خود را پایین بیاورید
پیشنهاد کاربران
به مراتب
صد در صد
قطعا
قطعا
قطعا مسلما
بی شک، به راحتی
بدون شک، قطعا
بی برو برگرد
بدون تلاش،
مسلما، قطعا
به راحتی
مسلما، قطعا
به راحتی
مثل آب خوردن
The French team won hands down
به راحتی , قاطعانه
# She won the debate hands down
# The French team won hands down
# The new mayor won the election hands down
# The last time we played tennis he beat me hands down
# She won the debate hands down
# The French team won hands down
# The new mayor won the election hands down
# The last time we played tennis he beat me hands down
کلمات دیگر: