کلمه جو
صفحه اصلی

go for


1- وانمودکردن، مشابه بودن 2- برای به دست آوردن چیزی یا کسی کوشیدن، پیله کردن به، حمله کردن به 3- (عامیانه) دوست داشتن

انگلیسی به فارسی

برو


تلاش کردن برای به دست آوردن چیزی


به عهده گرفتن


حمله کردن


واله و شیفته شدن، از خود بی خود شدن


پسندیدن، پذیرفتن


وانمود کردن، مشابه بودن


انگلیسی به انگلیسی

• try to obtain, try to attain, attempt, set about

مترادف و متضاد

attack


Antonyms: surrender, yield


Undertake (an action)


Develop a strong interest in


Apply equally to


Synonyms: assail, assault, launch at, run at, rush, rush upon, set upon, spring at


reach


Synonyms: clutch at, fetch, obtain, outreach, seek, stretch for


like, choose


Synonyms: accept, admire, approbate, approve, be attracted to, be fond of, care for, countenance, fancy, favor, hold with, prefer


Antonyms: dislike, hate


جملات نمونه

1. Go for wool and come home shorn.
[ترجمه ترگمان]برو دنبال پشم و shorn
[ترجمه گوگل]به پشم بروید و به خانه برسید

2. Sal suggested that we should go for a swim.
[ترجمه ترگمان] سل \"پیشنهاد کرد که بریم شنا\"
[ترجمه گوگل]سال پیشنهاد کرد که ما باید برای شنا برویم

3. He proposed that we should go for a walk.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد کرد که به گردش برویم
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که ما باید پیاده روی کنیم

4. We go for walks in the fields occasionally.
[ترجمه ترگمان]گاهی به دنبال راه رفتن در مزارع می گردیم
[ترجمه گوگل]ما به طور مداوم برای پیاده روی در این زمینه ها می رویم

5. We use to go for a midnight walk during the midsummer.
[ترجمه ترگمان]نصف تابستان با هم قدم می زنیم
[ترجمه گوگل]ما برای رفتن به نیمه شب در طول سالن سالن استفاده می کنیم

6. Let' s go for a walk instead of playing video games.
[ترجمه ترگمان]بیایید به جای بازی کردن بازی های ویدیویی به گردش برویم
[ترجمه گوگل]بجای بازی کردن بازی های ویدئویی، برای پیاده روی بروید

7. We'd better go for a doctor.
[ترجمه ترگمان]بهتره بریم پیش دکتر
[ترجمه گوگل]بهتر است برای یک دکتر برویم

8. If it's not too cold, we can go for a paddle .
[ترجمه ترگمان]اگر هوا خیلی سرد نباشد، می توانیم برای پارو زدن برویم
[ترجمه گوگل]اگر بیش از حد سرد نباشد، می توانیم برای یک دست و پا زدن برویم

9. Don't go for looks;they can deceive. Don't go for wealth; even that fades away. Find the one that makes your heart smile.
[ترجمه ترگمان]برای نگاه کردن به آن ها نروید، آن ها می توانند فریب بخورند به خاطر ثروت نرو؛ حتی آن هم از بین می رود کسی که باعث میشه قلبت لبخند بزنه رو پیدا کن
[ترجمه گوگل]به نظر نمی آید؛ آنها می توانند فریب دهند برای ثروت نروید حتی از بین می رود یکی را پیدا کنید که قلب شما را لبخند می زند

10. I thought we might go for a drive on Sunday.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم باید یکشنبه بریم
[ترجمه گوگل]فکر کردم ممکن است یکشنبه یک رانندگی بکنیم

11. Let's go for a run across the fields.
[ترجمه ترگمان]بیا بریم اون طرف مزرعه ها بدویم
[ترجمه گوگل]بیایید برای اجرا در سراسر زمینه ها بروید

12. When the rain lets up we'll go for a walk.
[ترجمه ترگمان]وقتی باران بیاید بالا می رویم قدم بزنیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که باران می آید ما برای پیاده روی برویم

13. Go for a little jog to keep fit.
[ترجمه ترگمان] برو واسه جا زدن یکم عجله کن
[ترجمه گوگل]برای تناسب اندام بروید

14. You may go for aught I care.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که برایم اهمیت داشته باشد می توانی بروی
[ترجمه گوگل]ممنون میشم به من بگی

پیشنهاد کاربران

انتخاب کردن - برگزیدن

Choose
انتخاب کردن

حال کنند

حمله کردن به . . .

The police went for him with their guns

( اگر phrasal verb نباشد ) فروش رفتن به مبلغ. . . . . ، ( پول ) بالای . . . رفتن
the car go for $2000 این ماشین ۲۰۰۰دلار فروش میرود ( ۲۰۰۰دلار بالای این ماشین میرود )

go for it
برو سراغش - سعی کن بهش برسی - انجامش بده


کرایه دادن، اجاره دادن ، we have those going for 80 Dollar per day

1 - decide on, choose
2 - attempt to gain or obtain
1 - انتخاب کردن
2 - تلاش کردن

اقدام برای

دنبال چیزی بودی
she goes for tall men
اون دنبال مردای قد بلنده

صدق کردن

مثال: what I told him goes for you too

فروش رفتن

دوست داشتن یه شخص خاص یا چیز خاص

To like or admire

I don 't go for scary movies!
از فیلم های ترسناک خوشم نمی آد !


I don't go for that innocent routine !
این مظلوم بازی ها رو اصلا تحسین نمیکنم !
Star Trek TOS


Let's go for a run ( out ) in the car somewhere
بیا با اتومبیل بریم یه جایی مسافرت

امتحان کردن / سراغ رفتن

صادق بودن
This issue goes for Iran revolution as well.
این مسئله دربارۀ انقلاب ایران هم صادق است.

برای به دست آوردن ( چیزی یا کسی ) تلاش کردن

گام برداشتن


کلمات دیگر: