بخور و نمیر زندگی کردن، زندگی را گذراندن
live on
انگلیسی به فارسی
دوام آوردن
زندگی کن
انگلیسی به انگلیسی
• exist on, subsist on; continue to live
مترادف و متضاد
Survive solely by consuming a certain thing
Endure
جملات نمونه
1. Medicines are not meant to live on.
[ترجمه Alireza] ( مصرف ) داروها به معنای بقای عمرتان نیست ( نمیتواند تضمین کننده ی این امر باشد ) .
[ترجمه ترگمان]دارو به معنای زنده ماندن نیست[ترجمه گوگل]داروها به معنای زندگی نیستند
2. It was becoming more and more difficult to live on his salary.
[ترجمه Alireza] با این میزان حقوق که به ایشان تعلق میگرفت، تامین مایحتاج زندگی به مراتب داشت رو به سخت تر و سخت تر شدن گرایش پیدا میکرد.
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن با حقوق او دشوارتر می شد[ترجمه گوگل]در زندگی خود بیشتر و بیشتر دشوار بود
3. I can't live on my low pay.
[ترجمه گلی افجه ] نمی توانم با حقوق کم زندگی کنم
[ترجمه سینا] من نمیتوانم با خرجی کم زندگی کنم.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم با حقوق کوتاه خودم زندگی کنم[ترجمه گوگل]من نمیتوانم در پرداخت کم من زندگی کنم
4. They find it hard to live on their state pension.
[ترجمه ترگمان]آن ها به سختی می توانند در حقوق بازنشستگی خود زندگی کنند
[ترجمه گوگل]آنها دشوار است که در بازنشستگی دولت خود زندگی کنند
[ترجمه گوگل]آنها دشوار است که در بازنشستگی دولت خود زندگی کنند
5. I live on Station Road, just past the post office.
[ترجمه ترگمان]من در جاده ایستگاه زندگی می کنم، از اداره پست گذشتم
[ترجمه گوگل]من در ایستگاه جاده زندگی می کنم، فقط از دفتر پست
[ترجمه گوگل]من در ایستگاه جاده زندگی می کنم، فقط از دفتر پست
6. They are demanded to live on campus.
[ترجمه ترگمان]از آن ها خواسته می شود در محوطه دانشگاه زندگی کنند
[ترجمه گوگل]آنها خواستار زندگی در محوطه دانشگاه شده اند
[ترجمه گوگل]آنها خواستار زندگی در محوطه دانشگاه شده اند
7. Large herds of bison used to live on the plains of North America.
[ترجمه ترگمان]گله های بزرگ گاومیش کوهان دار آمریکایی برای زندگی در دشت های آمریکای شمالی مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]گله های بزرگ بیستون در دشت های شمال امریکا زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]گله های بزرگ بیستون در دشت های شمال امریکا زندگی می کردند
8. I had to live on bread and water when I was a student.
[ترجمه گلی افجه ] وقتی دانشجو بودم مجبور بودم با نان و اب زندگی کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی دانشجو بودم مجبور بودم روی نان و آب زندگی کنم[ترجمه گوگل]من مجبور شدم وقتی که دانشجو بودم در نان و آب زندگی کنم
9. He has barely enough money to live on.
[ترجمه گلی افجه ] او به ندرت پول کافی برای زندگی دارد
[ترجمه ترگمان]اون به اندازه کافی پول برای زندگی کردن داره[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی پول کافی برای زندگی کردن دارد
10. Vultures live on the flesh of dead animals.
[ترجمه ترگمان]لاشخورها روی گوشت حیوانات مرده زندگی میکنن
[ترجمه گوگل]پرورش دهنده ها بر روی گوشت حیوانات مرده زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]پرورش دهنده ها بر روی گوشت حیوانات مرده زندگی می کنند
11. Will you swear to it that you'll always live on your own?
[ترجمه ترگمان]قسم می خوری که همیشه در زندگی خودت زندگی می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به آن قسم می خورید که همیشه به تنهایی زندگی می کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به آن قسم می خورید که همیشه به تنهایی زندگی می کنید؟
12. I live on an invalidity pension.
[ترجمه ترگمان]من با حقوق بازنشستگی invalidity زندگی می کنم
[ترجمه گوگل]من در بازنشستگی نامعتبر زندگی می کنم
[ترجمه گوگل]من در بازنشستگی نامعتبر زندگی می کنم
13. Most first-year students live on campus.
[ترجمه ترگمان]اکثر دانش آموزان سال اول در محوطه دانشگاه زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بیشتر دانشجویان سال اول در محوطه دانشگاه زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بیشتر دانشجویان سال اول در محوطه دانشگاه زندگی می کنند
14. She was earning just enough money to live on .
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی پول در می آورد که بتواند زندگی کند
[ترجمه گوگل]او فقط پول کافی برای زندگی کردن به دست آورده بود
[ترجمه گوگل]او فقط پول کافی برای زندگی کردن به دست آورده بود
15. Many people find it hard to live on a basic state pension .
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم سخت است که در یک مقرری پایه دولتی زندگی کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم دشوار است که در یک بازنشستگی پایه دولتی زندگی کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم دشوار است که در یک بازنشستگی پایه دولتی زندگی کنند
پیشنهاد کاربران
١ - خوردن یا تغذیه از یک غذای خاص ٢ - داشتن مقدار مشخصی پول برای خرید مایحتاج های زندگی
باقی ماندن، دوام اوردن، تا ابد زنده ماندن
گذران زندگی
در خاطره باقی ماندن هم میشه
باقی ماندن
زندگی با
زندگی را گذراندن با
The pirimitive Man used to live on hunting
انسان اولیه زندگی را با شکار می گذراند
The pirimitive Man used to live on hunting
انسان اولیه زندگی را با شکار می گذراند
be financially supported by
continue to live through hardship or adversity
to keep oneself alive by eating
continue to live through hardship or adversity
to keep oneself alive by eating
مستقل بودن
دوام اوردن
( خاطره، نام ) زنده ماندن - باقی ماندن
امرار معاش کردن
امرار معاش کردن
امرارمعاش کردن، مخارج زندگی راتامین کردن
زندگی کردن درحدبخورنمیر - زنده بودن بااندکی پس انداز
یه زندگی بخور و نمیر داشتن پول به حدی که زنده بمانیم مثل غذا ( یعنی زندگی بیشتر مردم ایران به خصوص مرز نشینان🙌
روز خود را شب کردند یا زندگی خود را چرخاندن
. Eg:You can't live on €50 a week
ترجمه ی مثال: تو نمیتونی با ۵۰ یورو زندگیت رو بچرخونی یا به قول معروف روزت را شب کنی.
. Eg:You can't live on €50 a week
ترجمه ی مثال: تو نمیتونی با ۵۰ یورو زندگیت رو بچرخونی یا به قول معروف روزت را شب کنی.
زندگی با حداقل امکانات
بهترین که بچه ها هم اشاره کردن امرارمعاش کردن
به نقل از هزاره:
1 - [میوه، شیر و غیره] رژیمِ . . . را داشتن، فقط. . . خوردن، با . . . زنده بودن
2 - [پول، حقوق همسر و غیره] متکی به . . . بودن، با . . . زندگی کردن
3 - به زندگی ادامه دادن؛ [سنت، خاطره] باقی ماندن، دوام آوردن
1 - [میوه، شیر و غیره] رژیمِ . . . را داشتن، فقط. . . خوردن، با . . . زنده بودن
2 - [پول، حقوق همسر و غیره] متکی به . . . بودن، با . . . زندگی کردن
3 - به زندگی ادامه دادن؛ [سنت، خاطره] باقی ماندن، دوام آوردن
Have enough money for basic things you need to live
It's difficult for me and my wife to live on only one salary.
It's difficult for me and my wife to live on only one salary.
کلمات دیگر: