کلمه جو
صفحه اصلی

blow a fuse


1- فیوز پراندن، فیوز سوزاندن 2- (عامیانه) از کوره در رفتن، از جا در رفتن

انگلیسی به فارسی

یک فیوز ضربه بزنید


جملات نمونه

1. You'll blow a fuse if you put the electric heater and the cooker on at the same time.
[ترجمه ترگمان]اگر گرم کن الکتریکی و زودپز را همزمان نصب کنید، فیوز را منفجر خواهید کرد
[ترجمه گوگل]اگر بخار الکتریکی و اجاق گاز را در همان زمان قرار دهید، یک فیوز را ضربه می زنید

2. My curling iron always blows a fuse.
[ترجمه ترگمان] آهن فر - م همیشه یه فیوز برق میزنه
[ترجمه گوگل]آهن ریختن من همیشه یک فیوز را می سوزاند

3. When Mr Brown's daughter got married against his wishes, he blew a fuse.
[ترجمه Fh] وقتی دختر آقای براون بر خلاف خواسته او ازدواج کرد، او از کوره در رفت/ عصبانی شد/ فیوزش پرید.
[ترجمه ترگمان]وقتی دختر آقای براون با خواست او ازدواج کرد، فیوز را فوت کرد
[ترجمه گوگل]وقتی دختر آقای براون علیه خواسته هایش ازدواج کرد، فیوز را منفجر کرد

4. When the machine was switched on it blew a fuse.
[ترجمه ترگمان]وقتی که دستگاه روشن شد، فیوز آن را منفجر کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که دستگاه روشن شد، یک فیوز منفجر شد

5. I've blown a fuse.
[ترجمه ترگمان]من یک فیوز را منفجر کرده ام
[ترجمه گوگل]من فیوز را منفجر کرده ام

6. The floodlights blew a fuse.
[ترجمه ترگمان]نورافکن یک فیوز را منفجر کرد
[ترجمه گوگل]پروانه ها یک فیوز را منفجر کردند

7. You'll blow a fuse if you try and plug the washing machine and the electric heater into the same socket.
[ترجمه ترگمان]اگر سعی کنید ماشین لباس شویی و بخاری برقی را به داخل یک سوکت وصل کنید، فیوز را منفجر خواهید کرد
[ترجمه گوگل]اگر سعی کنید دستگاه شستشو و بخاری الکتریکی را به یک سوکت وصل کنید، یک فیوز را ضربه می زنید

8. There's no need to blow a fuse over such a little problem.
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که چنین مشکلی را حل و فصل کنیم
[ترجمه گوگل]نیازی نیست که یک فیوز را بر روی چنین مشکل کوچکی بزنید

9. To users ready to blow a fuse because they no longer have the newest and best toy on the block, I suggest that they chill out.
[ترجمه ترگمان]برای کاربرانی که آماده اند تا فیوز را منفجر کنند چون آن ها دیگر جدیدترین و بهترین اسباب بازی را در بلوک ندارند، من پیشنهاد می کنم که آن ها بیرون بروند
[ترجمه گوگل]به کاربران آماده برای ضربه زدن به فیوز زیرا آنها دیگر جدیدترین و بهترین اسباب بازی در بلوک ندارند، من پیشنهاد می کنم آنها را خنک کنند

10. I left my socks on the floor again this morning. I thought she was going to blow a fuse !
[ترجمه ترگمان]من امروز صبح socks رو روی زمین گذاشتم! فکر می کردم می خواد یه فیوز رو منفجر کنه
[ترجمه گوگل]صبح روز بعد جکهای من را روی زمین گذاشتم من فکر کردم او قصد دارد به فیوز ضربه بزند!

11. A primary sign that you are overloading wires is your continuously blow a fuse when turning on a particular light or using a certain electrical outlet.
[ترجمه ترگمان]یک نشانه اولیه که شما برای سیم های بار الکتریکی بیش از حد مجاز هستید، در هنگام تبدیل به یک نور خاص و یا استفاده از یک پریز برق خاص، به طور مداوم یک فیوز را منفجر می کند
[ترجمه گوگل]یک نشانه اولیه که سیمها را بیش از حد بارگذاری می کنید، هنگامی که یک نور خاص را روشن می کنید یا از یک منبع الکتریکی خاص استفاده می کنید، یک فیوز به طور مداوم ضربه می زند

12. And part of it may be your role models: Maybe you've seen other people in your family blow a fuse when they're mad.
[ترجمه ترگمان]و بخشی از آن ممکن است به نقش شما تبدیل شود: شاید شما افراد دیگری را در خانواده خود دیدید که عصبانی می شوند
[ترجمه گوگل]و بخشی از آن ممکن است الگوی نقش شما باشد ممکن است دیگران را در خانواده تان دیده باشید، هنگامی که آنها دیوانه می شوند، یک فیوز را می بینند

13. The referee was so unfair that they were about to blow a fuse.
[ترجمه ترگمان]داور آن قدر ناعادلانه بود که می خواستند فیوز را منفجر کنند
[ترجمه گوگل]داور خیلی غیرمنصفانه بود که آنها قصد داشتند یک فیوز ضربه بزنند

14. Attempting to plug your outdoor lighting to an indoor outlet will often blow a fuse because the indoor outlet is not equipped to handle such power.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای مسدود کردن نور بیرونی شما به یک خروجی داخلی اغلب فیوز را منفجر می کند چون خروجی داخلی برای رسیدگی به چنین قدرتی مجهز نیست
[ترجمه گوگل]تلاش برای وصل کردن نورپردازی در فضای باز خود به یک منبع داخلی، اغلب یک فیوز را منفجر می کند؛ چرا که خروجی داخلی برای دستیابی به چنین قدرتی مجهز نیست

پیشنهاد کاربران

یهویی عصبانی شدن

خشمناک شدن، از جا دررفتن

از کوره در رفتن


کلمات دیگر: