کلمه جو
صفحه اصلی

couple


معنی : جفت، زن و شوهر، دوتا، نر و ماده، زوج، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن، بهم بستن، وصل کردن، جفت کردن، پیوستن
معانی دیگر : دو عدد، (عامیانه) چند، چند عدد، چند تا (گاهی بدون: of)، جفت شدن یا کردن، به هم پیوستن، به هم وصل کردن، همبند کردن، همبسته کردن، (هرچیزی که دو چیز را به هم جفت کند) بست، بند، پیوند، (برق و مکانیک) کوپل، کوپلاژ، گشتاور، کوپلاژ کردن، جفت گیری کردن، (قدیمی) زناشویی کردن

انگلیسی به فارسی

زوج، جفت، دوتا، زن و شوهر، به‌هم بستن، پیوستن، جفت شدن


جفت، جفت کردن، جفت شدن، وصل کردن


زن و شوهر، زوج، جفت، دوتا، نر و ماده، جفت شدن، جفت کردن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، عمل امتزاج و جفت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• pair, duo, group of two persons or things; (mechanics) two equal forces acting in opposite directions (causing rotation)
connect, join, link; marry; mate, engage in sexual intercourse
a couple is two people who are married, living together, or having a sexual or romantic relationship.
you can also use couple to describe two people who you see together on a particular occasion.
a couple of people or things means two people or things.
if one thing is coupled with another, the two things are done or dealt with together.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زوج نیرو - زوج - جفت - کوپ - جفت نیرو
[برق و الکترونیک] زوج ؛ تزویج 1. دو فلز که نظیر ترموکوپل به هم متصل شده باشند . 2. اتصال دو مدار به گونه ای که سیگنال ها بتوانند از یکی به دیگری منتقل شوند. - تزویج شدن، پیوستن، زوج
[نساجی] عمل رو شده دو جزء ترکیب کننده در رنگهای آزوئیک - عمل دی آزوتاسیون و ظهور رنگ در رنگینه های مستقیم ظاهر شونده - جفت شدن
[ریاضیات] دو، بستگی، پیوند، جفت کردن، جفت نیرو، زوج، جفت، مزدوج شدن

مترادف و متضاد

جفت (اسم)
match, couple, twin, afterbirth, pair, placenta, coupling, mate, team, double, cobber, peer, twain, cully, dyad, tandem, syzygy

زن و شوهر (اسم)
couple, pair

دوتا (اسم)
couple, twin, tow, twain

نر و ماده (اسم)
couple, pair, hermaphrodite, intersex

زوج (اسم)
couple, twin, even, conjunction, pair, spouse, twain

جماع کردن (فعل)
couple, ride, copulate

جفت شدن (فعل)
couple

عمل امتزاج و جفت کردن (فعل)
couple

بهم بستن (فعل)
truss, couple, apply, fagot, faggot

وصل کردن (فعل)
couple, connect, screw, yoke, conjoin

جفت کردن (فعل)
graft, truss, accompany, mortise, dovetail, couple, assemble, geminate, twin, link, yoke, husband, mortice

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

pair of things


Synonyms: brace, couplet, deuce, doublet, duo, dyad, husband and wife, item, newlyweds, set, span, team, twain, twosome, yoke


join two things


Synonyms: bracket, bring together, buckle, clasp, coalesce, cohabit, come together, conjoin, conjugate, connect, copulate, harness, hitch, hook up, link, marry, match, pair, unite, wed, yoke


Antonyms: disconnect, disjoin, divide, separate, unbuckle, uncouple


جملات نمونه

1. a couple (of) cups of coffee
چند فنجان قهوه

2. a couple of big, hefty books
یک جفت کتاب بزرگ و سنگین

3. a couple of books
دو تا کتاب

4. a couple of friends
دو نفر دوست

5. that couple is not cut out for each other
آن زوج برای هم ساخته نشده اند.

6. the couple finalized their marriage plans
آن زوج نقشه ی ازدواج خود را تکمیل کردند.

7. a childless couple
زوج (زن و شوهر) بی بچه

8. a newlywed couple
جفت تازه ازدواج کرده

9. a newly-wed couple
زن و شوهری که تازه ازدواج کرده اند

10. an engaged couple
زوجی که با هم نامزد هستند

11. an incompatible couple that were always arguing
زن و شوهر ناسازگاری که مرتب با هم محاجه می کردند

12. the engaged couple necked on the back seat of the car
آن دو نامزد در صندلی عقب اتومبیل عشقبازی کردند.

13. the married couple compromised on whether to buy a rug or a car
زن و شوهر در مورد خرید فرش یا اتومبیل با هم توافق کردند.

14. the young couple are minded to marry
آن زوج جوان در اندیشه ی ازدواج هستند.

15. a married couple
زن و شوهر،زن و مرد ازدواج کرده

16. in a couple of shakes (or in two shakes of a lamb's tail)
(انگلیس - عامیانه) زود،در یک آن،الان

17. they matched a couple of dimes to see who would pay for dinner
آنها با دو سکه ی ده سنتی سر پول شام شیر یا خط کردند.

18. they paired a couple of cards
او دو ورق (بازی) را با هم جور کرد.

19. i now pronounce this couple man and wife
اکنون این زوج را زن و شوهر اعلام می کنم.

20. they were an affectionate couple
آنها زوج مهربانی بودند.

21. we¨ll be ready in a couple of ticks
تا چند لحظه ی دیگر آماده خواهیم بود.

22. the political ideas of that (married) couple coincide completely
عقاید سیاسی آن زن و شوهر کاملا متوافق اند.

23. the diamond wedding anniversary of that aged couple
جشن شصتمین سال ازدواج آن زن و شوهر پیر

24. he bunked at a neighbor's house for a couple of nights
دو شب در خانه ی یکی از همسایگان خوابید.

25. the invasion of privacy of a newly married couple
به هم زدن خلوت یک زوج تازه ازدواج کرده

26. I always take a couple of aspirins when I feel a cold starting.
[ترجمه گلی افجه ] من وقتی احساس سرما خوردگی می کنم دو تا اسپرین می خورم
[ترجمه ترگمان]من همیشه یک جفت aspirins می خورم وقتی احساس سرما می کنم
[ترجمه گوگل]من همیشه دوز آسپرین مصرف می کنم وقتی شروع به سردی می کنم

27. The bridal couple stood up for the first dance.
[ترجمه ترگمان]عروس و داماد برای اولین رقص بلند شدند
[ترجمه گوگل]زوج عروسی برای رقص اول ایستاده بودند

28. I have a couple of things to do now.
[ترجمه ترگمان] الان چندتا کار دارم که باید انجام بدم
[ترجمه گوگل]من باید چند کار انجام دهم

29. A couple of the younger teachers tittered at his smutty jokes.
[ترجمه ترگمان]دوتا از اساتید جوان به لطیفه های his می خندیدند
[ترجمه گوگل]یک زن و شوهر از معلمان جوان ترجیح می دهند جوک های خنده دار او را بشنود

30. She calls her father every couple of days.
[ترجمه ترگمان] اون هر چند روز به پدرش زنگ میزنه
[ترجمه گوگل]او هر دو روز از پدرش می پرسد

a couple of friends

دو نفر دوست


a couple of books

دو تا کتاب


a newly-wed couple

زن و شوهری که تازه ازدواج کرده‌اند.


a special party for couples and their children

مهمانی ویژه‌ی زوج‌ها و کودکان آنها


a couple (of) cups of coffee

چند فنجان قهوه


Their protest was coupled with threats.

اعتراض آنان با تهدید همراه بود.


The dining-car was coupled to the locomotive.

واگن غذاخوری به لوکوموتیو وصل بود.


coupled equations

(ریاضی) معادلات هم‌بسته


اصطلاحات

a married couple

زن و شوهر، زن و مرد ازدواج کرده


پیشنهاد کاربران

جفت بودن

زن وشوهر

در نقشه برداری قرائت زاویه به صورت کوپل یعنی قرائت با هر دو قسمت نوار نقاله

چند چیز با هم a couple of

زوج

دوتا

( با چیزی ) همراه بودن

دو زوج

دو نفر که در مواقع خاص ملاقات می کنند ( مثل زوج هنری )

Couple of :یعنی دو یا سه تا

دوالاسه تا

a couple of minutes دو یا سه دقیقه

چند
a couple of day. چند روزی

نامزد کردن یا شدن ( مواقعی استفاده میکنیم که بخوایم بگیم دونفر جفت شدن باهم اما برای اینکه بگیم کسی نامزد فلانی است از fiance استفاده میکنیم )

( در مکانیک ) گشتاور

پیوند دادن

زوج=two people who are married or involved in a romantic relationship with each other .

در زبان فارسی در گذشته این واژه بوده - کوپل - شوربختانه از واژه های فراموش شده است چون فارسی و انگلیسی از یک ریشه اند دقیقن برابر همین واژه در فارسی بوده نگاه کنید به فرهنگ لغت فرس از اسدس توسی که واژه نامه زبان فارسی در سده پنجم هستش

اَسدی توسی این واژه را آورده که نوشته معنیش = جفت و چسبیدن و. . . اَست

( با چیزی ) مصادف، هم زمان شدن

چندی ، مثلا دو جفت که در کنار هم قرار می گیرند ، چگونگی قرار گرفتن در کنار همدیگر

این واژه در گویش مردم کوهستانی گلستان، به معنای جفت، چسباندن، چفت کردن ( کیپ کردن یا بستن ) ، جفت و جور کردن و شبیه این لغات می باشد. البته شاید وارداتی باشد. من نمی دانم.

زوج، زن و شوهر، تعداد کم


زوج
زن و شوهر

Twin = جفت

Couple=زن و شوهر 🔴wife and husband🔴


زوج
چند

couple ( فیزیک )
واژه مصوب: جفت نیرو
تعریف: دو نیروی موازی با اندازه های یکسان و جهت های مخالف که در دو نقطه و در دو امتداد متفاوت بر جسم وارد می شوند

Taekook is the best fucking couple

جفت زدن


کلمات دیگر: