1. I'd like to confabulate with my friends at weekends.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم آخر هفته ها با دوستام صحبت کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم با دوستانم در تعطیلات آخر هفته مذاکره کنم
2. I know, teacher with her confabulate.
[ترجمه ترگمان] می دونم، معلم با her
[ترجمه گوگل]من می دانم، معلم با confabulate او
3. They compared her performance on a range of psychological tests with that of two patients with frontal lobe brain damage who don't confabulate, and with five healthy controls.
[ترجمه ترگمان]آن ها عملکرد خود را در یک سری آزمایش ها روانی با دو بیمار مغزی لوب پیشانی که don و پنج کنترل سالم دارند مقایسه کردند
[ترجمه گوگل]آنها عملکرد خود را در طیف وسیعی از آزمون های روانشناختی با دو بیمار مبتلا به آسیب مغزی لوب پیشانی مقایسه کردند که با پنج کنترل سالم انجام نمی شد
4. The sofa of ancient formula, can sit to also can lie, still perhaps can put down small tea table, drink confabulate .
[ترجمه ترگمان]مبل فرمول باستانی، می تواند جایی بنشیند که بتواند روی آن دراز بکشد، اما شاید هم می تواند میز کوچک چای را پایین بیاورد، confabulate را بنوشد
[ترجمه گوگل]مبل از فرمول باستان، می تواند نشستن نیز می تواند دروغ، هنوز هم شاید می توانید میز چای کوچک قرار دهید، نوشیدن confabulate
5. In this materialist view, people perceive God’s existence because their brains have evolved to confabulate belief systems.
[ترجمه ترگمان]در این دیدگاه materialist، مردم وجود خدا را درک می کنند زیرا مغزشان به سیستم های باور confabulate تکامل یافته است
[ترجمه گوگل]در این دیدگاه ماتریالیست، مردم به وجود خدا می اندیشند، زیرا مغز آنها برای اصلاح سیستم های اعتقادی تکامل یافته است