کلمه جو
صفحه اصلی

populate


معنی : دارای جمعیت کردن، مسکون کردن
معانی دیگر : دارای سکنه کردن، هنگه دار کردن، ساکن شدن در، اشغال کردن

انگلیسی به فارسی

دارای جمعیت کردن، ساکن شدن، مسکون کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: populates, populating, populated
مشتقات: populated (adj.)
(1) تعریف: to be residents of; inhabit.
مشابه: people

- The town is populated by two thousand people.
[ترجمه شهاب الدین] این شهر 2 هزار نفر جمعیت دارد
[ترجمه ترگمان] شهر پر از دو هزار نفر است
[ترجمه گوگل] این شهر توسط دو هزار نفر جمعیت دارد
- A large variety of birds populate the rain forest.
[ترجمه ترگمان] انواع زیادی از پرندگان در جنگل بارانی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل] تنوع زیادی از پرندگان جنگل باران را پر می کند

(2) تعریف: to supply with residents or inhabitants.
مشابه: people

- The government wished to quickly populate its new colonies.
[ترجمه ترگمان] دولت می خواست به سرعت مستعمره جدید خود را پر کند
[ترجمه گوگل] دولت آرزو کرد که به سرعت مستعمرات جدید خود را پر کند

• inhabit, reside in; settle, establish a home
if an area is populated by people or animals, those people or animals live there.

مترادف و متضاد

دارای جمعیت کردن (فعل)
populate

مسکون کردن (فعل)
populate

جملات نمونه

Lions populate only a small part of Africa.

شیرها فقط بخش کوچکی از افریقا را اشغال می‌کنند.


This forest is heavily populated by all kinds of animals.

این جنگل دارای تعداد زیادی از انواع حیوانات است.


1. lions populate only a small part of africa
شیرها فقط بخش کوچکی از افریقا را اشغال می کنند.

2. Immigrants from all over the world populate this city.
[ترجمه ترگمان]مهاجران از سراسر جهان در این شهر ساکن هستند
[ترجمه گوگل]مهاجران از سراسر جهان این شهر را پر می کنند

3. The French began to populate the island in the 15th century.
[ترجمه ترگمان]فرانسویان در قرن پانزدهم شروع به پر کردن جزیره کردند
[ترجمه گوگل]فرانسه در قرن 15 میلادی این جزیره را پر کرد

4. The settlers began to move inland and populate the river valleys.
[ترجمه ترگمان]مهاجران شروع به نقل مکان به داخل و ساکن دره های رودخانه کردند
[ترجمه گوگل]مهاجران شروع به حرکت در داخل و دره های رودخانه ای کردند

5. As organisms evolved to populate land, they required an elaborate mechanism of water conservation.
[ترجمه ترگمان]زمانی که موجودات زنده به پر کردن زمین تکامل یافتند، به یک مکانیسم پیچیده حفاظت از آب نیاز داشتند
[ترجمه گوگل]همانطور که ارگانیسم ها برای تجمع زمین ها تکامل یافته بودند، آنها نیاز به یک ساز و کار دقیق از حفاظت از آب داشتند

6. In the UI thread, populate your tree or table with placeholder values and, in a background Job, retrieve the real values and update the tree as you fetch them.
[ترجمه ترگمان]در رشته رابط کاربر، پر کردن درخت یا جدول شما با مقادیر placeholder و، در شغل پس زمینه، مقادیر حقیقی را بازیابی کرده و درخت را به هنگام آوردن آن ها به روز رسانی کنید
[ترجمه گوگل]در موضوع UI، درخت یا جدول خود را با ارزش های حفره ذخیره کنید و در یک پس زمینه شغلی، مقادیر واقعی را بازیابی کنید و درختان را به روز کنید تا آنها را بردارید

7. Study populate() to see how to create dynamic GUI elements, and even page layouts, in real time.
[ترجمه ترگمان]مطالعه ()به منظور مشاهده نحوه ایجاد عناصر گرافیکی کاربر، و حتی طرح بندی های صفحه، در زمان واقعی
[ترجمه گوگل]مطالعه جمعیت () برای دیدن نحوه ایجاد عناصر GUI پویا، و حتی پوسته صفحه، در زمان واقعی

8. The query used to populate a cursor's work table when the cursor is opened.
[ترجمه ترگمان]پرس و جوی مورد استفاده برای جمع آوری یک جدول کار مکان نما زمانی که مکان نما باز می شود
[ترجمه گوگل]پرس و جو استفاده شده برای پر کردن یک جدول کارگاه مکان نما هنگامی که مکان نما باز می شود

9. Populate a text box when a button is clicked.
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک دکمه کلیک می شود یک جعبه متن باز کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک دکمه روی آن کلیک کنید، جعبه متن را ببندید

10. Select the NewAtomFeed module to populate the Context root field.
[ترجمه ترگمان]پیمانه NewAtomFeed را انتخاب کنید تا زمینه ریشه متن را جمع آوری کنید
[ترجمه گوگل]ماژول NewAtomFeed را برای پر کردن زمینه ریشه محتوا انتخاب کنید

11. To populate the load chunk queue, the chunk prioritizer applies the specs to the various elements in the load file set and cuts a chunk as a file and puts it in the queue with the specified priority.
[ترجمه ترگمان]برای پر کردن صف مقدار بار، chunk chunk مشخصات عناصر مختلف در مجموعه فایل بار را اعمال می کند و یک تکه را به عنوان یک فایل برش می دهد و آن را در صف با اولویت مشخص قرار می دهد
[ترجمه گوگل]برای پر کردن بار تکه های بار، اولویت بندی تکه ها، مشخصات را به عناصر مختلف در مجموعه فایل بار اعمال می کند و یک تکه را به عنوان یک فایل برش می دهد و آن را در صف با اولویت مشخص قرار می دهد

12. Moss-draped conifers and ferns populate Quinault, a Pacific rain forest in Washington State's Olympic National Park. The Park is a UNESCO World Heritage site.
[ترجمه ترگمان]درختان مخروطی و سرخس ها و سرخس ها در Quinault، جنگل بارانی آرام در پارک ملی المپیک واشنگتن این پارک یکی از مکان های میراث جهانی یونسکو است
[ترجمه گوگل]مخروطی ها و قارچ های مجهز به خزه، Quinault، یک جنگل بارانی در اقیانوس آرام در پارک ملی المپیک واشنگتن، را در خود جای داده است پارک یک سایت میراث جهانی یونسکو است

13. The microorganisms Algae in the water over populate because the surplus nitrogen.
[ترجمه ترگمان]The جلبک در آب بیش از populate زندگی می کند، چون نیتروژن مازاد
[ترجمه گوگل]میکروارگانیسم ها جلبک ها در آب به دلیل نیتروژن مازاد جمعیت

14. To oblige idling artists we populate public squares with famous men.
[ترجمه ترگمان]ما برای این هنرمندان بی کار، میدان عمومی را با مردان مشهور پر می کنیم
[ترجمه گوگل]برای اعطای هنرمندان خالی به ما مربع های عمومی با مردان معروف

15. Chlorinate ornamental fountain or populate fountain with larvivorous fish.
[ترجمه ترگمان]یک فواره پر زرق و برق یا فواره پر از ماهی larvivorous
[ترجمه گوگل]چشمه های تزئینی کلرینتین یا چشمه های چشمه ای با ماهی های خاویار

German immigrants also populated Texas.

کوچ‌گران آلمانی در تگزاس هم ساکن شدند.


Only Indians populated Peru.

فقط سرخپوستان در پرو زندگی می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

( کامپیوتر ) پر کردن ( وارد کردن اطلاعات یا داده در کامپیوتر )

به دست آمده
موجود
شناخته شده
در دسترس

اشغال کردن
به خود اختصاص دادن
پر کردن
فضا را گرفتن

Populate : تولید جمعیت کردن - وارد کردن افراد جدید به این جهان - در واقع همون زاد و ولد کردن - زاییدن
Populated : پر جمعیت - شلوغ
Pollute : آلوده کردن
Polluter : آلاینده
Pollutant : آلوده کننده
Polluted : آلوده
Popular : پرطرفدار
Famous : مشهور و معروف

سکنا گزیدن - آباد کردن

آباد کردن


کلمات دیگر: