1. pie in the sky
نقشه ی غیر عملی،آرمان تحقق ناپذیر،خواب و خیال
2. kidney pie
پای (نوعی تاس کباب) قلوه
3. meat pie
پای گوشت دار
4. eat humble pie
فروتنی کردن (به ویژه با توبه و اذعان به لغزش های خود)،خود را حقیر کردن
5. jahangir likes apple pie
جهانگیر پای سیب دوست دارد.
6. as easy as pie
(عامیانه) بسیار آسان،مثل آب خوردن
7. in london we had kidney pie
در لندن پای قلوه خوردیم.
8. have a finger in the pie
1- در کاری شرکت داشتن،دست اندر کار بودن 2- فضولی کردن،دخالت بی جا کردن
9. she wanted her finger in every political pie
او می خواست در هر کار سیاسی دخالت داشته باشد.
10. teachers did not get their share of the economic pie
معلم ها از رونق اقتصادی سهمی نبردند.
11. For dessert there's a fruit pie of some sort .
[ترجمه محمدرضا جعفری] برای دسر ، یک نوع خاص کیک میوه ای وجود دارد.
[ترجمه ترگمان]برای دسر خوردن دسر میوه آیه
[ترجمه گوگل]برای دسر یک نوع میوه ای وجود دارد
12. He wants a bigger share of the pie.
[ترجمه محمدرضا جعفری] او سهم بیشتری از سود را می خواست .
[ترجمه ترگمان] اون یه سهم بزرگ تر از کیک میخواد
[ترجمه گوگل]او می خواهد سهم بیشتری از پای
13. He baited his hook with pie.
[ترجمه ترگمان]او قلاب را با پای خود به قلاب قلاب کرده بود
[ترجمه گوگل]او قلاب خود را با پای خیس کرد
14. Can you manage another slice of pie?
[ترجمه ترگمان]میتونی یه تیکه دیگه از کیک رو مدیریت کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یک تکه دیگر از پای را مدیریت کنید؟
15. She cut the pie into six portions.
[ترجمه ترگمان]کیک را به شش قسمت تقسیم کرد
[ترجمه گوگل]او را به شش قسمت تقسیم کرد