کلمه جو
صفحه اصلی

nodding

انگلیسی به فارسی

تکان دادن، با سر اشاره کردن، سرتکان دادن


جملات نمونه

1. have a nodding (or passing) acquaintance
کمی آشنایی داشتن

2. have a nodding acquaintance with someone (or something)
با کسی (یا چیزی) از دور آشنایی داشتن،کمی شناختن

3. the old man sat nodding in front of the tv
پیرمرد جلو تلویزیون نشسته بود و چرت می زد.

پیشنهاد کاربران

سر تکان دادن به منظور تائید

آشنایی مختصر
سرتکان دادن

signify

تکان دادن سر بدلیل تاسف خوردن برای چیزی.


کلمات دیگر: