کلمه جو
صفحه اصلی

bereave


معنی : محروم کردن، داغدیده کردن
معانی دیگر : (امروزه بیشتر به صورت bereft به کار می رود) محروم کردن، بی بهره کردن، ماتم زده کردن، سوگوار کردن

انگلیسی به فارسی

محروم کردن، داغ‌دیده کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bereaves, bereaving, bereaved, bereft
مشتقات: bereavement (n.), bereaver (n.)
(1) تعریف: to deprive and make mournful (usu. fol. by "of").
مشابه: deprive

- The hurricane bereaved her of her family.
[ترجمه ترگمان] طوفان اون رو از دست داده
[ترجمه گوگل] طوفان او را از خانواده اش بیرون آورد

(2) تعریف: to deprive or strip away from, as by force or tribulation.
مشابه: deprive

- The invaders bereaved the villagers of their homes and possessions.
[ترجمه ترگمان] مهاجمان روستائیان خانه های خود و اموال آنان را bereaved
[ترجمه گوگل] مهاجمان روستاییان خانه ها و دارایی های خود را از دست دادند
- The war bereaved us of all hope.
[ترجمه ترگمان] جنگ ما رو از همه امید نجات میده
[ترجمه گوگل] جنگ ما را از همه امید ربود

• deprive; be deprived, suffer loss

مترادف و متضاد

محروم کردن (فعل)
dispossess, cut off, debar, exclude, bereave, deprive, divest, evacuate, geld, foreclose, devest, disappoint

داغدیده کردن (فعل)
bereave

جملات نمونه

She was bereft of hope or happiness.

او از امید یا خوشی بی‌بهره بود.


1. She expressed her sympathy to the bereaved family.
[ترجمه گلی افجه ] او با خانواده سوگوار ابراز همدردی کرد
[ترجمه ترگمان]همدردی خود را نسبت به خانواده bereaved ابراز می داشت
[ترجمه گوگل]او ابراز همدردی با خانواده اش کرد

2. He was bereaved of his wife last year.
[ترجمه گلی افجه ] او سال گذشته سوگوار زنش شده بود
[ترجمه ترگمان]سال پیش از زنش جدا شده بود
[ترجمه گوگل]او سال گذشته از همسرش بی خبر بود

3. The clergy prey on bereaved families.
[ترجمه ترگمان]روحانیان خانواده های داغ دیده را طعمه خود می کنند
[ترجمه گوگل]شکار روحانی در خانواده های بیهوده

4. The team now seems bereft of inspiration.
[ترجمه ترگمان]این تیم در حال حاضر فاقد الهام است
[ترجمه گوگل]اکنون تیم، الهام بخش است

5. The bereaved is / are still in mourning.
[ترجمه ترگمان]bereaved هنوز عزادار هستند
[ترجمه گوگل]از دست رفته / در حال عزاداری است

6. Mr Dinkins visited the bereaved family to offer comfort.
[ترجمه ترگمان]آقای Dinkins از خانواده داغدار دیدن کرد تا به آن ها دلداری بدهد
[ترجمه گوگل]آقای دینکینز خانواده خانوادگی را برای راحتی فراهم کرد

7. Alone now and almost penniless, he was bereft of hope.
[ترجمه ترگمان]اکنون تنها و تقریبا بی پول بود، دیگر امیدی نداشت
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تنها و تقریبا بی نقص، او امید زیادی نداشت

8. The plane crash bereaved her of her busband.
[ترجمه گلی افجه ] سانحه هوایی او را سوگوار شوهرش کرد
[ترجمه ترگمان] سقوط هواپیما اون رو از \"busband\" جدا کرده
[ترجمه گوگل]سقوط هواپیما او را از نوار باند خود را از دست داد

9. The accident bereaved Jack of his wife.
[ترجمه ترگمان] اون حادثه \"جک\" رو از دست داد
[ترجمه گوگل]تصادف جک همسرش را از دست داد

10. His death in 1990 left her completely bereft.
[ترجمه گلی افجه ] مرگ او در ۱۹۹۰ ان زن را کاملا به سوگ نشاند
[ترجمه ترگمان]مرگ او در سال ۱۹۹۰ او را کاملا محروم کرد
[ترجمه گوگل]مرگ او در سال 1990، او را کاملا از بین برد

11. The shock of his departure had left her feeling alone and bereft.
[ترجمه گلی افجه ] شوک عزیمت او , زن را دچار احساس تنهایی و اندوه کرد
[ترجمه ترگمان]شوک ناشی از حرکت او را به حال خود رها کرده بود و خود را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]شوک از خروج او احساس خود را به تنهایی و رها کرد

12. Our sympathies go to the bereaved.
[ترجمه ترگمان] علاقه ما به the
[ترجمه گوگل]همدردی ما به زخمی شدن

13. Illness bereaved her of her husband.
[ترجمه گلی افجه ] بیماری او را از شوهرش جدا کرد
[ترجمه ترگمان]بیماری او را از شوهر خود منع می کند
[ترجمه گوگل]بیماری او را از شوهرش بیرون کرد

14. We sympathized with the bereaved family.
[ترجمه ترگمان]ما با خانواده bereaved همدردی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما با خانواده فراموش شده همدردی کردیم

bereft of his company

محروم از مصاحبت او


A mother recently bereaved.

مادری که اخیراً داغ‌دار شده است.


The bereaved family are still in mourning.

خانواده‌ی سوگوار هنوز عزاداری می‌کنند.


پیشنهاد کاربران

عزادار شدن

داغدار

سوگ , ماتم , عزا , داغداری , جدایی


کلمات دیگر: