کلمه جو
صفحه اصلی

bread and butter


معنی : نان و پنیر، وسیله معاش
معانی دیگر : 1- نان و کره 2- امرار معاش، (کسب) روزی 3- بخش اصلی، اساسی، متعارفی، عادی، روزمره، وابسته به امرار معاش، وابسته به درآمد اساسی، ممر درآمد، سرچشمه ی رزق و روزی، نان وپنیر درخورجوانی، وابسته بکسب معاش، معمولی، همه جایی، کسل کننده

انگلیسی به فارسی

نان و کره


(مجازی) رزق و روزی، معاش، معیشت


نان و کره، نان و پنیر، وسیله معاش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) the chief means of supporting oneself.

- He likes to take artistic photos, but journalism is his bread and butter.
[ترجمه Metis] او دوست دارد عکسهای هنری بگیرد ولی روزنامه نگاری منبع اصلی درآمد اوست.
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد عکس های هنری بگیرد، اما روزنامه نگاری نان و کره او است
[ترجمه گوگل] او دوست دارد عکس های هنری بگیرد، اما روزنامه نگاری نان و کره است
صفت ( adjective )
(1) تعریف: providing the basic financial support.

- the firm's bread-and-butter housing contracts
[ترجمه ترگمان] قراردادهای مسکن نان و کره شرکت
[ترجمه گوگل] قرارداد مسکن نان و کره شرکت
- my bread-and-butter jobs
[ترجمه ترگمان] شغل هایی مثل نان و کره
[ترجمه گوگل] شغل نان و کره من

(2) تعریف: of a letter or note, expressing thanks for another's hospitality.

• maintenance, livelihood, source of income
habitual, routine, usual; practical, material
the bread and butter of a person or organization is the activity or work that provides their main source of income.
the bread-and-butter issues, questions, or problems are the ones that are the most basic and important.

مترادف و متضاد

نان و پنیر (اسم)
bread and butter

وسیله معاش (اسم)
bread and butter, livelihood

جملات نمونه

1. a bread-and-butter product
محصول اصلی

2. a practical bread-and-butter education
یک آموزش عملی و اساسی

3. he wrote a bread-and-butter letter to his host
نامه ی تشکرآمیزی به میزبان خود نوشت.

4. The mobile phone business was actually his bread and butter.
[ترجمه ترگمان]کسب وکار تلفن همراه در واقع نان و کره او بود
[ترجمه گوگل]کسب و کار تلفن همراه در واقع نان و کره بود

5. She had only a slice of bread and butter for breakfast.
[ترجمه ترگمان]فقط یک تکه نان و کره برای صبحانه خورده بود
[ترجمه گوگل]او فقط یک تکه نان و کره برای صبحانه داشت

6. Would you like some more bread and butter?
[ترجمه ترگمان]نان و کره بیشتری میل دارید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما نان و کره بیشتر میخواهید؟

7. Acting is his bread and butter.
[ترجمه Alireza] منبع اصلی درآمد ایشان، هنرپیشگی است.
[ترجمه ترگمان]هنرپیشگی، نان و کره او است
[ترجمه گوگل]عمل نان و کره او است

8. Painting is his bread and butter.
[ترجمه Alireza] منبع اصلی درآمد وی، نقاشی است.
[ترجمه ترگمان]نقاشی، نان و کره اوست
[ترجمه گوگل]نقاشی نان و کره است

9. I devoured the bread and butter.
[ترجمه ترگمان]نان و کره را خوردم
[ترجمه گوگل]نان و کره را نوشیدم

10. The local operators manage the bread and butter chores of poster production and display, media buys and the like.
[ترجمه ترگمان]اپراتورهای محلی کاره ای روزانه نان و کره پوستر و نمایش، رسانه ها و امثال آن ها را مدیریت می کنند
[ترجمه گوگل]اپراتورهای محلی نان و کره کارهای تولید پوستر و نمایش، خرید رسانه و غیره را مدیریت می کنند

11. There was bread and butter, both fresh, and an assortment of tinned food.
[ترجمه ترگمان]نان و کره، هر دو تازه و مقداری غذای کنسرو شده بود
[ترجمه گوگل]نان و کره وجود دارد، هر دو تازه، و مجموعه ای از مواد غذایی کنسرو شده

12. Before that, my bread and butter was going out and doing concerts.
[ترجمه ترگمان]قبل از آن، نان و کره من بیرون می رفتند و کنسرت را اجرا می کردند
[ترجمه گوگل]پیش از آن، نان و کره من بیرون رفت و کنسرتی داشت

13. They dispense pills, bread and butter to children arriving for school, and take blood samples.
[ترجمه ترگمان]آن ها به کودکانی که به مدرسه می آیند، قرص های نان، نان و کره می دهند و نمونه های خون می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها قرص ها، نان و کره را برای کودکان که برای مدرسه وارد می شوند، تجویز می کنند و نمونه های خون را می گیرند

14. She poured his beer, got him more bread and butter, and other little things.
[ترجمه ترگمان]آبجو برایش ریخت، نان و کره بیشتری برایش آورد و چیزهای کوچک دیگر
[ترجمه گوگل]او آبجو را ریخت و نان و کره و چیزهای دیگرش را به او داد

a bread and butter letter

نامه‌ی تشکر (از میزبان)


پیشنهاد کاربران

مترادف livelihood به معنی امرار معاش ، راه درآمد.
مثال:
1 - I do a lot of photography, but accounting is my bread and butter.
2 - Most people are focused on ordinary, bread - and - butter concerns.

ممر درآمد
The mobile phone business was actually his bread and butter.

نان و پنیر؛ وسیله معاش

آب و نون

Dr's hand is her bread and butter
دست دکتر وسیله ی امرار معاش اوست.

درآمد بخور و نمیر

یک فعالیت یا کاری که برای به دست آوردن پولی که نیاز داری ، مهمترین یا تنها منبع درآمد کسی

نون وآب

کاری، وسیله ای، چیزی که هر روز استفاده می کنیم

نانِ شب


کلمات دیگر: