کلمه جو
صفحه اصلی

like a fish out of water


ناراحت، در جایی نامناسب، در محذور

انگلیسی به انگلیسی

• out of its place, not in its element, out of its natural surroundings

جملات نمونه

1. I felt like a fish out of water in my new school.
[ترجمه ن] من در مدرسه ی جدیدم احساس راحتی ندارم
[ترجمه مریم] در مدرسه جدیداحساس غربت داشتم و راحت نبودم.
[ترجمه ترگمان]احساس کردم انگار یک ماهی در مدرسه جدیدم از آب بیرون امده است
[ترجمه گوگل]من در مدرسه جدیدم ماهی را از آب احساس کردم

2. With my working - class background I feel like a fish out of water among these high - society people.
[ترجمه مریم] با تجربه ای که از طبقه پایین جامعه بودن دارم در میان افراد طبقه بالای جامعه معذب هستم.
[ترجمه ترگمان]با سابقه کار در طبقه کارگر، من احساس می کنم که یک ماهی از آب در بین این افراد جامعه بالا از آب بیرون می آید
[ترجمه گوگل]با پس زمینه کلاس کار من احساس می کنم که ماهی در خارج از میان این افراد بالا جامعه است

3. "Like a fish out of water" was an apt description of how I felt in my new job.
[ترجمه ترگمان]\" مانند یک ماهی از آب، توصیف مناسبی از نحوه احساس من در شغل جدید خود بود
[ترجمه گوگل]'مانند یک ماهی خارج از آب' توصیف مناسب از چگونگی احساس در کار جدید من بود

4. With these people he'd feel like a fish out of water.
[ترجمه ترگمان]با این آدم ها انگار ماهی از آب بیرون امده بود
[ترجمه گوگل]با این افراد او مانند یک ماهی از آب احساس می کند

5. I felt like a fish out of water.
[ترجمه مهدی] من احساس کردم در شرایط نامناسبی هستم
[ترجمه مهدی] احساس معذب بودن داشتم
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که یک ماهی از آب بیرون می آید
[ترجمه گوگل]من ماهی را از آب احساس کردم

6. Alyssia watched from the sidelines, feeling like a fish out of water, watching Piers from under her lashes.
[ترجمه ترگمان](آلیسیا)از حاشیه دور شد، مثل یک ماهی از آب بیرون آمد و پیرس را از زیر مژه هایش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]الیسیا از حاشیه تماشا کرد، ماهی را از آب تماشا می کرد، تماشا می کرد و از در زیر ضربه هایش پیره

7. She feels like a fish out of water among the celebrities.
[ترجمه ترگمان]او مانند یک ماهی از آب در میان افراد مشهور احساس می کند
[ترجمه گوگل]او مانند یک ماهی در میان افراد مشهور احساس می کند

8. What's the matter with you? You look like a fish out of water.
[ترجمه ترگمان]تو چت شده؟ مثل یه ماهی که از آب بیرون میاد
[ترجمه گوگل]با شما چه حسی دارد؟ شما مانند ماهی بیرون از آب نگاه کنید

9. As a non - golfer, I felt like a fish out of water at the clubhouse.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک گلف باز، من احساس کردم که یک ماهی از آب در باشگاه ورزشی خارج شده است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک غرفه غیرقانونی، احساس میکنم یک ماهی در آب در باشگاه است

10. Yes, but sometimes I feel like a fish out of water.
[ترجمه ترگمان]بله، اما بعضی وقت ها احساس می کنم ماهی از آب بیرون می آید
[ترجمه گوگل]بله، اما گاهی اوقات من ماهی را از آب احساس می کنم

11. With them he'd feel " like a fish out of water ".
[ترجمه ترگمان]با آن ها احساس می کرد که \"مثل یک ماهی از آب بیرون می زند\"
[ترجمه گوگل]با آنها، او احساس می کند 'مانند ماهی خارج از آب' است

12. I felt like a fish out of water at the party because I knew no one.
[ترجمه ترگمان]به خاطر اینکه کسی را نمی شناختم احساس کردم که یک ماهی آب از آب بیرون می آید
[ترجمه گوگل]چون هیچ کس را نمی شناختم، ماهی را از آب در حزب احساس کردم

13. He's like a fish out of water when he tries to dance.
[ترجمه ترگمان]وقتی می خواهد برقصد، مثل یک ماهی آب می شود
[ترجمه گوگل]او هنگامی که سعی می کند رقص، مانند یک ماهی از آب بیفتد

14. Tom felt like a fish out of water at the party because he knew no one.
[ترجمه ترگمان]تام مثل ماهی از آب بیرون آمد، چون کسی را نمی شناخت
[ترجمه گوگل]تام مانند یک ماهی در خارج از آب احساس می کرد چون هیچ کس نمی دانست

پیشنهاد کاربران

معذب بودن، سر جای خود بند نبودن

ناراحت بودن به خاطر اینکه با بقیه افراد اون جمع متفاوت هستید

احساس غربت داشتن / معذب بودن

▪️I felt like a fish out of water in my new school.

در مدرسه جدیدم معذب بودم ( احساس غربت کردم )


کلمات دیگر: