کلمه جو
صفحه اصلی

overtake


معنی : سبقت، رسیدن به، سبقت گرفتن بر، رد شدن از
معانی دیگر : (رانندگی یا مسابقه و غیره) رسیدن به و گذشتن از، جلو زدن، سبقت گرفتن، (ناگهان) مستولی شدن بر، چیره شدن

انگلیسی به فارسی

رسیدن به، سبقت گرفتن بر، رد شدن از


غرق شدن، سبقت، رسیدن به، سبقت گرفتن بر، رد شدن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overtakes, overtaking, overtaken, overtook
(1) تعریف: to catch up or come even with.
مترادف: catch up, overhaul
مشابه: approach, catch, gain, reach, take

(2) تعریف: to pass by after catching up with.
مترادف: overcome, overhaul, pass
مشابه: catch up, exceed, lap, outrun, outstrip, surpass

(3) تعریف: to befall suddenly or unexpectedly.
مترادف: take
مشابه: befall, betide, catch, overcome, overwhelm, surprise

• catch up to; pass; surpass; come upon suddenly, attack suddenly
if you overtake a moving vehicle or person, you pass them because you are moving faster than they are.
if an event overtakes you, it happens unexpectedly or suddenly, before you are ready for it.
see also overtook.

مترادف و متضاد

سبقت (اسم)
advance, lead, precession, antecedence, overtaking, overtake, precedence, advantage, supremacy, dominance

رسیدن به (فعل)
attain, reach, have, overtake, touch

سبقت گرفتن بر (فعل)
overtake, outdistance, outmaneuver

رد شدن از (فعل)
overtake

catch; pass


Synonyms: beat, befall, better, catch up with, come upon, engulf, gain on, get past, get to, happen, hit, leave behind, outdistance, outdo, outstrip, overhaul, overwhelm, reach, strike, take by surprise


Antonyms: fall behind


جملات نمونه

1. Pulling out to overtake, the car collided head-on with a van.
[ترجمه ترگمان]در حالی که با یک بارکش سر و کله ت - - ت - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]ماشین با سرنشین شدن با یک ون در حالیکه به جلو رانده شد، با ماشین برخورد کرد

2. He pulled out to overtake a truck.
[ترجمه sad] او کنار کشید تا کامیون سبقت بگیرد
[ترجمه ترگمان]بیرون آمد تا به یک کامیون برسد
[ترجمه گوگل]او کشیده شد تا یک کامیون را غارت کند

3. He pulled out to overtake the van.
[ترجمه Lili] او کنار کشید تا ون سبقت بگیرد
[ترجمه ترگمان]او بیرون آمد تا به ون برسد
[ترجمه گوگل]او کشیده شد تا به ون برسد

4. We managed to overtake the last train.
[ترجمه ترگمان]موفق شدیم آخرین قطار را ببینیم
[ترجمه گوگل]ما موفق به رسیدن آخرین قطار شدیم

5. It's dangerous to overtake on a bend.
[ترجمه علی فتح اللهی] سبقت گرفتن سر پیچ خطرناک است.
[ترجمه ترگمان]از پیچ خوردن خیلی خطرناکه
[ترجمه گوگل]خطرناک شدن در خم شدن خطرناک است

6. I accelerated to overtake the bus.
[ترجمه امین جهانگرد] من گاز دادم تا از اتوبوس سبقت بگیرم
[ترجمه ترگمان]سرعت گرفتم تا به اتوبوس برسم
[ترجمه گوگل]من شتاب زد به اتوبوس

7. It's dangerous to overtake at a corner.
[ترجمه ترگمان]رسیدن به یک گوشه خیلی خطرناک است
[ترجمه گوگل]در یک گوشه خطرناک است

8. He tried to overtake on the inside.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد به درون بیاید
[ترجمه گوگل]او سعی کرد در داخل از آن عبور کند

9. I went to overtake him on the back straight on the last lap.
[ترجمه ترگمان]من به طرف او رفتم تا او را در آغوش بگیرم
[ترجمه گوگل]من رفتم تا او را در پشت برگردانم

10. The car accelerated to overtake me.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به سرعت به طرف من آمد
[ترجمه گوگل]ماشین به سرعت به من حمله کرد

11. He was about to pull out to overtake the guy in front of him.
[ترجمه ترگمان]می خواست بیرون بکشد تا به طرف مقابل او برسد
[ترجمه گوگل]او در حال آماده شدن برای فرار از مرد در مقابل او بود

12. Tragedy was shortly to overtake him, however.
[ترجمه ترگمان]با این حال، تراژدی به زودی به او رسید
[ترجمه گوگل]با این حال تراژدی به زودی او را غرق کرد

13. I pulled out to overtake a bus.
[ترجمه ترگمان]خودم را بیرون کشیدم تا به اتوبوس برسم
[ترجمه گوگل]من بیرون رفتم تا یک اتوبوس را غرق کنم

14. He increased his speed to overtake the lorry.
[ترجمه ترگمان]او سرعت خود را برای سبقت گرفتن از کامیون افزایش داد
[ترجمه گوگل]او سرعت خود را برای غلبه بر کامیون افزایش داد

15. Always check your rear view mirror before you overtake .
[ترجمه ترگمان]همیشه قبل از اینکه به جلو برسی آینه پشت your را نگاه کن
[ترجمه گوگل]همیشه آینه دید عقب خود را پیش از رسیدن به تو چک کنید

The next truck we overtook was an 18-wheeler.

کامیون بعدی که از آن جلو زدیم شانزده چرخ بود.


Japan has overtaken Germany in industrial production.

ژاپن از نظر تولید صنعتی از آلمان جلو زده است.


Another storm overtook the helpless mariners.

طوفان دیگری بر ملوانان بیچاره نازل شد.


Fear overtook him.

ترس بر او مستولی شد.


They were overtaken by many misfortunes.

بدبختی‌های زیادی به سر آنان آمد.


پیشنهاد کاربران

رسیدن به کسی

پیش افتادن
غالب آمدن، مغلوب ساختن، غلبه یافتن

حمله یا اتفاق ناگهانی

مستولی شدن

چربیدن

مثال: Economic power of emerging market economies overtakes developed markets

قدرت اقتصادی بازار اقتصادهای نوظهور بر اقتصادهای پیشرفته می چربد

سبقت گرفتن


Pass another car by going faster

بیش از. . . .

پیشی گرفتن

جلو زدن

( معمولا در فیلم های ترسناک ) تسخیر کردن

سبقت و پیشی گرفتن

China’s economy and military can overtake US, but it still won’t become global superpower

نفوذ کردن


کلمات دیگر: