نجوش، نادوستوار، نامهربان، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، سرد، سرسنگین، خصومت آمیز، ناهمراه، نامساعد
unfriendly
نجوش، نادوستوار، نامهربان، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، سرد، سرسنگین، خصومت آمیز، ناهمراه، نامساعد
انگلیسی به فارسی
ناهمراه،غیر دوستانه،نامساعد
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
حالات: unfriendlier, unfriendliest
مشتقات: unfriendliness (n.)
حالات: unfriendlier, unfriendliest
مشتقات: unfriendliness (n.)
• (1) تعریف: aloof, unpleasant, or hostile to others.
• متضاد: affable, amiable, amicable, friendly, genial, neighborly, warm
• مشابه: antisocial, distant, hostile, inimical, surly, ugly
• متضاد: affable, amiable, amicable, friendly, genial, neighborly, warm
• مشابه: antisocial, distant, hostile, inimical, surly, ugly
- The neighbors are unfriendly, so I generally avoid them and don't ask any favors.
[ترجمه zeinab] همسایه ها صمیمی نیستند، بنابراین من معمولا از آنها دوری می کنم و هیچ درخواستی از آنها نمی کنم.
[ترجمه ترگمان] همسایگان غیر دوستانه هستند، بنابراین من معمولا از آن ها دوری می کنم و هیچ لطفی به آن ها نخواهم کرد[ترجمه گوگل] همسایه ها غیر دوستانه هستند، بنابراین من به طور کلی از آنها اجتناب می کنم و از هیچ مزایایی اجتناب نمی کنم
- She didn't mean to be unfriendly toward her co-worker, but she was in too much of a hurry to chat.
[ترجمه ترگمان] نمی خواست با هم کار او غیر دوستانه برخورد کند، اما خیلی عجله داشت که با او گپ بزند
[ترجمه گوگل] او به این معنی نیست که نسبت به همکارش غیر دوستانه باشد، اما در عین حال عجله برای گفتگو داشت
[ترجمه گوگل] او به این معنی نیست که نسبت به همکارش غیر دوستانه باشد، اما در عین حال عجله برای گفتگو داشت
- You should stay away from that dog; it's very unfriendly.
[ترجمه ترگمان] تو باید از آن سگ دور بمانی؛ این خیلی غیر دوستانه است
[ترجمه گوگل] شما باید از آن سگ دور بمانید؛ آن بسیار غیر دوستانه است
[ترجمه گوگل] شما باید از آن سگ دور بمانید؛ آن بسیار غیر دوستانه است
• (2) تعریف: not offering good prospects; not welcoming; forbidding.
• متضاد: benign, favorable, propitious
• مشابه: cool, forbidding, hostile, ugly
• متضاد: benign, favorable, propitious
• مشابه: cool, forbidding, hostile, ugly
- an unfriendly coastline
[ترجمه ترگمان] یک خط ساحلی غیر دوستانه
[ترجمه گوگل] خط ساحلی غیر دوستانه
[ترجمه گوگل] خط ساحلی غیر دوستانه
• hostile, antagonistic, unsociable, surly
someone who is unfriendly does not behave in a friendly way.
in warfare, a unfriendly country or armed force is one that is not likely to help you, but is likely to help your enemy.
someone who is unfriendly does not behave in a friendly way.
in warfare, a unfriendly country or armed force is one that is not likely to help you, but is likely to help your enemy.
مترادف و متضاد
nasty, hostile
Synonyms: acrimonious, against, alien, aloof, antagonistic, antisocial, censorious, chilly, cold, combative, competitive, conflicting, contrary, disaffected, disagreeable, distant, estranged, grouchy, grudging, gruff, hateful, ill-disposed, inauspicious, inhospitable, inimical, malicious, malignant, misanthropic, not on speaking terms, opposed, opposite, quarrelsome, sour, spiteful, surly, uncharitable, uncongenial, unfavorable, unneighborly, unpropitious, unsociable, vengeful, warlike
Antonyms: approachable, friendly, kind, nice, sociable
جملات نمونه
1. usually, dictatorial countries jam unfriendly stations
معمولا کشورهای دیکتاتوری روی ایستگاه های مخالف را پارازیت می اندازند.
2. he welcomed us in a very unfriendly manner
با روشی بسیار غیردوستانه از ما استقبال کرد.
3. The old man looked cross and unfriendly.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد عبوس و خشن به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]پیر مرد کورس و غیر دوستانه نگاه کرد
[ترجمه گوگل]پیر مرد کورس و غیر دوستانه نگاه کرد
4. Our golf club is run by a very unfriendly clique .
[ترجمه ترگمان]باشگاه گلف ما توسط یه گروه خیلی غیر دوستانه اداره میشه
[ترجمه گوگل]باشگاه گلف ما توسط یک کلاسیک بسیار غیر دوستانه اداره می شود
[ترجمه گوگل]باشگاه گلف ما توسط یک کلاسیک بسیار غیر دوستانه اداره می شود
5. I find her very aloof and unfriendly.
[ترجمه ترگمان]او را خیلی گوشه گیر و غیر دوستانه می بینم
[ترجمه گوگل]من او را بسیار محکم و غیر دوستانه می بینم
[ترجمه گوگل]من او را بسیار محکم و غیر دوستانه می بینم
6. Some people find her aloof and unfriendly.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم او را گوشه گیر و غیر دوستانه پیدا می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد بی نظیر و غیر دوستانه هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد بی نظیر و غیر دوستانه هستند
7. Our neighbours are unfriendly to us.
[ترجمه ترگمان]همسایگان ما نسبت به ما غیر دوستانه هستند
[ترجمه گوگل]همسایگان ما برای ما غیر دوستانه هستند
[ترجمه گوگل]همسایگان ما برای ما غیر دوستانه هستند
8. His tone was curt and unfriendly.
[ترجمه ترگمان]صدایش کوتاه و خشن بود
[ترجمه گوگل]لحن او مختل و غیر دوستانه بود
[ترجمه گوگل]لحن او مختل و غیر دوستانه بود
9. She has a rather cold, unfriendly manner.
[ترجمه ترگمان]رفتارش سرد و غیر دوستانه است
[ترجمه گوگل]او شیوه ای نسبتا سرد و غیر دوستانه دارد
[ترجمه گوگل]او شیوه ای نسبتا سرد و غیر دوستانه دارد
10. Are the British unfriendly?
[ترجمه ترگمان]آیا انگلیسی ها غیر دوستانه هستند؟
[ترجمه گوگل]آیا انگلیسی غیر دوستانه است؟
[ترجمه گوگل]آیا انگلیسی غیر دوستانه است؟
11. An unfriendly attitude of the shop-assistant often annoys customers.
[ترجمه ترگمان]رفتار غیر دوستانه فروشنده اغلب مشتریان را ناراحت می کند
[ترجمه گوگل]نگرش غیر دوستانه دستیار فروشگاه اغلب مشتریان را آزار می دهد
[ترجمه گوگل]نگرش غیر دوستانه دستیار فروشگاه اغلب مشتریان را آزار می دهد
12. We have created cities that are unfriendly to pedestrians.
[ترجمه ترگمان]ما شهرهایی را ساخته ایم که نسبت به عابر پیاده غیر دوستانه هستند
[ترجمه گوگل]ما شهرهایی را ایجاد کرده ایم که برای عابران غیر دوستانه هستند
[ترجمه گوگل]ما شهرهایی را ایجاد کرده ایم که برای عابران غیر دوستانه هستند
13. He was distinctly unfriendly towards me.
[ترجمه ترگمان]او به طور واضح نسبت به من غیر دوستانه بود
[ترجمه گوگل]او به طور منفردی نسبت به من بود
[ترجمه گوگل]او به طور منفردی نسبت به من بود
14. I didn't think he was unfriendly. I put him down as shy.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کردم او غیر دوستانه باشد او را همان طور که خجالتی بود کنار گذاشتم
[ترجمه گوگل]فکر نکنم او غیر دوستانه باشد من او را به عنوان خجالتی گذاشتم
[ترجمه گوگل]فکر نکنم او غیر دوستانه باشد من او را به عنوان خجالتی گذاشتم
He welcomed us in a very unfriendly manner.
با روشی بسیار غیردوستانه از ما استقبال کرد.
پیشنهاد کاربران
نامطلوب
خشک
جدی
بدون تعارف
جدی
بدون تعارف
غیر دوستانه
unpleasant or not polite to somebody
ســـرد، غیـر دوستآنهــ، رسمـے
The old man looked cross and unfriendly.
غیــر دوستآنح**
خصمانه
رفتار غیر دوستانه
معنی:غیردوستانه
متضاد:friendly_دوستانه
متضاد:friendly_دوستانه
انسان نچسب
ناشناس، غیر آشنا
متضاد=friendly
Friend : دوست
Friendly : دوستانه، صمیمی
Unfriedly : خشک، بی روح، سرد
Friendly : دوستانه، صمیمی
Unfriedly : خشک، بی روح، سرد
کلمات دیگر: