مهاجرت کردن، نقل مکان کردن
move away
انگلیسی به فارسی
پیشنهاد کاربران
کنار رفتن ، کنار کشیدن ، مهاجرت ، مهاجرت کردن به
means stop living in one place and go to live in another
مهاجرت کردن به جایی_مهاجرت
مهاجرت کردن
مهاجرت
رفتن از جایی به جای دیگر
تغیر دادن مکان زندگی
تخلیه مزاج کردن
مهاجرت کردن، تغییر مکان، رفتن از جایی به جای دیگر
مهاجرت, مهاجرت کردن, مهاجرت به, مهاجرت کردن به , نقل مکان
Move away means stop living in one place and go to live in another
Stop living in one place and go to live in another
رفتن به دور / کنار
مهاجرت کردن، رفتن ازجایی به جای دیگر
مهجرت
هر گونه نقل مکان
درکنار _درجای دیگر_مهاجرت کردن
نقل مکان
سفر کردن ترک کردن مکان در جایی زندگی نکردن
Top living in apace
Top living in apace
تغییر محل زندگی
مهاجرت، از جایی به جایی نقل مکان کردن یا سفر
کنار رفتن
Move away means stop living in one place and go to live another.
نقل مکان کردن
کوچ ، مهاجرت ، نقل مکان
از جایی به جای دیگر سفر کردن
منصرف شدن
فاصله گرفتن _کنار گذاشتن
اسباب کشی
مهاجرت از جایی به جایی دیگر
مهاجرت از جایی به جایی دیگر
Going somewhere else
means stop leaving in one place and go to live in another :نقل مکان کردن ، مهاجرت کردن
دنبال کردن
دویدن به سمت. . . . . . .
دنبال. . . . . . . . دویدن
دنبال. . . . . . . . دویدن
مترادف:shift
از اینجا بروید
دوری گزیدن
مهاجرت کردن، اسباب کشی کردن
مهاجرت کردن از جایی به جای دیگر
move away means stop living in one place and go to live in other
مهاجرت کردن - نقل مکان کردن - اسباب کشی کردن☺
ترک کردن ( مکانی ) - هجرت کردن - مهاجرت کردن - اسباب کشی گردن
از جایی به جای دیگر رفتن
دور شدن، کوچ کردن
● دور شدن
● مهاجرت کردن
■ معمولا وقتی با حرف اضافه from و off و towards می اید معنی "فاصله گرفتن یا بیرون امدن از چیزی ( مثل موضوع بحث ) " و یا "تغییر ذهنیت دادن درباره چیزی یا عادتی" می دهد
● مهاجرت کردن
■ معمولا وقتی با حرف اضافه from و off و towards می اید معنی "فاصله گرفتن یا بیرون امدن از چیزی ( مثل موضوع بحث ) " و یا "تغییر ذهنیت دادن درباره چیزی یا عادتی" می دهد
از جایی به جای دیگری رفتن
مهاجرت کردن
تغییر مکان زندگئ
تغییر مکان زندگئ
رفتن به دور - مهاجرت کردن
کناره گرفتن از جایی. . . .
move away means stop living in one place and go to live in another
به معنی مهاجرت کردن
به معنی مهاجرت کردن
جدا شدن
عزیمت
عبور
سفر
نقل مکان
مهاجرت
عزیمت
عبور
سفر
نقل مکان
مهاجرت
کلمات دیگر: