سرکوب شده، واپس رانده، سرکوفته، فروداشته، جلوگیری شده
repressed
سرکوب شده، واپس رانده، سرکوفته، فروداشته، جلوگیری شده
انگلیسی به فارسی
جلوگیری شده
سرکوب شد، جلوگیری شده
انگلیسی به انگلیسی
• suppressed, restrained, controlled; subdued, quelled, quashed
repressed people try to stop themselves having natural feelings and desires, especially sexual ones.
a person's repressed feelings are the ones they do not allow themselves to know about consciously.
see also repress.
repressed people try to stop themselves having natural feelings and desires, especially sexual ones.
a person's repressed feelings are the ones they do not allow themselves to know about consciously.
see also repress.
جملات نمونه
1. repressed conflicts
ناسازگاری های سرکوب شده
2. repressed desires
امیال سرکوب شده
3. It is anger that is repressed that leads to violence and loss of control.
[ترجمه ترگمان]این خشم است که منجر به خشونت و از دست دادن کنترل می شود
[ترجمه گوگل]این خشم است که سرکوب می شود که منجر به خشونت و از دست دادن کنترل می شود
[ترجمه گوگل]این خشم است که سرکوب می شود که منجر به خشونت و از دست دادن کنترل می شود
4. He repressed his natural sexual desires as sinful.
[ترجمه ترگمان]امیال شهوانی خود را به عنوان گناه سرکوب می کرد
[ترجمه گوگل]او میل جنسی طبیعی خود را به عنوان گناهکار تحمیل کرد
[ترجمه گوگل]او میل جنسی طبیعی خود را به عنوان گناهکار تحمیل کرد
5. She repressed her desire to mention his name.
[ترجمه گلی افجه ] او تمایل خود به دانستن اسم ان مردرا سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]او از این که نام خود را در میان بگذارد، به خود فشار می آورد تا نام خود را به زبان بیاورد[ترجمه گوگل]او تمایل خود را برای اشاره به نام او سرکوب کرد
6. He repressed a sudden desire to cry.
[ترجمه ترگمان]ناگهان دلش می خواست گریه کند
[ترجمه گوگل]او میل ناگهانی به گریه را سرکوب کرد
[ترجمه گوگل]او میل ناگهانی به گریه را سرکوب کرد
7. Brenda repressed the urge to shout at him.
[ترجمه ترگمان]براندا از میل به فریاد زدن به او جلوگیری می کرد
[ترجمه گوگل]برندا خواستار فریاد او شد
[ترجمه گوگل]برندا خواستار فریاد او شد
8. His childhood was repressed and solitary.
[ترجمه ترگمان]دوران کود کیش به تنهایی و تنهایی بود
[ترجمه گوگل]دوران کودکی او سرکوب و انفرادی بود
[ترجمه گوگل]دوران کودکی او سرکوب و انفرادی بود
9. For years he had successfully repressed the painful memories of childhood.
[ترجمه ترگمان]سال ها بود که با موفقیت خاطرات دردناک کودکی را در خود سرکوب کرده بود
[ترجمه گوگل]برای سالها او با موفقیت خاطرات دردناکی از دوران کودکی را سرکوب کرد
[ترجمه گوگل]برای سالها او با موفقیت خاطرات دردناکی از دوران کودکی را سرکوب کرد
10. The military government repressed the striking workers.
[ترجمه ترگمان]دولت نظامی کارگران اعتصابی را سرکوب کرد
[ترجمه گوگل]حکومت نظامی کارگران قابل توجهی را سرکوب کرد
[ترجمه گوگل]حکومت نظامی کارگران قابل توجهی را سرکوب کرد
11. English people are notoriously repressed and don't talk about their feelings.
[ترجمه ترگمان]مردم انگلیسی به طور رسمی از احساسات آن ها خودداری می کنند و درباره احساسات آن ها حرف نمی زنند
[ترجمه گوگل]مردم انگلیسی سرزنش می شوند و درباره احساسات خود صحبت نمی کنند
[ترجمه گوگل]مردم انگلیسی سرزنش می شوند و درباره احساسات خود صحبت نمی کنند
12. He repressed a shudder of disgust.
[ترجمه ترگمان]او از بیزاری از بیزاری خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او یک نفر از انزجار را سرکوب کرد
[ترجمه گوگل]او یک نفر از انزجار را سرکوب کرد
13. The little boy was repressed by his parents and seldom spoke.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش از شنیدن این حرف خودداری کردند و به ندرت با هم صحبت می کردند
[ترجمه گوگل]پسر بچه توسط والدینش سرکوب شد و به ندرت صحبت می کرد
[ترجمه گوگل]پسر بچه توسط والدینش سرکوب شد و به ندرت صحبت می کرد
14. He had long ago repressed the painful memories of his childhood.
[ترجمه ترگمان]مدت ها پیش خاطرات دردناک دوران کود کیش را در خود سرکوب کرده بود
[ترجمه گوگل]او مدتهاست خاطرات دردناک از دوران کودکی خود را سرکوب کرده است
[ترجمه گوگل]او مدتهاست خاطرات دردناک از دوران کودکی خود را سرکوب کرده است
15. Some have charged that the Puritans were sexually repressed and inhibited.
[ترجمه ترگمان]برخی ادعا کرده اند که پیرایشگران از نظر جنسی سرکوب شده اند و مهار شده اند
[ترجمه گوگل]برخی از آنها متهم کرده اند که Puritans سرکوب و مهار شده اند
[ترجمه گوگل]برخی از آنها متهم کرده اند که Puritans سرکوب و مهار شده اند
پیشنهاد کاربران
در ژنتیک مهار شدن
خودمانی:آدم عقده ای
اغوا کردن
سرکوب
سرکوب شده - عقده ای - محدود شده - جلوگیری و فرو داشته شد - واپس مونده
adjective
[more repressed; most repressed]
1 : stopped from being expressed or remembered
◀️repressed sexuality/anger
◀️a repressed memory
2 : having feelings or desires that are not allowed to be expressed
◀️a repressed child
◀️a sexually repressed man
3 : kept under control by force
◀️a repressed minority
◀️RepressedGoneWild
adjective
[more repressed; most repressed]
1 : stopped from being expressed or remembered
◀️repressed sexuality/anger
◀️a repressed memory
2 : having feelings or desires that are not allowed to be expressed
◀️a repressed child
◀️a sexually repressed man
3 : kept under control by force
◀️a repressed minority
◀️RepressedGoneWild
کلمات دیگر: