1- رها کردن، بیرون دادن، به خارج فرستادن 2- آشکار کردن، فاش کردن
let out
1- رها کردن، بیرون دادن، به خارج فرستادن 2- آشکار کردن، فاش کردن
انگلیسی به فارسی
گشاد کردن
رها کردن
جیغ و فریاد کشیدن
فاش کردن، آشکار کردن
بیرون بیایید
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to allow to be known.
• مترادف: disclose, divulge, expose, reveal, uncover
• مشابه: spring, tell
• مترادف: disclose, divulge, expose, reveal, uncover
• مشابه: spring, tell
• release, free; make a piece of clothing larger
مترادف و متضاد
Release
to allow someone to use a room, building etc in exchange for money
Enlarge by adjusting one or more seams
Of sound (to emit)
Disclose
جملات نمونه
1. He let out a torrent of abuse/angry words.
[ترجمه ترگمان]سیلی از فحش و ناسزا نثار او کرد
[ترجمه گوگل]او یک سر و صدا از سوء استفاده / کلمات عصبانی را منتشر کرد
[ترجمه گوگل]او یک سر و صدا از سوء استفاده / کلمات عصبانی را منتشر کرد
2. The cat was wailing to be let out.
[ترجمه ترگمان]گربه فریاد می کشید که بیرون بیاید
[ترجمه گوگل]گربه گریه میکرد تا بیرون بیاد
[ترجمه گوگل]گربه گریه میکرد تا بیرون بیاد
3. He suddenly let out a piercing shriek.
[ترجمه ترگمان]ناگهان جیغی گوش خراش کشید
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی صدای جرقه بزنید
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی صدای جرقه بزنید
4. The lion let out a great roar.
[ترجمه ترگمان]شیر نعره بلندی کشید
[ترجمه گوگل]شیر یک سر و صدا بزرگ را رها کرد
[ترجمه گوگل]شیر یک سر و صدا بزرگ را رها کرد
5. All of a sudden he let out a piercing shriek.
[ترجمه ترگمان]ناگهان جیغی گوش خراش کشید
[ترجمه گوگل]او ناگهان صدای جر و بحث پر سر و صدا را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]او ناگهان صدای جر و بحث پر سر و صدا را خاموش کرد
6. She let out a loud sneeze.
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند عطسه کرد
[ترجمه گوگل]او فریاد زده بود
[ترجمه گوگل]او فریاد زده بود
7. He let out a loud groan of frustration.
[ترجمه ترگمان]او ناله ای ازسر ناامیدی کشید
[ترجمه گوگل]او یک سر و صدا از سرخوردگی بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او یک سر و صدا از سرخوردگی بیرون کشید
8. The engine let out a bang.
[ترجمه ترگمان]موتور روشن شد
[ترجمه گوگل]موتور بیرون کشید
[ترجمه گوگل]موتور بیرون کشید
9. The baby let out a loud, satisfied belch.
[ترجمه ترگمان]بچه آروغ بلندی زد و آروغ بلندی زد
[ترجمه گوگل]کودک با صدای بلند و رضایتش را رها کرد
[ترجمه گوگل]کودک با صدای بلند و رضایتش را رها کرد
10. Clearly terrified, he let out a strangulated whimper.
[ترجمه ترگمان]با ترس و لرز شروع به زوزه کشیدن کرد
[ترجمه گوگل]به وضوح وحشت زده، او یک سیب زمینی خفنی را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]به وضوح وحشت زده، او یک سیب زمینی خفنی را خاموش کرد
11. He let out a cry that convulsed his bulky frame and jerked his arm.
[ترجمه ترگمان]فریادی کشید که قاب bulky را به لرزه درآورد و بازویش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او فریاد می زد که چارچوب انبوه خود را فشرده و بازویش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او فریاد می زد که چارچوب انبوه خود را فشرده و بازویش را تکان داد
12. He puffed out his fat cheeks and let out a lungful of steamy breath.
[ترجمه ترگمان]او گونه های چاقش را بیرون کشید و با نفسی پر از بخار نفسی را از دهانش خارج کرد
[ترجمه گوگل]او گونه های چربی اش را پف کرد و ریه ای از نفس نفس کشید
[ترجمه گوگل]او گونه های چربی اش را پف کرد و ریه ای از نفس نفس کشید
13. She let out a scream of pain.
[ترجمه ترگمان]فریادی از درد کشید
[ترجمه گوگل]او فریاد درد زد
[ترجمه گوگل]او فریاد درد زد
14. He let out a bloodcurdling scream.
[ترجمه ترگمان]جیغی وحشتناک کشید
[ترجمه گوگل]او فریاد خونریزی را رها کرد
[ترجمه گوگل]او فریاد خونریزی را رها کرد
15. He let out a strangulated squeak of outrage.
[ترجمه ترگمان]او از خشم جیغ کشید
[ترجمه گوگل]او یک صدای خنجر زده شد
[ترجمه گوگل]او یک صدای خنجر زده شد
پیشنهاد کاربران
سر دادن
کشیدن ( فریاد و داد و جیغ کشیدن )
فحش دادن
گفتن
( جیغ، فریاد و غیره ) زدن
با صدای بلند گفتن
خارج شدن
آزادشدن
Shriek
معنی اسمی : فرصتی برای فرار یا اجتناب کردن از یک موقعیت سخت
معنی فعلی : تمام شدن ، خاتمه یافتن
معنی فعلی : تمام شدن ، خاتمه یافتن
رها کردن یک حیوان
خاتمه یافتن و به پایان رسیدن
جار و جنجال به پا کردن
اجاره دادن
خاتمه یافتن و به پایان رسیدن
جار و جنجال به پا کردن
اجاره دادن
به زبان آوردن when Terry discovered that he had been abandoned he let out an angry oath.
تری وقتی فهمید که او را تنها گذاشته بودند ناسزایی را از روی خشم به زبان آورد .
تری وقتی فهمید که او را تنها گذاشته بودند ناسزایی را از روی خشم به زبان آورد .
1. به زبان اوردن . جیغ و فریاد و آه کشیدن let out sth
2. گشاد کردن لباسlet sth out
3. شارژ دادن برای ساختمان
4. به اتمام رساندن و ترک کردن . . مثلا پایان مدرسه و ترک کردن آن
2. گشاد کردن لباسlet sth out
3. شارژ دادن برای ساختمان
4. به اتمام رساندن و ترک کردن . . مثلا پایان مدرسه و ترک کردن آن
1. جیغ و فریاد کشیدن . . . بیرون دادن . مثال he let out shriek
2. . گشاد کردن لباس I likely let my dress out من اغلب گشاد میکنم لباسمو
3. اجاره دادن we are letting out our son's room to a student ما داریم اجاره میدیم اتاق پسرمون رو به یک دانش آموز
4 . به اتمام رسوندن و ترک کردن
2. . گشاد کردن لباس I likely let my dress out من اغلب گشاد میکنم لباسمو
3. اجاره دادن we are letting out our son's room to a student ما داریم اجاره میدیم اتاق پسرمون رو به یک دانش آموز
4 . به اتمام رسوندن و ترک کردن
در مورد لباس یا اشیا یعنی "باز کردن ( گشاد کردن ) "
1. بیرون دادن ( صدای ناگهانی )
2. اجازه به بیرون رفتن یا فرار کردن دادن
2. اجازه به بیرون رفتن یا فرار کردن دادن
آزاد
رها
فاش
باز کردن
رها
فاش
باز کردن
اقرار کردن
لو دادن
لو دادن
خارج ساختن
اجاره دادن
در جمله زیر
Let out a howl
ضجه کشیدن
جیغ کشیدن
فریاد سردادن
Let out a howl
ضجه کشیدن
جیغ کشیدن
فریاد سردادن
به معنای بیرون آمدن هم هست.
مثلا Let out a room از اتاق بیرون اومدن
مثلا Let out a room از اتاق بیرون اومدن
مکانی را ترک کردن
روانشناسی : برون افکنی
کلمات دیگر: