کلمه جو
صفحه اصلی

firsthand


دست اول، اصیل، مستقیم، اصلی، عالی، نخستین بازی کن، دست اول مستقیم، اصلی

انگلیسی به فارسی

مستقیم، اصلی، دست اول، (مجازاً) عالی


دست اول، مستقیما، مستقیم، اصلی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: from the original source; directly.

- I got the information firsthand from the inventor.
[ترجمه ترگمان] من اطلاعات دست اول از مخترع دارم
[ترجمه گوگل] من اطلاعات را از مخترع گرفتم
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or from the first source; direct.

- a firsthand account of the battle
[ترجمه ترگمان] یک شرح دست اول از جنگ،
[ترجمه گوگل] یک گزارش دست اول از نبرد

• from the original source
coming from the original source
from the original producer, from the original source, direct
first-hand information or experience is gained directly, rather than from other people or from books. attributive adjective here but can also be used as an adverb. e.g. this sort of experience can only be gained first-hand.

مترادف و متضاد

direct


Synonyms: eyewitness, immediate, primary, straight, straight from the horse’s mouth


Antonyms: hearsay, impersonal, indirect


جملات نمونه

1. firsthand information
اطلاعات دست اول

2. School trips give children firsthand experience not available in the classroom.
[ترجمه ترگمان]سفره ای آموزشی به کودکان تجربه دست اول در کلاس درس نمی دهند
[ترجمه گوگل]سفرهای مدرسه به کودکانی که در کلاس درس در دسترس نیستند، به طور اولویت برخورد نمی کنند

3. We should acquire more firsthand information.
[ترجمه ترگمان]ما باید اطلاعات دست اول بیشتری بدست آوریم
[ترجمه گوگل]ما باید اطلاعات دست اول را بدست آوریم

4. I learned the news about her mother's illness firsthand from Lena.
[ترجمه ترگمان]خبر بیماری مادرم را از لنا شنیدم
[ترجمه گوگل]خبر از بیماری مادرش را از دست لنا به دست آوردم

5. It's not firsthand information.
[ترجمه ترگمان]این اطلاعات دست اول نیست
[ترجمه گوگل]این اطلاعات دست اول نیست

6. You are important to me, and firsthand inquiry informs me that you are vitally important to your flock.
[ترجمه ترگمان]شما برای من مهم هستید، و این سوال به من اطلاع می دهد که شما برای گله شما خیلی مهم هستید
[ترجمه گوگل]شما برای من مهم است، و پرس و جو از قبل به من اطلاع می دهد که شما برای حیوانات اهلی حیاتی است

7. Their firsthand involvement in the human problems of cultural change has made a lasting impression on most of them.
[ترجمه ترگمان]مشارکت دست اول آن ها در مشکلات انسانی تغییر فرهنگی تاثیر ماندگاری بر بسیاری از آن ها داشته است
[ترجمه گوگل]دخالت اولویت آنها در مسائل انسانی تغییرات فرهنگی، بر بسیاری از آنها اثر ماندگار داشته است

8. Now our elected representatives are learning firsthand how petty and obnoxious federal regulation can be.
[ترجمه ترگمان]اکنون نمایندگان منتخب ما در حال فراگیری این هستند که چگونه مقررات فدرال نفرت انگیز و نفرت انگیز می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر نمایندگان منتخب ما از اولویت یاد می گیرند که چگونه مقررات فدرال خرده مقتضی و نجابت می تواند باشد

9. I heard her news firsthand.
[ترجمه ترگمان]اخبار دست اول او را شنیدم
[ترجمه گوگل]من ابتدا اخبارش را شنیدم

10. Anybody who runs it will know firsthand that you have experienced the true exhilaration of life.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که آن را اداره کند دست اول خواهد بود که شما نشاط واقعی زندگی را تجربه کرده اید
[ترجمه گوگل]هرکسی که آن را اجرا می کند، از دست اول می داند که شما تجسم حیرت آور زندگی را تجربه کرده اید

11. There was a six-page spread with Courtney's firsthand account of how she was planning her wedding.
[ترجمه ترگمان]یک صفحه شش صفحه بود که با توجه به چگونگی برنامه ازدواجش با کورتنی پخش شده بود
[ترجمه گوگل]یک صفحه شش صفحه ای با حساب دست اول کورتنی در مورد چگونگی برنامه ریزی عروسی او وجود داشت

12. The result, as Dillard knows firsthand, is a pink slip for many missile employees.
[ترجمه ترگمان]نتیجه، همانطور که دیلارد دست اول می داند، یک لغزش صورتی برای بسیاری از کارمندان موشک است
[ترجمه گوگل]نتیجه، همانطور که دیلارد از دست اول می داند، یک لغزش صورتی برای بسیاری از کارکنان موشک است

13. Dialogue also gives readers an interesting-sounding, firsthand account of information directly linked to your subject.
[ترجمه ترگمان]گفتمان همچنین به خوانندگان یک حساب جالب و دست اول درباره اطلاعات می دهد که مستقیما با سوژه شما مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]گفتگو نیز خوانندگان را جالب، صدایی، اولویت حساب اطلاعات مربوط به موضوع شما است

14. Barb knew firsthand how lonely that first year could be.
[ترجمه ترگمان]جک دست اول می دانست که این اولین سال چقدر تنهایی می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]بارگ از دست اول می دانست که تنها سال اول می تواند باشد

firsthand information

اطلاعات دست اول


پیشنهاد کاربران

اولین بار

درجه اول، وهله اول

بی واسطه
مستقیم

دست اول، ابتدایی

مستقیما، عینا

نگاه اول
فورا

تجربه‎ی شخصی مستقیم - مشاهده‎ی شخصی مستقیم

دست اول، نو، ابتکاری، تازه
برای نمونه: first - hand research: پژوهش دست اول یا نو

بی واسطه [تجربه]
مستقیم [تجربه]
دست اول

دست اول
environmental issues firsthand مسائل زیست محیطی دست اول

مستقیم یا از تجربه یا دانش خودتون

If you experience something first hand it means you experience it personally


کلمات دیگر: