بدرشتی، تند، باخشونت، ازروی سخت گیری
harshly
بدرشتی، تند، باخشونت، ازروی سخت گیری
انگلیسی به فارسی
به سختی
انگلیسی به انگلیسی
• roughly; in an unfeeling manner; cruelly
جملات نمونه
1. The grit beneath her soles grated harshly on the wooden deck.
[ترجمه ترگمان]سنگریزه زیر پایش به سختی روی عرشه چوبی سنگینی می کرد
[ترجمه گوگل]پودر زیر کفش به سختی روی عرشه چوبی رنده شده است
[ترجمه گوگل]پودر زیر کفش به سختی روی عرشه چوبی رنده شده است
2. He was harshly attacked by critics.
[ترجمه ترگمان]منتقدان به شدت مورد حمله قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]او توسط منتقدان به شدت مورد حمله قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او توسط منتقدان به شدت مورد حمله قرار گرفت
3. "Don't talk like that!" he interrupted harshly.
[ترجمه ترگمان]این جوری حرف نزن! او با خشونت حرف او را قطع کرد
[ترجمه گوگل]'مثل این حرف نزن!' او به شدت قطع شد
[ترجمه گوگل]'مثل این حرف نزن!' او به شدت قطع شد
4. 'Shut up,' Boris said harshly.
[ترجمه ترگمان]بوریس با خشونت گفت: خفه شو
[ترجمه گوگل]بوریس به سختی گفت: «خفه شو
[ترجمه گوگل]بوریس به سختی گفت: «خفه شو
5. She'sbeen told that her husband is being harshly treated in prison.
[ترجمه ترگمان]به او گفته بود که شوهرش در زندان با خشونت رفتار می کند
[ترجمه گوگل]او گفت که شوهرش به شدت در زندان درمان می شود
[ترجمه گوگل]او گفت که شوهرش به شدت در زندان درمان می شود
6. Do not judge her too harshly, as she was very young at the time.
[ترجمه ترگمان]او را خیلی خشن قضاوت نکنید، همان طور که در آن زمان بسیار جوان بود
[ترجمه گوگل]او را خیلی قضاوت نکنید، چون او در آن زمان خیلی جوان بود
[ترجمه گوگل]او را خیلی قضاوت نکنید، چون او در آن زمان خیلی جوان بود
7. The father harshly corrected his child for disobedience.
[ترجمه ترگمان]پدر به سختی بچه اش را به خاطر نافرمانی اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]پدر به شدت فرزند خود را برای نافرمانی اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]پدر به شدت فرزند خود را برای نافرمانی اصلاح کرد
8. I thought she'd been treated rather harshly.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم با کمی خشونت رفتار شده
[ترجمه گوگل]من فکر کردم او به شدت درمان شده بود
[ترجمه گوگل]من فکر کردم او به شدت درمان شده بود
9. The stones beneath her shoes grated harshly.
[ترجمه ترگمان]سنگ ها زیر پایش خشن بودند
[ترجمه گوگل]سنگهای زیر کفشهایش به شدت رنده شده اند
[ترجمه گوگل]سنگهای زیر کفشهایش به شدت رنده شده اند
10. I think you're judging her rather harshly.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تو داری او را به سختی قضاوت می کنی
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما او را محاکمه می کنید
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما او را محاکمه می کنید
11. You had little cause to judge him so harshly.
[ترجمه ترگمان]تو هیچ دلیلی برای قضاوت کردن با او نداشتی
[ترجمه گوگل]شما دلیلی برای قضاوت او نداشتید
[ترجمه گوگل]شما دلیلی برای قضاوت او نداشتید
12. 'Let me go,' he grated harshly.
[ترجمه ترگمان]با خشونت گفت: بگذار بروم
[ترجمه گوگل]'اجازه دهید به من برو،' او به سختی رنده شده است
[ترجمه گوگل]'اجازه دهید به من برو،' او به سختی رنده شده است
13. I own that I judged her harshly at first.
[ترجمه ترگمان]به خودم می گفتم که اول او را به سختی قضاوت کردم
[ترجمه گوگل]من خودم هستم که ابتدا او را به شدت محاکمه کردم
[ترجمه گوگل]من خودم هستم که ابتدا او را به شدت محاکمه کردم
14. His findings have been harshly criticized by fellow scientists.
[ترجمه ترگمان]یافته های او به شدت توسط دانشمندان مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]یافته های او توسط دانشمندان دیگر به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]یافته های او توسط دانشمندان دیگر به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است
پیشنهاد کاربران
به شدت
سختگیرانه
گنده گوزی
کلمات دیگر: