کلمه جو
صفحه اصلی

organise

انگلیسی به فارسی

سازمان دادن، متشکل کردن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن، تشکیل دادن، سازمند کردن، درست کردن


انگلیسی به انگلیسی

• arrange, order, systematise; establish, set up; unite; coordinate something; orchestrate, manage; unionise, form a union; organise into a labor union (also organize)

جملات نمونه

1. Use spidergrams to organise your English vocabulary into different subjects.
[ترجمه ترگمان]از spidergrams برای سازماندهی دایره لغات انگلیسی تان در موضوعات مختلف استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از spidergrams برای سازماندهی واژگان انگلیسی خود به موضوعات مختلف استفاده کنید

2. He has the ability to organise.
[ترجمه ترگمان]او توانایی سازماندهی را دارد
[ترجمه گوگل]او توانایی سازماندهی دارد

3. We can organise car rental from Chicago O'Hare Airport.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم اجاره اتومبیل را از فرودگاه شیکاگو O برگزار کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم کرایه ماشین را از فرودگاه شیکاگو O'Hare سازماندهی کنیم

4. Zip drives help people to organise their important information.
[ترجمه ترگمان]درایوهای پستی به مردم کمک می کنند تا اطلاعات مهم خود را سازماندهی کنند
[ترجمه گوگل]درایوهای فشرده به مردم کمک می کنند اطلاعات مهم خود را سازمان دهند

5. Smith prides himself on being able to organise his own life.
[ترجمه ترگمان]اسمیت به خودش افتخار می کند که بتواند زندگی خودش را سازماندهی کند
[ترجمه گوگل]اسمیت خود را قادر به سازماندهی زندگی خود می کند

6. Lacking sovereignty, they could organise no defence against their oppressors.
[ترجمه ترگمان]آن ها نداشتن حق حاکمیت، می توانند هیچ گونه دفاع از oppressors را سازمان دهی کنند
[ترجمه گوگل]عدم حاکمیت، آنها می توانند بدون دفاعی علیه ستمگران خود سازماندهی کنند

7. He tried to organise things so that the trip would be dressed up as a UN mission.
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرد تا همه چیز را سازماندهی کند تا سفر به عنوان ماموریت سازمان ملل متحد شود
[ترجمه گوگل]او سعی کرد همه چیز را سازماندهی کند تا سفر به عنوان یک مأموریت سازمان ملل متحد شود

8. I have to organise a seating plan for the dinner.
[ترجمه ترگمان]من باید یک برنامه کاری برای شام ترتیب بدهم
[ترجمه گوگل]من باید یک برنامه صندلی برای شام سازماندهی کنم

9. However you organise your checking routine, it is crucial to present written work which has been checked over for spelling.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برنامه کنترل خود را سازمان دهی کرده، برای ارائه کار کتبی که برای هجی کردن چک شده است، بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]با این حال شما منظم چک خود را سازماندهی می کنید، برای ارائه کار نوشته شده ای که برای املای چک شده است، بسیار مهم است

10. On a wider note, authors need to organise themselves to redress the current imbalance of power.
[ترجمه ترگمان]در یک نکته گسترده تر، نویسندگان باید خود را سازماندهی کنند تا عدم تعادل جریان قدرت را جبران کنند
[ترجمه گوگل]در یک یادداشت وسیع تر، نویسندگان باید خود را سازماندهی کنند تا نابرابری فعلی قدرت را اصلاح کنند

11. I invoked all the Lord Cardinal's power to organise a search for you.
[ترجمه ترگمان]من از قدرت خداوند برای سازماندهی یک جست و جوی تو استفاده کردم
[ترجمه گوگل]من تمام قدرت خداوند کاردینال را برای سازماندهی جستجو برای شما فراخواندم

12. It's a good idea if you can organise a space for each cat to call its own.
[ترجمه ترگمان]این یک ایده خوب است اگر بتوانید فضایی را برای هر یک از گربه ها سازماندهی کنید
[ترجمه گوگل]ایده خوبی است اگر شما می توانید یک فضای برای هر گربه به خود اختصاص دهید

13. The research will collect and organise data on these, with a view to evaluating the economic models.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق، با توجه به ارزیابی مدل های اقتصادی، داده ها را در این زمینه جمع آوری و سازماندهی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این تحقیق به منظور ارزیابی مدل های اقتصادی، جمع آوری و سازمان دهی داده ها در این زمینه است

14. It's very easy to organise some investigative work by children on school meals provision.
[ترجمه ترگمان]سازماندهی برخی کاره ای تحقیقی توسط کودکان در زمینه وعده های غذایی مدارس بسیار ساده است
[ترجمه گوگل]سازماندهی برخی از کارهای تحقیقاتی توسط کودکان در زمینه ارائه غذاهای مدرسه آسان است

15. It is necessary to organise the compounds in such a way that they are treated in a similar manner to individual words.
[ترجمه ترگمان]لازم است که ترکیبات به گونه ای ترتیب داده شوند که رفتار مشابهی با کلمات فردی داشته باشند
[ترجمه گوگل]لازم است ترکیبات را به گونه ای سازماندهی کنید که به شیوه ای مشابه با کلمات فردی رفتار شوند

پیشنهاد کاربران

سازمان دادن ، مرتب کردن ، بترتیب چیدن

سازمان دهی_برنامه ریزی

برای معانی بیشتر به مدخل organize رجوع کنید

ارگانیز - آلی

سازماندهی کردن

سازماندهی کردن ، مرتب کردن ، درواقع این کلمه verb است و اگر بخواهیم آن را به nouns تبدیل کنیم باید از suffix ، ment استفاده کنیم که می شود organisment به معنی سازمان

سازمان دادن ، مرتب کردن


کلمات دیگر: