کلمه جو
صفحه اصلی

out of place

انگلیسی به فارسی

خارج از محل


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: in a wrong or untypical location.
مترادف: dislocated, misplaced
مشابه: topsy-turvy, untidy

(2) تعریف: not fitting or appropriate.
مترادف: improper, inappropriate, incongruous, unseemly, unsuitable
مشابه: out of bounds

- That remark was out of place.
[ترجمه ترگمان] این حرف از جایی خارج شده بود
[ترجمه گوگل] این اظهار نظر بیجا بود

• not in the right place, unsuitable, not proper

جملات نمونه

1. Some of these books are out of place. Please put them in right order.
[ترجمه hanee] بعضی از کتاب ها در جای مناسب قرار ندارند. آنها را در جای درست قرار دهید.
[ترجمه ترگمان]بعضی از این کتاب ها بیرون هستند لطفا آن ها را مرتب کنید
[ترجمه گوگل]بعضی از این کتاب ها جای ندارند لطفا آنها را در جهت درست قرار دهید

2. I felt out of place among foreigners.
[ترجمه keivan nik] میان خارجی ها احساس دلتنگی ( غربت ) میکنم.
[ترجمه ترگمان]خود را در میان خارجی ها احساس می کردم
[ترجمه گوگل]من در خارج از کشور احساس کردم

3. He never seemed to feel out of place at social functions.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او هرگز در فعالیت های اجتماعی احساس مسئولیت نمی کند
[ترجمه گوگل]هرگز به نظر نمیرسد که در عملکردهای اجتماعی بیفایده باشد

4. His arty clothes look out of place in the office.
[ترجمه hanee] لباس های هنری او سبک لباس مناسبی برای دفتر کار نبودند.
[ترجمه ترگمان]لباس های arty به جای دیگری در دفتر به نظر می آیند
[ترجمه گوگل]لباس های هنری او در محل کار بی توجهی می کنند

5. I felt completely out of place among all these successful people.
[ترجمه hanee] حس می کنم در بین این افراد موفق جایگاهی ندارم.
[ترجمه ترگمان]در بین تمام این افراد موفق احساس غربت می کردم
[ترجمه گوگل]من در میان تمام این افراد موفق به طور کامل از بین رفتم

6. Her remarks were out of place.
[ترجمه hanee] نظرات او نابه جا بودند.
[ترجمه ترگمان]Her خارج از محل بود
[ترجمه گوگل]اظهارات او جایگاهی نداشت

7. Modern furniture would be out of place in a Victorian house.
[ترجمه ترگمان]مبلمان مدرن در یک خانه ویکتوریایی از رده خارج می شد
[ترجمه گوگل]مبلمان مدرن در خانه ویکتوریا بیگانه خواهد بود

8. His remarks are out of place.
[ترجمه ترگمان] His خارج از محل هستن
[ترجمه گوگل]اظهارات او بیخبر است

9. Her criticisms were quite out of place.
[ترجمه ترگمان]انتقادات روت کاملا از جایی خارج بود
[ترجمه گوگل]انتقادهای او کاملا بی قرار بود

10. The paintings looked strangely out of place.
[ترجمه ترگمان]نقاشی ها عجیب به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]نقاشی ها به طرز عجیب و غریبی به نظر نمی رسید

11. The kitchen was spotlessly clean,(Sentence dictionary) with nothing out of place.
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه تمیز و تمیز بود، (فرهنگ لغت نامه)بدون هیچ چیز
[ترجمه گوگل]آشپزخانه بی نقص تمیز بود (فرهنگ لغت حکم) و هیچ چیز جایگزین نیست

12. Not a strand of her golden hair was out of place.
[ترجمه ترگمان]حتی یک تار موی طلایی او هم از جایی خارج نشده بود
[ترجمه گوگل]نه رشته ای از موی طلایی او جایگزین نبود

13. I felt out of place in my suit and tie.
[ترجمه ترگمان]در کت و شلوار و کراوات خودم احساس غربت می کردم
[ترجمه گوگل]من در کت و شلوار و کت و شلوار خودم احساس ناامیدی کردم

14. Some of these files seem to be out of place.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که برخی از این پرونده ها از رده خارج هستند
[ترجمه گوگل]برخی از این فایل ها به نظر نمی رسد که جای آنها باشد

15. The boy looked uncomfortable and out of place among the adults.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او در میان افراد بالغ ناراحت و ناراحت به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]این پسر ناراحت و بی نظیر در میان بزرگسالان بود

پیشنهاد کاربران

سر جایش نیست

بی ربط

بی جا، بی ربط

فرامکان ( جایی بیرون از مکان )

بیجا و غیرمعمول، غیرمتعارف، نامربوط، غیرطبیعی، بی ربط، غریب، نابجا، بدجا.
اگه فرضا یک سلبریتی ( چهره های شاخص ) در مسائلی که به حوزه تخصصیش ارتباط نداره، اظهار نظر کارشناسانه بکنه، از out of place میشه استفاده کرد ( اظهار نظر بیجا، اظهار نظر بی ربط، نابجا )
نکته ترجمه ای: اگه من دوست را به جشن عروسیم دعوت کنم و اون در مراسم حضور پیدا کنه، فرض کنیم دوستم هیچ کدوم از حاضران را نشناسه. دوستم اونجا احساس میکنه که حضورش نابجا بوده.
در ترجمه، نمیگیم این فرد احساس نابجا بودن یا بیجا بودن یا بدجا بودن میکنه، بلکه باید بگیم این فرد احساس غربت یا احساس غریبی میکنه.
به طور کلی در متونی که از out of place دیدم، زمانی از این عبارت استفاده میشه که مقایسه بخش اعظمی از چیزی با بخش قلیل اون چیز مطرح باشه. مثلا اگه روی دیوار خانه، ترک وجود داشته باشه ( که ممکنه ناشی از نشست زمین و شکست فونداسیون و غیره باشه ) ، این ترک یک چیز غیرمتعارف هست چون با بخش اعظم دیوار ( که بدون ترک هست ) ، مقایسه شده. یا فرضا اگه توی جمع 100 نفره متخصصان مغز و اعصاب، یکیشون پزشک عمومی باشه و اظهار نظر کنه، از out of place میشه استفاده کرد ( 99 تا پزشک متخصص در برابر یک پزشک عمومی که حضور پزشک عمومی بین 99 پزشک متخصص مغز و اعصاب، غیرمتعارف، نابجا، غیرمعمول و بی ربط و نامربوطه ) .
امیدوارم عمق مفهوم out of place جا افتاده باشه.

غریبی

احساس غربت، احساس بیگانگی

بی مورد، بی فایده، غیرمجاز

احساس نامطلوب از بودن در یک مکان، عدم تعلق:در جمع پزشکان احساس خوبی ندارم!! *جفت و جور نبودن، نیامدن ( در لباس و مد ) :مدل کفشت به لباسات نمیاد!! یا میز قشنگیه اما با دکور خونه تون جور نیست!! *نامناسب، بی جا:رفتارش برای یک مهمانی نامناسب بود!!

وصله ناجور
نابه جا
خارج از جای خود
بی جا
( منبع https://dic. b - amooz. com )

در جای مناسبی نبودن

بی ربط و ناجور

غیر عادی


کلمات دیگر: