کلمه جو
صفحه اصلی

tip the balance

پیشنهاد کاربران

ناعدالتی.
حکم را طوری ارسال کردن که به نفع کس دیگر باشد.
چه قد سخت بودااا😓😓😱


در نتیجه چیزی تاثیر گذاشتن

مثال:The dignity and courage shown by the president may tip the balance in his party’s favour
متانت و شجاعتی که از سوی رئیس جمهور نشان داده شد ممکنه در توجه حزب او تاثیر گذار باشه

توازن را به نفع دیگری برهم زدن
=tip the scale

tip the balance in favor of somebody
به نفع کسی بر نتیجه تاثیر گذاشتن

بهم زدن توازن و تعادل

موازنه را به نفع کسی یا چیزی تغییر دادن، موازنه به نفع کسی یا چیزی تغییر کردن



tip the balance
تغییر ایجاد کردن، وقوع اتفاقی را محتمل تر کردن

to cause a change, esp. in making something more likely to happen

Introducing new fish to the lake tipped the balance and made it very hard for the trout that were already living there.


کلمات دیگر: