1. to relieve the boredom of waiting, he began writing a letter
برای اینکه از انتظار کشیدن کمتر حوصله اش سر رود شروع به نوشتن نامه ای کرد.
2. on thursdays an air of fatigue and boredom pervaded the school
پنج شنبه ها حالت خستگی و ملالت مدرسه را فرامی گرفت
3. you can either heed my words or show boredom
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
4. it was a bad movie and the audience did not hide its boredom
فیلم بد بود و حاضران دلزدگی خود را پنهان نکردند.
5. Some children have a low tolerance for boredom.
[ترجمه ترگمان]برخی از کودکان نسبت به ملالت، تحمل کم دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از کودکان تحمل کمتری برای خستگی دارند
6. Work banishes those three great evils: boredom, vice and poverty.
[ترجمه ترگمان]کار کردن بر روی این سه مصیبت بزرگ: بی حوصلگی، فساد و فقر
[ترجمه گوگل]کار این سه تن از خستگی ها، ناسزا و فقر را از بین می برد
7. After an afternoon of unutterable boredom I was finally allowed to leave.
[ترجمه ترگمان]پس از یک بعد از ظهر ملال ناگفتنی، بالاخره اجازه خروج از آن را دادم
[ترجمه گوگل]پس از بعد از ظهر از خستگی ناپایدار من سرانجام مجاز به ترک
8. A walkman can relieve the boredom of running.
[ترجمه ترگمان]A می تواند کسالت دویدن را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]یک Walkman می تواند خستگی در حال اجرا را تسکین دهد
9. She has an extremely low boredom threshold.
[ترجمه ترگمان] اون یه نقطه ضعف خیلی پایین داره
[ترجمه گوگل]او یک آستانه خستگی بسیار کم دارد
10. A lot of her unhappiness is due to boredom.
[ترجمه ترگمان]خیلی از بدبختی او ناشی از ملالت و ملال است
[ترجمه گوگل]بسیاری از ناراحتی او ناشی از خستگی است
11. I noticed her short attention span and low boredom threshold .
[ترجمه ترگمان]متوجه توجه کوتاهی او شدم که در آستانه در بود
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که فاصله کوتاهی از او و آستانه خستگی کم است
12. He was dying of boredom in the isolated island.
[ترجمه ترگمان]او در آن جزیره دورافتاده و دورافتاده از بی حوصلگی در حال مرگ بود
[ترجمه گوگل]او از خستگی در جزیره جدا شده در حال مرگ بود
13. The books helped relieve the boredom of waiting.
[ترجمه ترگمان]کتاب ها به تسکین ملال انتظار کمک کرده بودند
[ترجمه گوگل]این کتاب ها به تسکین خستگی انتظار می رود
14. He has a low boredom threshold .
[ترجمه ترگمان] اون یه نقطه ضعف داره
[ترجمه گوگل]او دارای آستانه خستگی کم است
15. Unemployment can drive you mad with boredom.
[ترجمه ترگمان]بیکاری می تواند شما را دیوانه کند
[ترجمه گوگل]بیکاری می تواند شما را با خستگی دیوانه کند