1. contentment of avarice is impossible
اقناع حرص و آز غیرممکن است.
2. a smile of contentment
لبخند حاکی از رضایت
3. he said: "a miser's greedy eyes will be filled either by contentment or by grave-dust"
گفت: "چشم تنگ دنیادوست را یا قناعت پرکند یا خاک گور"
4. Happiness consists in contentment.
[ترجمه ترگمان]شادی شامل خرسندی است
[ترجمه گوگل]شادی شامل رضایت است
5. Riches do not always bring contentment.
[ترجمه ترگمان]Riches همیشه خرسند نیستند
[ترجمه گوگل]ثروت همیشه محبت را تحمل نمی کند
6. If anyone deserves a happy day which brings contentment and a light heart,it must be you. This gift is a token of my everlasting love for you. Have a happy birthday.
[ترجمه ترگمان]اگر هر کسی مستحق یک روز شاد باشد که رضایت و یک قلب روشن داشته باشد، باید شما باشید این هدیه نشانه عشق ابدی من برای توست تولدت مبارک
[ترجمه گوگل]اگر کسی شایستگی یک روز شاد را داشته باشد که رضایت و قلب نور را به ارمغان می آورد، باید آن را داشته باشد این هدیه علامت عشق مادامالعمر برای شماست تولدت مبارک
7. His face wore a look of pure contentment.
[ترجمه ترگمان]چهره اش حاکی از خرسندی ناب بود
[ترجمه گوگل]چهره او نگاهی به محبت خالص داشت
8. She gave a deep sigh of contentment.
[ترجمه ترگمان]نفسی عمیق کشید
[ترجمه گوگل]او آزار عمیق رضایت داد
9. He felt a sudden sense of calm, of contentment.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس آرامش و رضایت کرد
[ترجمه گوگل]احساس ناخوشایندی از آرامش، محبت داشت
10. It presents a scene of rural contentment, a delectable backwater remote and undisturbed by pressures of the world outside.
[ترجمه ترگمان]آن یک صحنه از رضایت روستایی را ارایه می دهد که از دوردست به دور افتاده و تحت فشار فشارهای جهان قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این یک صحنه رضایت بخش روستایی است، از راه دور قابل اطمینان و با فشار ناشی از دنیای خارج، تحت تاثیر قرار نمی گیرد
11. Joey sighed with contentment, snuggling down in his warm bed.
[ترجمه ترگمان]جویی با خرسندی آهی کشید و در بس تر گرمش فرو رفت
[ترجمه گوگل]جوی با رضایت، با رختخواب گرمش دراز کشید
12. Lightheartedly, full of such deep contentment, I start to descend.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سرشار از چنین خرسندی عمیق بودم، شروع به پایین رفتن کردم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، پر از چنین رضایت عمیق، من شروع به فرود می کنم
13. The feelings of contentment run deep.
[ترجمه ترگمان]حس خرسندی عمیق بود
[ترجمه گوگل]احساس رضایت عمیق
14. Contentment is natural wealth, luxury is artificial poverty. Socrates
[ترجمه ترگمان]Contentment ثروت طبیعی است، تجمل، فقر مصنوعی است سقراط
[ترجمه گوگل]محکومیت ثروت طبیعی است، لوکس فقر مصنوعی است سقراط