کلمه جو
صفحه اصلی

agonize


معنی : تقلا کردن، به خود پیچیدن
معانی دیگر : کشمکش کردن، در تب و تاب بودن، در تکاپو بودن، رنج بردن، درد کشیدن، جان کندن، رنج دادن، زجر دادن، شکنجه دادن، عذاب دادن، تحریف کردن

انگلیسی به فارسی

عذاب دادن، تحریف کردن، به خود پیچیدن، تقلا کردن


تکان خوردن، تقلا کردن، به خود پیچیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: agonizes, agonizing, agonized
(1) تعریف: to suffer physical or mental agony.
مترادف: anguish, bleed, suffer, writhe
مشابه: ache, worry

- While the patients agonized, the doctors did what they could to help them.
[ترجمه ترگمان] در حالی که بیماران نگران بودند، پزشکان هر کاری که می توانستند انجام دادند تا به آن ها کمک کنند
[ترجمه گوگل] در حالی که بیماران دچار آگونگی شدند، پزشکان انجام دادند تا بتوانند به آنها کمک کنند
- She agonized over the decision to send the child away.
[ترجمه کاوه] او در مورد اینکه بچه خود را جای دوری بفرستد یا نه باخود کلنجار رفت.
[ترجمه ترگمان] در حالی که تصمیم گرفته بود بچه را از خود دور کند، عذاب می کشید
[ترجمه گوگل] او تصمیم خود را برای فرستادن فرزند دور زد

(2) تعریف: to expend great mental or physical effort, often with anxiety.
مترادف: labor, struggle, sweat, toil
مشابه: fight, grapple, pore over, strive, worry, wrestle

- I agonized over the physics test.
[ترجمه کاوه] من در امتحان فیزیک با خود کلنجار رفتم.
[ترجمه ترگمان] من از امتحان فیزیک عذاب کشیدم
[ترجمه گوگل] من بر روی آزمایش فیزیک هجوم آوردم
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: agonizing (adj.), agonizingly (adv.)
• : تعریف: to cause physical or mental agony in.
مترادف: afflict, anguish, hurt, pain, rack, rend, torment
مشابه: crucify, distress, grieve, outrage, plague, torture, trouble, worry

- The pain agonized her for months.
[ترجمه ترگمان] این درد ماه ها او را عذاب می داد
[ترجمه گوگل] درد او ماهها را تحمل کرد

• suffer agony, suffer, be in torment, cause to agonize (also agonise)
if you agonize over something, you feel anxious and spend a long time thinking about it.

مترادف و متضاد

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

به خود پیچیدن (فعل)
agonize

suffer or cause another to suffer


Synonyms: afflict, bleed, carry on, crucify, distress, disturb, eat heart out, excruciate, harrow, hurt, labor, lament, martyr, pain, rack, sing the blues, squirm, stew over, strain, strive, struggle, take it badly, torment, torture, try, wince, worry, writhe


Antonyms: not worry


جملات نمونه

1. All the time they agonized and prayed.
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت ناراحت بودند و دعا می کردند
[ترجمه گوگل]همیشه آنها را تحمل و دعا می کردند

2. We agonized for hours about which wallpaper to buy.
[ترجمه ترگمان]ما ساعت ها در این مورد نگران بودیم که کدوم کاغذدیواری رو باید بخریم
[ترجمه گوگل]ما برای ساعتهایی که تصویر زمینه را خریداری کردیم، برای مدت طولانی تحقیر شدیم

3. I will not let your secret out to agonize the man I love.
[ترجمه ترگمان]من به راز تو اجازه نمیدم که رازت رو به کسی که دوست دارم زجر بدم
[ترجمه گوگل]من راز خود را اجازه نخواهم داد تا مردی را که دوست می دارد بترساند

4. All the way home she agonized about what she should do.
[ترجمه ترگمان]تمام راه برگشت به خانه نگران کاری بود که باید می کرد
[ترجمه گوگل]همه چیز در خانه او در مورد آنچه او باید انجام دهد

5. After five months of agonized debate they signed the treaty.
[ترجمه ترگمان]پس از پنج ماه بحث دردناک، آن ها پیمان را امضا کردند
[ترجمه گوگل]پس از پنج ماه بحث و جدال، معاهده را امضا کردند

6. From some place close by she heard agonized sobbing.
[ترجمه ترگمان]از جایی که نزدیک بود صدای گریه اش را شنید
[ترجمه گوگل]از جایی که نزدیک بود، صدای غم و اندوه را می شنید

7. She agonized for days about whether she should take the job.
[ترجمه ترگمان]برای چند روز عذاب کشید که آیا باید کار را قبول کند یا نه
[ترجمه گوگل]او برای چند روز در مورد اینکه آیا او باید کار را تحمل کند، تحقیر آمیز بود

8. If a present-day Darwin were to agonize over his matrimonial fate in what ways might it differ from the example above?
[ترجمه ترگمان]اگر داروین در حال حاضر نگران سرنوشت ازدواج خود باشد، چه راه هایی ممکن است با مثال بالا متفاوت باشد؟
[ترجمه گوگل]اگر یک داروی در حال حاضر در مورد سرنوشت مادری خود عذاب داشته باشد، چگونه می تواند آن را از مثال بالا متفاوت کند؟

9. It wouldn't do, I thought, to agonize or weep, or be embarrassing or cheap.
[ترجمه ترگمان]به خودم گفتم: این کار را نمی کنم، برای عذاب دادن یا گریه کردن، یا خجالت کشیدن یا ارزان
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کردم که آزار و اذیت شود یا گریه کنم، یا شرمنده یا ارزان باشم

10. Stuttering has caused millions of people to agonize over this speech disorder.
[ترجمه ترگمان]لکنت زبان باعث نگرانی میلیون ها نفر از این اختلال در این سخنرانی شده است
[ترجمه گوگل]لکنت زبان باعث شده است که میلیون ها نفر در طول این اختلال گفتاری عصبانی شوند

11. Fisher and Martinez did not agonize over anything.
[ترجمه ترگمان]فیشر و مارتینز به هیچ چیزی عذاب نکشید
[ترجمه گوگل]فیشر و مارتینز بیش از هر چیز هجوم آوردند

12. All the time they agonize and pray.
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که زجر می کشن و دعا می کنن
[ترجمه گوگل]همیشه آنها را تحمل می کنند و دعا می کنند

13. Come on Sam, agonize your assignment, just do it.
[ترجمه ترگمان]زودباش، \"سام\" ماموریت تو رو عذاب بده، فقط انجامش بده
[ترجمه گوگل]بیا بر سام، تکلیف خود را تحمل کنید، فقط آن را انجام دهید

14. I agonize for a while before buying a new toothbrush.
[ترجمه کاوه] من برای مدتی قبل از خرید یک مسواک جدید، با خود کلنجار رفتم.
[ترجمه ترگمان]من برای مدتی قبل از خرید یک مسواک جدید، نگران بودم
[ترجمه گوگل]من قبل از خرید یک مسواک جدید، برای مدتی عصبانی می شوم

the prisoner's agonized moans

ناله‌های حاکی از درد و رنج زندانی


He agonized for hours whether or not to give the bad news to his mother.

ساعتها در تب و تاب بود که آیا خبر بد را به مادرش بگوید یا نه.


an agonizing feeling of shame and guilt

احساس زجرآور شرم و گناه


The decision to sell the ancestral home was an agonizing one.

تصمیم به فروش خانه‌ی آبا و اجدادی جان‌گداز بود.


پیشنهاد کاربران

کلنجار رفتن

کلنجار رفتن در کشمکش بودن، زجر کشیدن

فکر عذاب دهنده یا توام با اضطراب
غصه چیزی را خوردن

عذاب فکری و روحی
عذاب جسمی


کلمات دیگر: