کلمه جو
صفحه اصلی

hotheaded


زودخشم، آتشی مزاج، نارخوی، تندخو، عجول، شتابگر، بی شکیب، ناشکیبا، نابردبار، بیپروا

انگلیسی به فارسی

داغ داغ


زودخشم، آتشی مزاج، نارخوی، تندخو


عجول، شتابگر، بیشکیب، ناشکیبا، نابردبار


بزنبهادر، بیپروا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: hotheadedly (adv.), hotheadedness (n.)
(1) تعریف: easily angered; quick-tempered.
متضاد: cool
مشابه: choleric, temperamental

(2) تعریف: having a rash or fiery impetuousness.

• extremely temperamental, violent, excitable
someone who is hot-headed acts hastily and without thinking what the consequences will be.

مترادف و متضاد

quick-tempered


Synonyms: easily provoked, excitable, explosive, hot-tempered, impetuous, passionate, rash, short-fused, touchy, volatile


جملات نمونه

1. She's a bit hotheaded and rash.
[ترجمه ترگمان]اون یه کم کله خر و بدون جوش است
[ترجمه گوگل]او کمی گرم و خسته است

2. Defense attorneys, meanwhile, painted Woldemariam as a hotheaded, gun-toting gang member who forced Lee to shoot in self-defense.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، وکلای مدافع، Woldemariam را به عنوان یک عضو باند با سلاح مسلح که لی را وادار به شلیک در دفاع از خود کردند، نقاشی کردند
[ترجمه گوگل]در عین حال، وکلای دفاع همچنین ولدیماریام را به عنوان یک عضو گروه بمب افکن که قصد داشتند لی را در دفاع از خود شلیک کند، نقاشی کرد

3. And robust scrutiny could give way to hotheaded revenge.
[ترجمه ترگمان]و موشکافی دقیق می تواند منجر به انتقام hotheaded شود
[ترجمه گوگل]و بررسی دقیق می تواند به انتقام هاموند راه دهد

4. When the House passes a bill in hotheaded haste, the Senate cools it down.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مجلس لایحه را با عجله تصویب کرد، سنا آن را کاهش داد
[ترجمه گوگل]وقتی مجلس هزاره ای را در عجله ای داغ بر می دارد، مجلس سنا آن را خنثی می کند

5. In fact, hotheaded stock investors make better decisions Academy of Management Journal showed.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، سرمایه گذاران سهام hotheaded از آکادمی مدیریت تصمیمات بهتری گرفته اند
[ترجمه گوگل]در واقع، سرمایه گذاران سهام سرشار از تصمیمات بهتر آکادمی مدیریت نشریه را نشان دادند

6. The hotheaded driver had another road accident.
[ترجمه ترگمان]راننده کله خر تصادف راه دیگه ای هم داشت
[ترجمه گوگل]یک راننده ی جاده ی دیگر در حال رانندگی بود

7. He criticized his deputy as a hotheaded youth.
[ترجمه ترگمان]او از معاونش به عنوان یک جوان hotheaded انتقاد کرد
[ترجمه گوگل]او معاون وی را به عنوان یک جوان پرطرفدار مورد انتقاد قرار داد

8. This man was not like Rahmi or Pepe; he was neither a hotheaded idealist nor a swinish mafioso.
[ترجمه ترگمان]این مرد نه مثل دون پپه و نه دون پپه بود؛ او نه اهل hotheaded و نه گراز وحشی بود
[ترجمه گوگل]این مرد مانند رحمی یا پپه نبود او نه یک آرمانگرای هولوگرام و نه یک مافیای سیبری بود

9. But that kind of talk is being branded as hotheaded.
[ترجمه ترگمان]اما این نوع صحبت ها به عنوان hotheaded شناخته می شود
[ترجمه گوگل]اما این نوع سخنرانی به عنوان هدایتگر نامگذاری شده است

10. The Ingushetians have been more patient and wily than their hotheaded Chechen neighbors.
[ترجمه ترگمان]The نسبت به همسایگان چچن their، صبور و wily بوده اند
[ترجمه گوگل]Ingushetians ها بیشتر بیمار و باهوش تر از همسایگان چچن هستند

11. Kurosawa initiated his best work in 1948 with Drunken Angel, in which he teamed Takashi Shimura ( as a blustery alcoholic doctor ) and a young Toshiro Mifune ( as a hotheaded gangster ) .
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۴۸ بهترین کار خود را با \"فرشته مست\" آغاز کرد که در آن او با \"Takashi Shimura\" (که یک پزشک الکلی بود)و یک مرد جوان به نام Toshiro Mifune (به عنوان یک تبهکار hotheaded)هم کاری کرد
[ترجمه گوگل]Kurosawa بهترین کار خود را در سال 1948 با Drunken Angel آغاز کرد، که در آن او را Takashi Shimura (به عنوان یک دکتر الکلی Blustery) و Toshiro Mifune جوان (به عنوان یک گانگستر Hotheaded) همکاری کرد

پیشنهاد کاربران

آتش مزاج

کسی که زود جوش می آورد زود عصبانی می شود

کله خر

زود جوش

کسی که کلش داغه ( هنوز خامه و سریع و براساس احساسات و بدون فکر کردن تصمیم میگیره )


کلمات دیگر: