1. Strong leadership skill while possessing a great team spirit.
[ترجمه ترگمان]مهارت رهبری قوی در حالی که دارای روحیه تیمی خوبی است
[ترجمه گوگل]مهارت رهبری قوی در حالی که دارای یک روحیه تیم عالی است
2. He managed to imbue his employees with team spirit.
[ترجمه ترگمان]او توانست با روحیه تیمی به کارمندان خود دست یابد
[ترجمه گوگل]او توانست کارکنان خود را با روحیه تیمی تحریک کند
3. There is a great sense of team spirit among the British Olympic squad.
[ترجمه ترگمان]یک حس قوی از روحیه تیم در بین تیم المپیک انگلیس وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک حس بزرگ در میان تیم المپیک بریتانیا وجود دارد
4. No doubt the team spirit was enhanced.
[ترجمه ترگمان]بدون شک، روحیه تیم بالا رفته بود
[ترجمه گوگل]بدون شک روحیه تیم افزایش یافت
5. It's due to this team spirit and thoughtfulness that I would like to thank everyone.
[ترجمه ترگمان]به خاطر روحیه تیمی و thoughtfulness است که دوست دارم از همه تشکر کنم
[ترجمه گوگل]این به خاطر این روحیه تیمی و تفکر است که من از همه تشکر می کنم
6. Team Worker: supports and reinforces, improves communications, fosters team spirit; stable, extrovert and flexible.
[ترجمه ترگمان]روحیه دهنده تیم: پشتیبانی و تقویت، بهبود ارتباطات، پرورش روحیه تیمی، ثبات، برون گرایان و انعطاف پذیر
[ترجمه گوگل]تیم کارگر پشتیبانی و تقویت، ارتباطات را بهبود می بخشد، روحیه تیم را تقویت می کند؛ پایدار، بیرونی و انعطاف پذیر
7. It also promotes team spirit, raises thousands for well deserving causes and, above all, is fun!
[ترجمه ترگمان]آن هم چنین روحیه تیمی را ارتقا می دهد، هزاران دلیل شایسته و شایسته را بالا می برد و مهم تر از همه، سرگرمی است!
[ترجمه گوگل]این همچنین روحیه تیم را ترویج می دهد، هزاران نفر را برای علایق شایسته به ارمغان می آورد و بیشتر از همه سرگرم کننده است!
8. Good team spirit was built up during lunch before heading out to the second round.
[ترجمه ترگمان]روحیه تیمی خوب در طول نهار قبل از رفتن به دور دوم ساخته شد
[ترجمه گوگل]قبل از رفتن به دور دوم، روحیه خوبی در طول ناهار ایجاد شد
9. Structures may be mental in terms of team spirit or political aims.
[ترجمه ترگمان]ساختارها ممکن است از نظر روحیه تیمی یا اهداف سیاسی ذهنی باشند
[ترجمه گوگل]سازه ها ممکن است از لحاظ روحیه تیم یا اهداف سیاسی ذهنی باشد
10. This creates a good working team spirit and everyone helps everyone else out.
[ترجمه ترگمان]این باعث ایجاد روحیه تیمی خوب می شود و همه به دیگران کمک می کنند
[ترجمه گوگل]این یک روحیه خوبی برای تیم ایجاد می کند و همه به دیگران کمک می کنند
11. Coverdale worked on generating team spirit and inter-dependence - including manoeuvres on Salisbury Plain that involved treasure hunts and making rope ladders.
[ترجمه ترگمان]Coverdale در تولید روحیه تیمی و وابستگی متقابل - از جمله manoeuvres در دشت سالیسبری که شامل شکار گنج و ایجاد نردبان طنابی بود کار می کرد
[ترجمه گوگل]Coverdale در ایجاد روحیه تیم و وابستگی متقابل - از جمله مانور در دشت سالسبری که شامل گنج شکار و ساخت نردبان طناب بود
12. This obviated the problem of building team spirit or involvement among the area staff.
[ترجمه ترگمان]این مساله مشکل ایجاد روحیه تیمی یا مشارکت میان کارکنان منطقه را برطرف کرد
[ترجمه گوگل]این مساله باعث ایجاد روحیه تیم یا دخالت در میان کارمندان منطقه شد
13. Assist HR Manager in fostering company culture and team spirit.
[ترجمه ترگمان]کمک به مدیر منابع انسانی در پرورش فرهنگ شرکت و روحیه تیمی
[ترجمه گوگل]کمک به مدیر منابع انسانی در پرورش فرهنگ شرکت و روحیه تیم
14. Strong sense of responsibility, team spirit & conscientiousness.
[ترجمه ترگمان]احساس مسئولیت قوی، روحیه تیمی، وظیفه شناسی
[ترجمه گوگل]احساس قوی مسئولیت، وظیفه بودن روحیه تیم